ایرانیان جهان
مهدی یوسفی: چین از تجربیات غرب استفاده کرد‌ اما از آن‌ها تقلید نکرد/ حسین طباطبایی: مردم چین حزب کمونیست چین را با میزان خدمت‌گزاری‌اش می‌سنجند
يکشنبه 4 آذر 1403 - 01:59:27
ایرانیان جهان - به گزارش منیبان، جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها،که با اهتمام و پیگیری مجید تفرشی، مدیر و مؤسسخانۀ گفتارها، و اجرای سهند اینانلو، خبرنگار حوزۀ اقتصاد،برگزار شد، بیش از 5 ساعت به طول انجامید. در این جلسه علاوه بر سخنرانان اصلی، آقایان احمد عزیزی و محمدرضانوروزپور نیز دقایقی سخن گفتند و جلسه با پرسش و پاسخ حضار از سخنرانان ادامه یافت.
مجید تفرشی در ابتدای این جلسه گفت: من از ابتدای راه‌اندازی خانۀ گفتارها مشتاق بودم جلسه‌ای در مورد چین داشته باشیم؛ قرار بود این جلسه هفتۀ پیش به مناسبت دوازدهمین سالگرد ریاست‌جمهوری شی جین پینگ برگزار شود که به دلیل مشکل یکی از سخنرانان، امشب برگزار می‌شود. ما ایرانی‌ها در مورد چین نادانسته‌های زیاد و سوء تفاهم‌هایی داریم؛ از جمله اینکه برخی در جریان مناقشات اخیر ایران با غرب، همیشه چین و روسیه را یک‌جور تحلیل می‌کنند و در مورد دیگر، بسیاری از تحلیل‌ها در مورد چین، معطوف به تاریخ محدودی از چین است؛ چین 1830 تا 1980. اگر نگاه به چین معطوف به این بازۀ زمانی باشد، تحلیل واقع‌بینانه‌ای نداریم. 
در ادامه، خلاصه‌ای از سخنان آقایان یوسفی، وفایی، امیری و طباطبایی خواهد آمد. علاقه‌مندان می‌توانند برای اطلاع از تمامی مباحث طرح‌شده به آرشیو خانۀ گفتارها در کلاب‌هاوسمراجعه کنند و پوشۀ شنیداری این جلسه را بشنوند.
هفت پندار غلط در مورد چین در ذهن ایرانیان
مهدی یوسفی: من از شهر شانگهای با شما صحبت می‌کنم و تلاشم این است که امشب برخی تجربیاتم از حدود ده سال ارتباط با نخبگان سیاسی و اقتصادی و دانشگاهی چین را به اشتراک بگذارم و رهیافتی از درون چین ارائه دهم. ما در مورد چین به ارتباطات میان‌فرهنگی نیاز داریم و چنین شناختی را از چین کمتر داریم؛ بدون درک فرهنگ و تاریخ چین، نمی‌توان ارتباط خوبی با چین داشت. نکات ریز فرهنگی در بالاترین سطوح سیاسی چین دخیل است و روابط ما با چین را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. شناخت متقابل، زیربنای روابط پایدار است و بین ایران و چین، به دلایل مختلف این شناخت متقابل وجود ندارد. شناخت ما از شرق و خصوصاً چین، تا حد زیادی متأثر از شناخت غرب از چین بوده است. از طرف دیگر، توجه به ما چین به عنوان یک الگوی اقتصادی و سیاسی موفق، می‌تواند نگاه ما به غرب را هم متوازن‌تر نماید. 
