بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - براهنی پس از آن که کتاب «آدمخواران تاجدار» را در سال 55 به زبان انگلیسی نوشت و در آن شکنجههای رژیم پهلوی را در مجامع بینالمللی آشکار کرد، از سوی ساواک و روشنفکران حکومتی مورد هجمه قرار گرفت و به مبالغهگویی متهم شد. او پیش از آن نیز مقالاتی در نشریات بینالمللی درمورد زندانهای شاه و شکنجه در ایران نوشته بود، که در نتیجه این اقدامات همواره تحت نظر ساواک بود.
در این میان برخی از نویسندگان غربی به حمایت تمامقد از او پرداختند ازجمله «ئی. ال. دکتروف» نویسنده معروف آمریکایی که بر کتاب «آدمخواران تاجدار» او مقدمهای نیز نوشته بود. آنچه در ادامه میخوانید مقالهای است به قلم «جان لنارد» که در نشریهی «مورنینگسان بالتیمور» در تاریخ 22 ژوئن 1977 (1 تیر 1355) منتشر شد و در آن برخی از دفاعیات دکتروف از براهنی نیز آمده است. تیتر این مقاله ظاهراً چندان با محتوا همخوانی ندارد و پایان خود متن نیز در دسترس نیست. لذا مقاله تاحدودی نصفهنیمه میماند، اما مابقی متن حاوی نکات جالبی است:
ایران باید ممنون سیا باشد که به پهلوی توهم قدرت داده است
جان لنارد
آدمخواران تاجدار؛ نوشتههایی درباب سرکوب در ایران. نوشتهی رضا براهنی با مقدمهای از ای. ال. دکتروف. 279 صفحه. وینتیج. 3.95 دلار.
دکتروف در مقدمهاش بر کتاب «آدمخواران تاجدار» میگوید: «پس بگذارید بگوییم که هنر نویی با قواعد مختص خودش دارد در قرن بیستم سر بر میآورد: سرود قربانیان حکومت. این هنر از رژیمهای سرکوبگری نغمه سر میدهد که تصویر کلبه وحشت تمدن را منعکس میکنند. از سالهای حبس و تنهایی میگوید و انبرهای ناخنکش و اتصال جریان برق به اندامهای خاص، و راوی سلولهایی است که یک نفر نه میتواند در آن بایستد نه دراز بکشد. بله، این بهناچار موضوع چندان چشمگیری نیست. امکانهای استعاره نیز حدومرزی دارند. اصل موضوع باید در زندگی تکلیفش را با مرگ روشن کند. اما در دل این تنگناها، شاعر است که با صدای خود نغمه سر میدهد.»
دکتروف پیش از آنکه منتقدان احتمالی مشتهایشان را حوالهاش کنند، جاخالی میدهد و مشتها را دفع میکند. او از پشت رضا براهنی درمیآید، آن هم در برابر «کسانی که خود را در حصار ادبیات مخفی کردهاند»، کسانی که «میان آنچه به لحاظ زیباییشناختی موفق است و آنچه صرفاً احساسی است تمایزات پوشالی برقرار کردهاند»، کسانی که برایشان «واژهها مشتی ملیلهدوزیاند و هیچ ارزشی ندارند جز طرحهای قشنگی که میسازند.» آیا رضا براهنی نیازی به این دفاعیه دارد؟ من فکر نمیکنم.
اول اینکه نویسنده درمقام شاهد (شاهد هولوکاست، استالینیسم، شاه و ساواک اوباشش) یکی از معدود صداهای پرعزت در قرنی چنین ددمنش است. نویسندهای که از جهنم با هدیه ولنتاین و تخممرغ فابرژه برمیگردد، یا جهنم را مثل فیلمی توصیف میکند که کارگردانش استالین است، نویسندهای خواروخفیف است. قطعاً منتقدانی، همان استادان دانشگاه خودشان، پیدا خواهند شد که لیلی به لالای نکتهسنجیهای این یا آن شهادت و گواهی بگذارند. اما گوش چه کسی به حرفشان بدهکار است؟ وقتی گور ویدال به الکساندر سولژنیتسین میگوید «مهندس سرشناس»، نه مقام سولژنیتسین پایین میآید و نه مقام گور ویدال بالا میرود.
بعد هم، براهنی خودش اصالتش را دارد. شاعری که گویا بنیانگذار نقد ادبی مدرن در ایران است، از شکسپیر و کامو به فارسی ترجمه کرده، رسالهی دکتریاش در دانشگاه استانبول را روی تنیسون، متیو آرنولد، سوینبرن و ادوارد فیتزجرالد کار کرده، و قبل از اینکه در سال 1973 پلیس مخفی ایران او را بدزدد و زندانی کند و 102 روز شکنجه دهد، استاد زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران بوده است.
بنابراین، شایستگیهای آکادمیک او قانعکننده است. میشود رویش حساب کرد که تفاوت میان رقت احساسات و همبستگی عینی را بداند. اگر شصت [؟] صفحه از اشعار او به زبان انگلیسی در «آدمخواران تاجدار» ظاهراً تلخی یکنواختی را بارها و بارها در ما میانگیزد، نهتنها حق با اوست، بلکه ما نیز میفهمیم اگر به مقالهی اول کتاب توجه میکردیم که او چگونه سطرهای خود را از قالب تکبعدی و قدیمی غزل [...] و [...] آزاد کرده [...].
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1316079/