بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - ؛ اینجا کرمان است پایتخت مقاومت همانجایی که دهه 60 و 70 تا 90 را شاهد تکبیرهای حاج قاسم بود وحالا اینجا میدان بسیج ومردمی که با دهان روزه منتظر شروع راهپیمایی روزجهانی قدس هستند.

صفوف اول را میانسالان تشکیل داده اندبه سبب احترامی که کوچکترها برایشان قائل هستند و چقدر بچههای کوچک را آوردهاند، نمیدانم چرا یاد مصائب کربلا میافتم.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
هوا گرم شده است و چادرهای سیاه گرما رابیشتر جذب می کنند میخواهم بین جمعیت بروم.
خانم جوانی که دست پسرش در دستانش است توجهم راجلب میکند پسرک 8 ساله بنظر میرسد لباس نظامی به تن دارد و ژست میگیرد، هربار که مشتهای گره کرده بالا میرود دستانش را تاجایی میتواند بالا میرود و لابد پیش خود فکر میکند امریکا لابد چه شکل زشتی دارد.
با اوهمقدم می شوم آمریکا کیه که میگی مرگ بر... با لحن کودکانه اش میگوید: فکرکنم غول چراغ جادو اما غولی که هیچی آرزوهات را نمیاره فقط ترسناکه.

به ایده بچه گانه اش می خندم و می پرسم اسرائیل چی؟ می گوید: اوناهم خیلی بد هستند بچه ها را می کشند خونه هاشون خراب میکنند خودم تو تلویزیون دیدم.
بیشتر دوست دارم ازنگاه بچهها راهپیمایی امروز را ببینم، بین هرصف راهپیمایی حداقل 3 بچه نوزاد تا 10 سال حضوردارد و این مساله فضا را دلخواستنی کرده است.
باخودم فکر میکنم اگر آمار چندهزار کودک شهید غزه اتفاق نمیافتاد آیا جهان اینگونه تکان میخورد که درگوشه گوشه عالم ندای مرگ بر آمریکا ومرگ بر اسرائیل ازحلقوم اقشار مختلف مردم برخیزد.

چندکودک 3 تا 7 ساله با سربند و پرجم و لباس نظامی ایستادهاند لبخندشان را پاسخ میدهم و میگویم کاش بچههای غزه نیز درهمین امنیت و در رویاهایشان مثلا روبروی آمریکا و اسرائیل قرار میگرفتند نه در واقعیت!
مادری که روی دوشش دخترکی ریزنقش یک ساله را خوابانده است بغض میکند وقتی میپرسم تابحال تصور کردهاید شرایط غزه برای بچه هایتان ایجاد شود ومی گوید خدا برای هیچ مادری نیاورد.
راهپیمایی امروز کرمانیها با همه راهپیماییها متفاوت است و آن اینکه اغلب خانوادگی آمدهاند با بچه هایشان، راهپیماییهای قبل تعداد بچهها مخصوص نوزادان کالسکه نشین اینقدر زیاد نبود.
خانم میانسالی علت این مساله را تبعیت از حرف رهبری میداند و میگوید مافدایی رهبرمان هستیم وقتی شب گذشته با ٱن هیبت خاص ملت را برای راهپیمایی امروز دعوت کردند نتوانستیم نیاییم و بعدهمراه همسرش که عصازنان آمده بین جمعیت گم میشود.
همین طور که تشنگی امانم را بریده صحنه جالبی میبینم پیرمردی دستش را دور شانه پیرزن قدکوتاهی حلقه کرده تا ازهجوم جمعیت درامان باشد، دوباره یاد کربلا میافتم و غزه چقدر شبیه کربلا شده این یکساله.

همینجور ردیف دخترکان کوچک باحجاب و لباسهای رنگارنگ وچهرههای معصومانه بین صفوف میروند و در ذهن خودشان آمدهاند آمریکای بد را ادب کنند و در واقعیت چه میدانند چه لبخندهایی که از 7 اکتبر سال قبل تاکنون خاموش شده است.
پسرها بالباس نظامی، اما متانت به خرج داده و کمتر قاتی بازیهای بچه گانه میشوند.
نیروهای نظامی هم بین جمعیت هستند و خیال همه بابت امنیت تخت است.

دیدن این همه بچه روی دوش بابا در آغوش مادر داخل کالسکه ویا تاتی کنان با لبخند باز مرا یاد بمبهای اسرائیلی و بچههای مسلمانی که در غزه برای همیشه خاموش شدند میاندازد.
کرمانیها فرهنگ ایستادگی و صبوری راخوب بلدند وبچه هایشان نیزآمدهاند تا درس مقاومت را کامل بیاموزند.