چینی‌ها هم شناخت خوبی از ایران ندارند؛ من در این ده سال در پی پاسخ به این سوال بودم که چرا چین ورود فعال‌تری برای سرمایه‌گذاری در ایران ندارد؟ متوجه شدم در ذهن نخبگان چینی، هنوز موضوع ثبات سیاسی در ایران محل تأمل جدی است. به هر حال سوء برداشت‌ها و پیش‌داوری‌ها عنصر اصلی در عدم شناخت متقابل است. بعد از این مقدمه من می‌خواهم به هفت پندار غلط در مورد چین که در ذهن بسیاری از ایرانیان است، اشاره کنم:
1- چین یک کشور کمونیستی است؛ اگر یک روز در شهر شانگهای زندگی کنید، این تصور را کنار خواهید گذاشت. محرک اصلی رشد و نوآوری چین، بخش خصوصی آن است؛ بخش خصوصی 60 درصد از GDP را دارند. موضوع مالکیت خصوصی دهه‌ها است که حل شده و جلوه‌های سرمایه‌داری در چین قابل مشاهده است. ضریب جینی، شاخص نابرابری درآمد، در چین در سال گذشته 0.46 بود که تقریباً با آمریکا و کشورهای اروپایی تفاوت معناداری ندارد. 2- چین یک قدرت نوظهور است و قدرت جهانی در حال انتقال از غرب به شرق است؛ این پندار کاملاً اشتباه است؛ چین همیشه (به جز یک مقطع در قرن اخیر) یک قدرت بوده است. 3- دولت دیکتاتور است و در چین فقط یک صدا وجود دارد؛ حال آنکه در مورد هر موضوع اساسی در چین، تنوع وسیعی از دیدگاه‌ها را داریم؛ در سطوح تصمیم‌گیری هم بحث می‌شود و دیدگاه‌های مختلف مطرح می‌گردد. در مورد نسبت چین و غرب، هم افرادی هستند که می‌گویند باید برویم و آمریکا را نابود کنیم و هم افرادی هستند که می‌گویند فرهنگ چینی عامل پسرفت است و باید کنار گذاشته شود. نظام سیاسی چین هم پیچیده است و اینگونه نیست که یک نفر برای همه تصمیم بگیرد و از بالا به پایین دیکته کند. در لایه‌های پایین‌تر یک سیستم شایسته‌سالاری پیچیده وجود دارد که افراد بدون تجربه و بدون گذراندن سلسله مراتب نمی‌توانند در ساختار سیاسی وارد شوند. همچنین در مورد موضوع آزادی در چین، نگاه از درون با نگاه از بیرون متفاوت است؛ در چین بسیاری از شبکه‌های اجتماعی فیلتر است؛ گوگل هم فیلتر است؛ اما در خود رسانه‌های اجتماعی چین و بسترهای آنلاین مردم نظرات خود را مطرح می‌کنند. این بازخوردها خیلی اوقات منجر به تغییر در سیاست‌گذاری شده است. مثلاً موضوعاتی مثل آلودگی هوا و فساد در سطوح محلی خیلی زود در رسانه‌ها منعکس شده و باعث اقدامات جدی می‌شود.
