سرمقاله اعتماد/ نقد اندیشه سیاسی آقای مصباح- 9
خواندنی ها
بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - اعتماد / «نقد اندیشه سیاسی آقای مصباح- 9» عنوان یادداشت روز در روزنامه اعتماد به قلم عباس عبدی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
نقد کلی
بجز نقدهای گذشته که با اشاره به گزارههای مرحوم مصباح آمده است نقدی کلی هم مینویسم که البته بخشی از آن تکراری است.
در نقد رویکرد مرحوم مصباح میتوان از چند زاویه وارد شد. ابتدا دروندینی است. یعنی کسی از منظر کلامی یا فقهی شیعی وارد نقد شود که طبعا نه بنده آشنا هستم و نه گمان میکنم که برای مخاطبان امروزی گرهی را بگشاید چون عموما از این مساله عبور کردهاند. زاویه دیگر، نقد منطقی گزارههای ایشان است. زاویه سوم نیز نقد علمی رویکرد مزبور از منظر کسی است که اصولا مقدمات این رویکرد را قبول ندارد. یا خدا را قبول ندارد، یا اسلام را یا شیعه را یا رویکرد شیعی خاص ایشان را. در واقع نقد بروندینی است. چون بعید میدانم کسان قابل توجهی باشند که موافق این نگاه و برداشت باشند. با این مقدمه لازم میآید که به نام و اسم و رسم منتقد نباید پرداخت و به قول معروف «ما قال» را مبنا قرار دهیم و « من قال» را فراموش کنیم.
اولین مساله این است، تمام آنچه ایشان وصف و تحلیل کرده، فارغ از اینکه با آن موافق یا مخالف باشیم مبتنی بر این است که اینها را خداوند فرموده و چون خدا گفته ما باید آن را بپذیریم و تبعیت کنیم. اگر با این برداشت موافق باشیم مستلزم هیچ تبیین دیگری نیست، چون تصوری که ایشان از خدا و فلسفه خلقت و رابطه آن با مردم دارد، فرد را به اینجا میرساند که چنین حکمی یا تحلیلی را صادر کند. در حالی که کل این سازه مبتنی بر ادعاهای بلادلیل است و میتوان آن را نپذیرفت. در نتیجه تمامی اجزای آن سازه نیز ساقط میشود. نه همه عالم دیندار هستند و نه همه مردم دنیا ادیان توحیدی را قبول دارند و از آنها نیز همه مسلمان نیستند و از مسلمانان هم همه شیعه نیستند و از شیعیان هم اغلب این رویکرد محدود را نمیپذیرند و طبعا ما نیز جزو پذیرندگان آن نیستیم و دلیل ندارد که بخواهیم درباره عقاید آنان چون و چرا کنیم. اینها عقاید و تحلیلهای درونگروهی است و ملاک اعتبار برای گفتوگوهای میانگروهی نیست. مگر اینکه بخواهند با زور امری را به دیگران تحمیل کنند که بحث دیگری است. در اثبات این ادعا همین بس که ایشان در چند جا هنگام بیان نظرات خود معتقد است که عده اندکی از فقها نظرات دیگری جز آنچه ایشان میگویند را دارند. اول اینکه آن فقها اندک نیستند و اکثریت قاطع هستند. بهعلاوه تعدادی از آنان نظراتشان هم در حال تغییر بوده، و مهمتر از همه اینکه مطابق رویکرد آقای مصباح اندک و اکثر بودن، مبنای درستی و نادرستی عقیده و برداشت نیست، پس بر فرض محال هم دیگران در اقلیت باشند؛ حالا براساس چه معیاری باید نظرات اقلیت را نادیده گرفت؟ بنابراین عقاید ایشان برای خود و طرفدارانشان محترم است، ولی مستلزم ایجاد تکلیفی برای دیگران و حقی عمومی برای خودشان نیست.
