تاجگذاری ماسکیها در کاخ سفید؛ جهان با نقشآفرینی ایلان ماسک چه تغییراتی میکند؟
ایالات متحده آمریکا
بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - به گزارش اقتصادنیوز، حتماً شما هم از ادعاهای عجیب دونالد ترامپ در مورد مالکیت گرینلند، کانادا، کانال پاناما و خلیج مکزیک شگفتزده شده باشید. برخی از صاحبنظران این ادعاهای بهظاهر مضحک را به پای سبک مدیریتی پیشبینیناپذیر ترامپ موسوم به «مرد دیوانه» گذاشتند و آنها را جدی نگرفتند. اما این تحلیلها یک خطای ادراکی بسیار بزرگ دارند و آن اینکه این ادعاها را به شخص دونالد ترامپ نسبت میدهند.
در روز پنج نوامبر 2024 در دنیای حکمرانی و سیاستورزی یک انقلاب بزرگ رخ داد که بهزودی پیامدهای آن دنیا را غافلگیر خواهد کرد.
سیلیکونولی در کالیفرنیا برای چندین دهه کانون زلزله فناوری بوده است. موجهای فناوری یکی پس از دیگری از این منطقه شکل گرفتند و زندگی جهانیان را بهشدت تغییر دادند. از تولید تراشههای سیلیکونی و رایانه گرفته تا ساخت اینترنت، از رمزگشایی از ژنهای انسانی تا هوش مصنوعی. این فناوریها کموبیش تکثیر شدند و کشورهای دیگر هرکدام تااندازهای بر آنها مسلط شدند و آنها را در جهت رشد اقتصاد یا توسعه قدرت خود به کار گرفتند. اما یک فناوری در سیلیکونولی تاکنون بیهمتا و کپینشده باقی مانده است و آنهم خود فناوری «مدیریت و رشد استارتآپی» است. منظورم همان الگوی مدیریتی است که باعث شکلگیری و بالندگی سیلیکونولی شده است. خیلی از کشورها تلاش کردند این الگو را تکثیر کنند، اما بدون استثنا در این راه ناکام ماندند. اجازه دهید نگاهی به خروجی این الگو مدیریتی بیندازیم.
ناسا یا همان اداره کل ملی هوانوردی و فضا در آمریکا برای دهها سال تنها بازیگر دولتی اکتشاف فضایی در آمریکا بود. این سازمان با به خدمت گرفتن هزاران هزار از نخبهترین استعدادهای انسانی و هزینه چندصد میلیارددلاری به سقف پرواز خود رسیده بود و حتی در ارسال فضانوردان آمریکایی به فضا دست به دامن روسها شده بود. در سال 2002 شرکت اسپیس ایکس در کالیفرنیا شکل گرفت و چوب جادویی «مدیریت و رشد استارتآپی» را به صنعت فضا زد.
ایلان ماسک، بنیانگذار این شرکت تمام معادلات دههاساله این صنعت را به هم زد و تمام سقفهای شیشهای این صنعت را شکست. این استارتآپ توانست در فضا دست به شاهکارهایی بزند که بزرگترین آژانسهای دولتی فضایی تصور آنها را هم نمیکردند. اکنون جهانیان با چشمان حیرتزده ویدئوهای فرود تقویتکننده «سوپر هوی» بر روی بازوهای مکانیکی را نگاه میکنند و چشمانتظار استقرار انسان روی مریخ هستند. بله، یک استارتآپ فناور، توانست با تعداد نفرات و بودجهای بسیار کمتر، کاری کند که دولتها در سراسر دنیا از انجام آن ناتوان مانده بودند.
زمانی قطب صنعت خودرو آمریکا در دیترویت در ایالت میشیگان آمریکا بود. خودروسازان ژاپنی و آلمانی هم پیشتازی میکردند. اما شرکت تسلا که در کالیفرنیا شروع به کار کرد با مدیریت ایلان ماسک تمام معادلات صنعت خودرو را زیرورو کرد. خودروسازان دیترویتی، آلمانی و ژاپنی که زمانی تسلا را به تمسخر میگرفتند امروزه برای بقا دستوپا میزنند. انقلاب «مدیریت و رشد استارتآپی»، صنعت خودرو بازآفرینی کرده است.