4- محصولات چینی بی‌کیفیت هستند؛ ممکن است در بازۀ زمانی خاصی چنین شرایطی بوده، اما حداقل در ده سال قبل شرایط تغییر کرده و چین در تولید محصولات با کیفیت جهانی پیشرو است؛ سطح زندگی در شانگهای از بسیاری از شهرهای مطرح دنیا بهتر است. برخی برندهای چینی مثل شیائومی و لنووو در لبۀ دانش هستند؛ در حوزۀ فناوری‌های سبز، هوش مصنوعی و ریزتراشه‌ها چین سطح خیلی بالایی دارد. 5- چین به این دلیل رشد کرد که تصمیم گرفت در مقابل جهان غرب باز شود و ایدئولوژی را کنار گذاشت؛ این نگاه خیلی ساده‌انگارانه است؛ ما در ایران به دنبال راه‌های میان‌بر هستیم و فکر می‌کنیم اگر در ایران هم همه چیز را کنار بگذاریم و به سمت غرب برویم، همۀ مشکلاتمان حل می‌شود. پشت این توسعۀ چین، اتفاقات عمیق و غیرقابل باوری از لحاظ حجم کار و جدیت در کار وجود دارد. بله؛ این یک واقعیت است که چین به سمت جهان غرب باز شد، ولی هم‌زمان با آن هزاران اتفاق دیگر هم افتاد. کشاورزی چین متحول شد، شرکت‌های دولتی چین تغییرات بنیادین در خود ایجاد کردند تا کارآمد شوند، مناطق اقتصادی ویژه در چین درست شد و یک کار زیرساختی سنگین به لحاظ اقتصادی در چین انجام شده است. جدیت و سخت‌کوشی و مشارکت چینی‌ها با هیچ جای دنیا قابل مقایسه نیست. این رمز توسعۀ چین است؛ و الا اگر قرار بود فقط رابطه با غرب همه چیز را درست کند، پس چرا فیلیپین و مکزیک این‌گونه توسعه نیافتند؟! من از یکی از معماران توسعۀ چین پرسیدم که راز موفقیت شما چه بوده است؟ گفت: ما نخواستیم از جایی تقلید کنیم و خواستیم خودمان باشیم و مدل پیشرفت خودمان را داشته باشیم. آن‌ها از تجربیات آمریکا و اروپا استفاده کردند، ولی نخواستند آن را تقلید کنند. 6- دو خیال خام در مورد رابطۀ چین و ایران وجود دارد: برخی می‌گویند چین شریک استراتژیک ایران است و برخی می‌گویند چین همیشه از ایران سوء استفاده کرده و همیشه از پشت به ایران خنجر زده است. هیچ یک درست نیست؛ سیاست خارجی چین کاملاً عملگرایانه است. کاملاً بر اساس منافع ملی طراحی شده است؛ چین هیچ شریک استراتژیکی در دنیا ندارد. با همه همکاری می‌کند، ولی با هیچ کس شریک نمی‌شود؛ به جز کرۀ شمالی که ثبات آن برای چین حیاتی است. چین قطعاً با ایران رابطۀ استراتزیک ندارد. حجم روابط چین با کشورهای حاشیۀ خلیج فارس در سال‌های اخیر به‌نحو چشمگیری در حال رشد است. چین به کسی تعهد نمی‌دهد که چون با تو کار می‌کنم، با جای دیگری کار نمی‌کنم. اما از سوی دیگر، ایران هم برای چین یک کشور معمولی نیست و اهمیتش از بحرین و کویت و امارات برای چین بیشتر است. رابطۀ چین با آمریکا به‌نحوی در حال تغییر است که تخاصم ایران و آمریکا برای چین یک ارزش راهبردی دارد. چین با خرید نفت از ایران، به ایران می‌گوید که ما بخاطر شما داریم هزینه می‌دهیم و تحت فشار هستیم. از منظر چینی‌ها، دوستی با ایران، یک قمار درازمدت برای چین است. چین، ایران را برای روزی نگه داشته که اوضاع دگرگون شود و کانال‌های خرید نفت به‌طور بنیادین تغییر کند؛ برای روزی که تخاصمش با آمریکا ممکن است وارد فاز دیگری شود. چینی‌ها می‌گویند ایرانی‌ها حوصله ندارند؛ عجله دارند؛ ایرانی‌ها می‌خواهند سریع یک امتیازی بگیرند و بروند؛ در آخر هم ایران مشکلش را با آمریکا و غرب حل می‌کند و در آن موقع چین را کنار خواهد گذاشت؛ آن‌ها می‌گویند اگر ایران ما را صرفاً ابزاری برای توسعۀ خودش می‌بیند که اگر رابطه‌اش با آمریکا درست شود، ارتباطش با چین کم می‌شود، از ایران فاصله می‌گیریم و با امارات و عربستان کار می‌کنیم. بنابراین باید به رابطۀ ایران و چین، از منظر منافع ملی چین هم نگاه کرد.