یکی دیگر از مسائلی که در نوشتار ایشان هست تعریف نشدن مفهوم مردم و ایران است. چرا این دو مفهوم اهمیت دارند؟ چون اساس جوامع امروزی مبتنی بر واقعیت دولت ـ ملت است. اساس حکومت جمهوری اسلامی ایران نیز همین است. در واقع این حکومت برای این مردم و در این جغرافیای تعریف شده به نام ایران است. ما پذیرفتهایم مردمی که در حکومت ذیحق هستند همین 85 میلیون تبعه ایران فارغ از هر قید و بندی هستند و در سرزمینی به وسعت و مرزهای معین زندگی میکنند و تابعیت ایران را دارند. حقوق آنان با دیگر مردم جهان در این کشور فرق دارد. آن قدر تفاوت قائل هستیم که هنوز بدیهیترین حقوق حتی شرعی، مثل ازدواج را برای مهاجران مسلمان و حتی شیعیان دیگر کشورها در ایران قبول نداریم و به آنان و فرزندانشان نیز تابعیت نمیدهیم.
این دو مفهوم که رکن اساسی سیاست در جامعه امروز است در اندیشه آقای مصباح به کلی مغفول است. اگر مردم را به معنای شهروندان ایرانی دارای شناسنامه و گذرنامه بپذیرند، خارج از چارچوب نظری اسلامی میشود و مهمتر از آن اگر مرزهای کنونی ایران را بپذیرند نیز دچار این مشکل میشوند. چرا مردم سایر کشورها یا حتی غیرمسلمانان و غیر معتقدین یا غیر ملتزمین به دینداری در داخل کشور میتوانند در تعیین سرنوشت حاکم اسلامی نظر بدهند؟ آیا حکومت مورد نظر آقای مصباح میتواند مرزهای کنونی کشور را نپذیرد؟ اندیشه نپذیرفتن کشور و دولتهای ملی مسبوق به سابقه است. به همین علت صاحبان این اندیشه، چیزی به عنوان ایران را واجد معنای حقوقی نیز نمیدانند. حکومت به ویژه از نوع جمهوری که مقید به ایران و در خدمت آن باشد برایشان بیمعناست. به همین علت هشدار میدهند: «مراقب باشیم کسانی که اولویتشان ایرانی بودن است، سرکار نیایند.» مردم ایران برای ایشان نامفهوم است. آنچه معنا دارد، انسان مومن و مسلمان با معیارهای بسیار محدود خودشان است. البته این هم در حد ادعاست زیرا تجربه حمایت قاطع ایشان از احمدینژاد را همه پیش چشم داریم. حکومت آنان مرز نمیشناسد.
شهروند به معنای انسان صاحب اختیار و حقوق ذاتی و فراتر از تعلقات مذهبی نمیشناسد. این دیدگاه نزد اسلام سلفی از جمله گروه داعش (از زاویه و ارزشگذاری منفی نمیگویم چون آنها امتگرا و به تعبیر دیگر انترناسیونالیست هستند) بسیار برجسته است، به همین علت آنان طرفدار تشکیل «امارات اسلامی» در مناطق گوناگون جهان هستند که از یک مرکزیت تبعیت میکند و منصوب میشود، در حالی که جمهوری اسلامی ایران اصولا چنین داعیهای ندارد و در عمل هم بهشدت از آن داعیه پرهیز میکند. مثلا غیر ایرانیان را واجد حقوق ایرانیان نمیداند و به آنان یارانه نمیدهد، حتی اگر فقیر باشند. به فرزندان آنان تابعیت ایرانی نمیدهد، حتی اگر مادرشان ایرانی باشد و در اینجا به دنیا آمده باشند و زندگی کنند. از حقوق مساوی در آموزش و بهداشت و بازنشستگی و تأمین اجتماعی، رأی دادن و انتخاب شدن، خرید ملک و اشتغال به کار و داشتن گذرنامه و... برخوردار نیستند. متاسفانه حتی در برخورد عادی نیز مثل یکی از افراد فاقد حقوق با آنان برخورد میشود و جالبتر اینکه همین آقایان امتگرا نیز از آنان دفاع نمیکنند. بنابراین اگر منظور ایشان از طرح این رویکرد تأیید وضعیت کنونی حکومت در ایران است که باید گفت بنیان حقوقی رویکرد ایشان با وضعیت موجود قانون اساسی و حکومت ایران مطلقا تطابق ندارد و این حکومت براساس مبانی دیگری شکل گرفته که اصلیترین آن پایه حقوقی دولت ـ ملت است.
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1333827/