تجربه اپل در زیروروکردن صنعت گوشی همراه، اُپیاِیآی در هوش مصنوعی زاینده و انویدیا در ساخت پردازندههای گرافیکی، همگی تجربههای انقلابی در کالیفرنیا و متکی بر همین فناوری بیهمتا هستند. از ویژگیهای اصلی این سبک مدیریتی میتوان به این هفت مورد اشاره کرد:
- بلندپروازی بیحدوحصر. در این مکتب مدیریتی، بلندپروازی رسمی و فراتر از تصور نهتنها تقبیح نمیشود، بلکه عاملی انگیزهبخش و وحدتبخش است. به همین علت، چشمانداز استقرار یک میلیون نفر در مریخ تا سال 2050 یا انقلاب در تامین انرژی، بدون هراس بر زبان رانده میشود و برای تحقق آن برنامهریزی صورت میگیرد.
- تکاپو برای نوآوری نمایی. در این نگاه، نوآوری نهتنها لازم که اصل محوری است. نوآوری تدریجی و آرام که همواره در شرکتهای بزرگ اهمیت داشته، در این مکتب در اولویت نخست نیست. اینجا برای شکستن سقفهای شیشهای باید به سراغ نوآوریهای انقلابی رفت. نوآوریهایی که میتوانند پیشران رشد نمایی باشند.
- باور به معجزه فناوری. در نگاه استارتآپی، فناوری نه یک منبع تولید که خود مهمترین پیشران کسبوکار و کسب برتری در رقابت است. بنابراین وقتی با مانعی روبهرو میشوند، مستقیم به سراغ راهکارهای فناورانه در محصولات و فرآیندها برای گذر از آن مانع میروند.
- نخبهمحوری: نگاه کالیفرنیایی به مدیریت، نخبگان را مهمترین پیشران رشد میداند و با مدارا و پذیرش دیدگاههای متنوع، جذابترین محل را برای جذب نخبگان فراهم آورده است. همین نگاه زمینه را برای رهبری مهاجران غیرآمریکایی در بالاترین سطح در مکتب استارتآپی فراهم کرده است.
- خطرپذیری هوشمندانه: این مکتب از دریچه نگاه سرمایهگذاران خطرپذیر به همه امور دنیا مینگرد. پذیرش خطر زیاد پیشنیاز موفقیتهای بزرگ و غیرخطی است. بنابراین شکست در بخشی از سبد سرمایهگذاری، نهتنها طبیعی که الزامی است. شکست اگر با یادگیری همراه باشد و به «چرخش» منجر شود، بسیار باارزش است.
- ضرباهنگ بالا: تیکتیک ساعتهای استارتآپی بسیار سریعتر از دیگر شرکتها و دولتی میزند. اینجا هر ساعت از هرروز حسابوکتاب دارد و با انواع سنجههای کیفی و کمی سنجیده میشود. ایدههای نوآورانه بهسرعت آزمایش میشوند.
- رهبری دو سوتوان: مکتب استارتآپی نیازمند رهبران الهامبخش و کلاننگری است که همزمان خودشان در عمیقترین شکل بر پروژهها احاطه دارند، تصمیم میگیرند و از مسئولیت فرار نمیکنند. استیو جابز مهمترین نماد این نوع رهبران دوسوتوان است که در دیگر کسبوکارها بهشدت کمیاب است.
حلقه اصلی بزرگان سیلیکونولی یا همان میلیاردرهای مالکان این فناوری را دارودسته «ماسکیها» مینامم. علت این نامگذاری، نقش ایلان ماسک به عنوان یکی از مهمترین نمادهای این گروه است. دقت کنید که درباره شخص ایلان ماسک صحبت نمیکنم و مرادم یک مکتب مدیریتی است. ماسکیها تمایلی به ورود به دنیای سیاست و سیاستورزی نداشتند، اگرچه بهصورت سنتی از حامیان حزب دموکرات به شمار میرفتند.