7- در مورد رابطۀ چین و آمریکا دو طیف نگاه وجود دارد که هر دو برداشت‌های خیالی است: یکی اینکه چین و آمریکا شرکای استراتژیک هستند و تنش‌های موجود بین آن‌ها سطحی و گذرا است؛ دیگری اینکه چین و آمریکا دشمنان قسم‌خورده هستند و به سمت جنگ می‌روند. واقعیت، چیزی بین این دو است؛ روابط چین و آمریکا یک موضوع پویا و متغیر است نه ایستا. این رابطه مرتب تغییر می‌کند؛ هم از سمت چین و هم از سمت آمریکا. از سال 1979 تا سال 2018 دورۀ همکاری استراتژیک آمریکا و چین بود؛ در همین دوره بود که چین از قطعنامه‌های ضد ایرانی حمایت کرد. اما از سال 2018 چین وارد رقابت راهبردی با آمریکا شد؛ البته این به معنی شروع جنگ سرد نیست. در درون چینی‌ها یک نفرتی از آمریکا وجود دارد؛ اگرچه خیلی بروز نمی‌دهند؛ ولی از لحاظ عملیاتی معتقدند مبارزه با آمریکا یک هدف درازمدت است؛ در موضوع تایوان هم خیلی عجله ندارند؛ همان‌طور که در موضوع هنگ‌کنگ هم خیلی عجله نکرد. چینی‌ها دوست دارند خود تایوانی‌ها به سمت چین بروند و پشت این استراتژی یک خودباوری وجود دارد. من یک متن از ویکی‌لیکس پیدا کردم که در 2 فوریۀ 2010 سفیر وقت آمریکا در چین به وزیر خارجۀ آمریکا تحلیلی در مورد روابط سه‌جانبۀ ایران و چین و آمریکا ارائه کرده است؛ در این تحلیل آمده است: در تخاصم ایران و غرب، هم غربی‌ها به چین فشار می‌آورند و هم ایرانی‌ها؛ اما هیچ یک نمی‌توانند چین را گروگان اهداف خود کنند و هر دو طرف باید بدانند منافع خود چین وزن بیشتری دارد. هر طرف بیشتر فشار بیاورد، بیشتر احتمال دارد با دست رد چین روبه‌رو شود. هر دو طرف باید راضی شوند که سطح تنش را از این بالاتر نبرند.
سه مفهوم کلیدی برای شناحت چین؛ مدرنیتۀ آسیایی، دولت توسعه‌گرا و اصل مترقی عدم تعهد متقابل
حامد وفایی: امروز ارتباط و همکاری با چین یک انتخاب نیست؛ یک ضرورت است. برای اینکه بفهمیم در چین چه اتفاقاتی دارد می‌افتد، ناگزیریم نگاهی به موضوع «مدرنیتۀ آسیایی» و ابعاد آن داشته باشیم. تغییر پارادایم‌ها در نظم‌سازی جهانی با محوریت چین هم موضوع دیگر برای شناخت جایگاه چین در نظام بین‌الملل و نسبت ما با چین است. طرح تمدنی چین هم مهم است؛ اینکه چین چه نگاهی به خودش دارد و چه چشم‌انداز تمدنی برای خودش و برای رقبای خارجی شکل می‌دهد و بعد باید دید تقاطع ژئوپلیتیک طرح تمدنی چین با جمهوری اسلامی ایران در چه نقاطی است. مواضع اخیر شی جین پینگ هم مهم است. 
برخلاف آنچه در رسانه‌ها گفته می‌شود، چین رئیس‌جمهور ندارد؛ چین یک دستگاه اجرایی دارد؛ یک شورای دولتی که رئیس آن نخست‌وزیر است و یک دستگاه حزب هم هست که بسیاری از افراد شورای دولتی در حزب هم حضور دارند و حزب یک دبیر کل دارد که فرماندۀ کل قوا است و او رهبر چین است. بنابراین رئیس‌جمهور با رهبر و فرماندۀ کل قوا فرق دارد و مدت زعامت رهبر ممکن است تمدید شود. پس باید چهارچوب‌های ذهنی خود را اصلاح کنیم.
ما در ایران وقتی می‌گوییم مدرنیتۀ آسیایی عمدتاً نگاه‌ها به سمت سنگاپور و مالزی و ژاپن می‌رود؛ اما در مرکز مدرنیتۀ آسیایی امروز دارد چیزی می‌تپد به نام مدرنیتۀ چینی. کلید فهم مدرنیتۀ آسیایی و تحلیل چین از این زاویه، نرم‌افزارهای مدرنیته مثل روش‌های ارتباطی، ارزش‌ها و باورها، نهادهایی که در چین وجود دارد، زبان، آداب و مناسک است. در جهان فارسی‌زبان نگاه از داخل به چین برای تحلیل مدرنیتۀ آسیایی و اتفاقات کلان در آسیا بسیار ضعیف بوده است. مفهوم دولت توسعه‌گرا هم در موضوع مدرنیتۀ آسیایی مهم است. چین خودش را جزء دولت‌های توسعه‌گرا می‌داند؛ در تعریفی که از دولت توسعه‌گرا در چین و کشورهای آسیایی می‌شود، مشروعیت دولت‌ها تا حد زیادی بر توان دولت بر رشد اقتصادی مداوم متمرکز است. این تعریف متفاوت از تعریف دولت توسعه‌گرا در غرب است. از سوی دیگر سرعت وقوع مدرنیته در آسیا زیاد است؛ کاری که در چندصد سال در غرب انجام شد، در چین در کمتر از پنجاه سال انجام شد. این سرعت دو نتیجه داشته است: 1- مجاورت با گذشته؛ 2- آینده در حال. هنوز نمادهای سنتی در چین جریان دارد و در عین حال رستوران‌هایی در چین است که در آن‌ها ربات‌ها کار می‌کنند. مدرنیتۀ آسیایی دو خصیصه دارد: عمل‌گرایی و انعطاف‌پذیری. برای فهم مدرنیتۀ آسیایی باید به سراغ فهم فلسفۀ آسیایی رفت و برای فهم فلسفۀ آسیایی باید بی‌واسطه اندیشه‌های فیلسوفان آسیایی را مطالعه کرد. از کنفوسیوس گرفته تا مائو و حتی شی جین پینگ و حتی چیزی که امروز از آن به عنوان سوسیالیسم چینی یاد می‌شود و متأسفانه در ایران ما هیچ مقاله و منبع فارسی در مورد آن نداریم.
در مورد روابط چین با دیگر کشورها، گفتند چین با هیچ کشوری جز کرۀ شمالی روابط استراتژیک ندارد؛ به نظرم خیلی صحیح نیست؛ چین اکنون با بیش از هفتاد کشور تفاهم‌نامۀ راهبردی امضا کرده است؛ البته من منظور جناب یوسفی را متوجه شدم و در تکمیل فرمایش ایشان عرض می‌کنم: ما نمی‌توانیم با ادبیات دوران جنگ سرد مواضع چین را تحلیل کنیم. یک تغییری در گفتمان‌های بین‌المللی با رویکرد چینی در حال رخ دادن است. ضمناً ما باید تعریف خود را هم از رابطۀ استراتژیک مشخص کنیم؛ اگر معنی دوران جنگ سردی را در نظر بگیریم، چین حتی با کرۀ شمالی هم رابطۀ استراتژیک ندارد؛ اما بارها در اسناد بالادستی چینی‌ها آمده که ما از آن دوران گذشتیم و آن‌ها دوران گذار به عصر جدید را مطرح می‌کنند. در سیاست خارجی چین یک اصلی داریم که متأسفانه در جمهوری اسلامی خیلی فهم نشده است؛ خودشان می‌گویند: اصل مترقی عدم تعهد متقابل؛ یعنی چینی‌ها به‌صراحت اعلام می‌کنند در رابطه با کشورها مدل جنگ سرد را که از دل آن پیمان ناتو خارج شد، قبول نداریم؛ ابداً این را قبول نداریم که اگر گروه ما مورد حمله قرار گرفت، ما همگی به آن کشور مهاجم حمله می‌کنیم. چین می‌گوید من با ایران رابطۀ راهبردی خود را بر اساس مزایای اقتصادی، مشابهت‌های فرهنگی و قرابت‌های ژئواکونومیک تعریف می‌کنم و اگر تو از طرف هر کشوری مورد تهدید قرار بگیری، من کنار می‌کشم. پس تعریف رابطۀ استراتژیک از نظر چین با تعریف آمریکایی‌ها و غربی‌ها از رابطۀ استراتژیک متفاوت است. از قضا این تعریف چینی، در نظام بین‌الملل با اقبال گسترده‌ای همراه شده است.