به گزارش تجارت فردا، اما گروهی از آنها تصمیم گرفتند از این نقش سنتی خارج شوند و چوب جادوی «مدیریت و رشد استارتآپی» را به دنیای سیاست بزنند. یکی از ماسکیهای شاخص به نام «پیتر تیل»، از بنیانگذاران پیپل (به همراه ایلان ماسک) و اولین سرمایهگذار حرفهای در فیسبوک است. وی در دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ به حمایت از وی برخاست و در به قدرترسیدن وی نقش کلیدی بازی کرد. در آن دوره مواضع کلی ترامپ برخلاف منافع شرکتهای بزرگ فناوری بود و آنها مانع از به قدرترسیدن مجدد وی به قدرت شدند. اما آن پیروزی، اعتمادبهنفس این گروه را زیاد کرد.
ماسکیها در انتخابات 2024 تصمیم گرفتند پا را از حمایت فراتر نهاده و کاندیدای خود را روانه کاخ سفید کنند. به نظر من این تصمیم دو دلیل اصلی میتواند داشته باشد. نخست اینکه ماسکیها اعتقاد دارند سیاستورزی سنتی بسیار ناکارآمد است و به یک سقف شیشهای رسیده است. به این جملات پیتر تیل در کمپین انتخاباتی سال 2016 دقت کنید: «... امروز دولت ما شکست خورده است. پایگاههای اتمی ما هنوز از فلاپیدیسک استفاده میکنند! جدیدترین جنگنده هوایی ما در باران نمیتواند پرواز کند. دولت ما بسیار ضعیف است و بیشتر مواقع اصلاً کار نمیکند.
ما اینگونه کارکردن را در سیلیکونولی اصلاً قبول نداریم و نباید آن را از دولت خود قبول کنیم.» دوم اینکه در دستگرفتن پایتختها، دست ماسکیها را برای برداشتن گامهای بزرگتر و البته افزودن بر ثروتشان باز میگذارد. این فناوران تاکنون در بسیاری از جبههها نتوانستهاند از خاکریز قوانین و رگولاتور عبور کنند. قدرت سیاسی، احتمالاً میانبری برای عبور از آن خاکریزهاست. ماجرای اجبار تیکتاک به فروش سهامش به فلان شرکت فناوری آمریکایی، یکی از اولین نمودهای این جریان جدید است.
پیروزی ترامپ در انتخابات پنجم نوامبر، یک اتفاق عادی نیست. این پیروزی باعث «تاجگذاری ماسکیها» در واشنگتن شد. بنابراین ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری خود، نامزد به قدرتنشسته به لطف حمایت ماسکیها نیست، وی دستنشانده آنهاست. در این دوره، تمام شرکتهای بزرگ فناوری با ترامپ همراه شدهاند تا دوره جدیدی در دنیا شروع شود. این انقلاب ماسکیها، سنت سیاستورزی در آمریکا و جهان را برای همیشه دگرگون خواهد کرد.
حال اگر بخواهیم بدانیم که این دگرگونی چگونه خواهد بود و چه تغییراتی در آمریکا و جهان ایجاد خواهد کرد کافی است که سیاستورزی را با این ویژگیهای هفتگانه تصور کنیم. ناگفته پیداست که این ویژگیها با بسیاری از اصول سیاستورزی سنتی ناسازگار است. بنابراین دولت ماسکیها بههیچوجه امتداد دولتها و رویههای گذشته در کاخ سفید نخواهد بود. بهزودی شاهد یک پوستاندازی بنیادین در سیاستهای دولت آمریکا خواهیم بود. ماسکیها خودشان این پروژه پوستاندازی را «منهتن 2» نامیدهاند. دقت کنید که «منهتن» نام پروژه ساخت بمب اتم در دولت آمریکا بود که این کشور را به فاتح جنگ جهانی و یک ابرقدرت تبدیل کرد. بنابراین این نامگذاری نشان میدهد که ماسکیها بهدنبال انجام کاری هستند که دوباره آمریکا را از جمع هماوردان تقریباً همسطح جدا کرده و به یک مدار بالاتر ببرد.
با شناختی که از الگوی مدیریتی ماسکیها دارم، در ادامه همان ویژگیهای هفتگانه را در کنار جایگاه رسمی کاخ سفید میگذارم تا بتوانیم برونداد احتمالی این همنشینی را حدس بزنیم.
نخستین ویژگی، «بلندپروازی بیحدوحصر» است. احتمالاً بهزودی شاهد اعلام اهدافی از سوی تریبون رسمی دولت آمریکا خواهیم بود که از شنیدن آنها حیرت خواهیم کرد. تملک گرینلند یا افزودن کانادا به ایالتهای آمریکا احتمالاً در برابر آن اهداف بلندپروازانه کوچک به نظر خواهند آمد. صرف اعلام و حرکت بهسوی این اهداف بلند، تصویری از رهبری جهانی به دنیا مخابره میکند و احتمال دارد که تصویر آسیبدیده سیاستمداران را در داخل آمریکا نیز ترمیم کند.
شاید بلندپروازی را در ابتدا مردم به پای وعدههای انتخاباتی بیپایه سیاستمداران سنتی بگذارند، اما ویژگی دوم یا «جستوجوی نوآوری نمایی» کاملاً تازگی دارد. به اعتقاد من این ویژگی تاکنون در دنیای سیاستورزی کلاسیک تجربه نشده است. اگر ماسکیها بتوانند در یک دوره چهارساله حکمرانی، این ویژگی بنگاههای خود را در دولت تکرار کنند احتمالاً اعتماد عمیق عموم مردم را به خود جلب کرده و تا سالهای سال در عرصه سیاست یکهتازی کنند. برخی میگویند که عملکرد حیرتانگیز اقتصادی خاویر میلی، رئیسجمهور آرژانتین، نمونه کوچکی است از آنچه در آمریکا خواهیم دید.
بنابراین باید منتظر اهدافی همچون ده برابرکردن بهرهوری نظام سلامت یا کاهش 90درصدی کارکنان فلان وزارتخانه در بازههای زمانی کوتاه با اتکا بر قدرت هوش مصنوعی باشیم. این در حالی است که ساکنان پیشین کاخ سفید در بهترین حالت بهدنبال بهبودهای 5 تا 10درصدی در برخی شاخصهای عملکردی در یک دوره چهارساله بودند که بسیاری از این اهداف هم هیچوقت محقق نمیشد. این نوآوریهای نمایی، میتوانند به وجه متمایز و برتری آمریکا نسبت به رقبا و حتی همپیمانانش تبدیل شوند. برای درک این برتری کافی است به برتری اندازه و فناوری موشک استارشیپ شرکت اپیس ایکس در برابر موشکهای اروپایی و چینی فکر کنیم.
ویژگی سوم، «باور به معجزه فناوری» است. دولتها معمولاً با کلاه رگولاتور یا با نگاه شک و تردید به فناوری جدید مینگرند. بیشتر سیاستورزان سنتی با فناوری بیگانه یا کمآشنا هستند. به همین علت خواسته یا ناخواسته در برابر تحول فناوری مقاومت میکنند یا دستکم به استقبال آن نمیروند. از همین رو فناوریهای تحولآفرین باید انواع و اقسام لایههای مقاومت را در بدنه دولت پشت سر بگذارند تا به مرحله کاربرد فراگیر و تاثیرگذار برسند.
این امر باعث میشود که استفاده از ظرفیت تحولآفرینی فناوریها در سطح ملی گاهی دههها به طول بینجامد. اما خاستگاه ماسکیها سیلیکونولی است و تمامی آنها به دلیل توسعه و افزایش مقیاس راهکارهای فناورانه میلیاردر شدهاند. بیشتر آنها فناور و بهشدت فنشناس هستند. آنها سوگیری بسیار مثبت بهسوی فناوری نوین دارند و آن را کلید رویارویی با بسیاری از چالشهای ملی و بینالمللی میدانند. بنابراین انتظار میرود دولت آمریکا بهسرعت به پذیرنده پیشگام و مشتری اولیه بسیاری از فناوریهای پیشرفته تبدیل شود. این کار نهتنها میتواند بهشدت بر قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا بیفزاید، بلکه رونق بیسابقهای را برای فناوران آمریکا، بهویژه شرکتهای سیلیکونولی به ارمغان خواهد آورد.
«نخبهمحوری» و مجال شکوفایی دادن به مهاجران نخبه، نه یک شعار که باوری ریشهدار در سیلیکونولی است. برخی از ماسکیها از جمله خود ایلان ماسک از جمله همین مهاجران است. در دولت ماسکیها نهتنها سیاست جذب نخبگان جهانی به آمریکا تشدید خواهد شد، بلکه احتمالاً شاهد سیاستهایی برای تشدید جذب نخبگان در بدنه دولت خواهیم بود. رقابتیکردن حقوق و دستمزدهای دولتی در برابر شرکتهای بزرگ فناوری و دادن اختیار عمل بیشتر به نخبگان شاغل در دولت، احتمالاً در دستور کار قرار خواهد گرفت. موضعگیری ایلان ماسک و به تبع آن ترامپ در دفاع از ویزای اچوانبی (با وجود مخالفت جمهوریخواهان) در همین راستا قابلتحلیل است. ماسک در اینباره نوشت: «من و بسیاری از افراد کلیدی که اسپیسایکس، تسلا و صدها شرکت دیگر را ساختند و آمریکا را قوی کردند، به لطف ویزای اچ وانبی اینجا هستیم. برای این مسئله تلاشی را آغاز خواهم کرد که ابعاد آن فراتر از تصور شماست.»
سرمایهگذاران خطرپذیر از بازیگران مهم دنیای فناوری هستند. آنها به طمع سود بسیار زیاد، خطر و روی ایدههای نوآورانه سرمایهگذاری میکنند. البته سرمایهگذاری آنها بر اساس تحلیلهای دقیق و بهصورت هوشمند انجام میشود. بیشتر ماسکیها نهتنها برای رشد کسبوکار خود از این سرمایهها استفاده کردهاند، بلکه پس از رسیدن به ثروت بالا، کلاه سرمایهگذاری خطرپذیر را هم بر سر گذاشتهاند. این باعث شده که «خطرپذیری هوشمندانه» جزو الگوی رفتاری آنها باشد. این خطرپذیری با ذات خطرگریز و محافظهکار دنیای سیاست در تضاد است. به همین دلیل انتظار میرود از این به بعد شاهد سیاستهای متهورانهتر از سوی دولت آمریکا باشیم.
دیگر ویژگی استارتآپهای فناور، «ضرباهنگ بالا»ست. این با کندی ذاتی دولتها در تضاد کامل است. پروژهای که در یک سازمان دولتی در افقی دهساله تصور میشود، شاید در یک استارتآپ فناور در زمانی بسیار کوتاهتر و حتی کمتر از یک سال انجام شود. شاخصهای عملکردی مشخص و شکستن اهداف بلند به قدمهای جزئیتر و پایش دقیق این شاخصها، الگوی کاری استارتآپها را بهکلی متمایز میکند.
ویژگی «رهبری دو سوتوان» در استارتآپهایی که به شرکتهای بزرگ فناوری تبدیل شدهاند، حاکم بوده است. مدیران این شرکتها همزمان با تسلط بر جزئیات عملکردی شرکت خود، دارای چشمانداز جهانی هستند. اما تاکنون از دیدگاههای جهانی خود در حوزه کسبوکار بهره میبردند. اما از این به بعد باید شاهد اجرایی شدن چشمانداز آنها در قالب سیاستهای رسمی دولت آمریکا باشیم. ازاینرو اکنون با مراجعه به آرای جهانی ماسکیها که در سالهای گذشته بر زبان راندهاند، میتوان درک بهتری از جهتگیری دولت جدید آمریکا در دوره چهارساله پیشرو پیدا کرد. این در حالی است که پیش از این سیاستهای جهانی آمریکا در دل کانونهای تفکر و دالانهای تخصصی و لابیگری سیاستورزان شکل میگرفت. ناگفته پیداست که وزن اهداف تجاری و فناورانه در سیاستهای جهانی دولت آمریکا بیشتر و بیشتر و وزن اهداف ایدئولوژیک کمتر و کمتر خواهد شد.
با تاجگذاری ماسکیها در کاخ سفید، سیلیکونولی به کانون بزرگترین زلزله سیاست و سیاستورزی در دنیا تبدیل خواهد شد. شناخت مدیران و سیاستورزان ایرانی از ماسکیها و الگوی مدیریتی آنها نهتنها میتواند تهدیدهای بالقوه این زلزله را از ایران به دور نگه دارد، بلکه میتواند دریچههای فرصت خوبی پیشروی کشور بگشاید.
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1343686/