در این رابطۀ استراتژیک جمع نقیضین ممکن می‌شود؛ چین به‌طور هم‌زمان شریک اول اقتصادی کرۀ جنوبی و کرۀ شمالی است؛ چین به‌طور هم‌زمان شریک اقتصادی ایران و عربستان است؛ به طور هم زمان فلسطین و اسرائیل را به رسمیت می‌شناسد؛ از همه مهمتر، چین با کشوری که آن را اصلی‌ترین تهدید راهبردی خود می‌داند، یعنی ایالات متحده، روابط عمیق اقتصادی دارد. 
در مورد روابط چین و روسیه هم باید دانست که این دو کشور در خیلی از حوزه‌ها با هم رقابت دارند. چین برای ایران «مشارکت جامع راهبردی» را تعریف کرده است؛ اما عنوان «مشارکت» را برای روسیه به کار نمی‌برد. در حوزۀ آسیای مرکزی چین و روسیه رقابت نامرئی دارند و این رقابت بر روی ایران هم اثر می‌گذارد. چین و روسیه اختلافات مرزی هم با یکدیگر داشتند و جالب است بدانید شبیه نگاهی که ایرانیان به روس‌ها دارند، چینی‌ها هم به روس‌ها دارند. در کنار این‌ها، چین با روسیه معاهده (پیمان راهبردی در مقیاس چینی در سطح پنجم) می‌بندد و به این نتیجه می‌رسد که مزایای این معاهده می‌تواند بیش از معایب آن باشد.
سایه‌روشن اقتصاد چین
امیرعلی امیری: من برای اولین بار در سال 1995 به چین رفتم؛ آن زمان چین و روسیه تازه داشتند از کمونیسم به سمت بازار آزاد حرکت می‌کردند. بحث بر سر این است که رشدی که امروز چین به آن رسیده، از کجا بوده است؟ اگر به موازات چین، روسیه را نگاه کنیم، امروز چین با فاصلۀ زیادی از روسیه جلوتر است. در حدود سال 1995 در ایران، چین به محصولات بی‌کیفیت شناخته می‌شد و در عوض کرۀ جنوبی به پیشرفته بودن مطرح بود. اما چین مداوم‌ترین رشد ده درصد اقتصادی را در طول ده سال در دنیا داشت. چینی‌ها به هر استان گفتند که 60 درصد منابع خصوصی باشد. دولتی‌هایی هم که می‌خواهند خصوصی شوند به بورس شنزن یا شانگهای بروند. اجازۀ رقابت دادند و خروجی این رقابت، این شد که ده سال بعد در هر صنعتی ده برند وجود داشت. البته چین طرفیت این رقابت را هم با توجه به جمعیتش دارد. از صنعت کامیون و خودرو گرفته تا آدامس و جاروبرقی. ده سال بعد، بسیاری از شرکت‌ها در جریان این رقابت‌ها باختند و از صنعت حذف شدند. بعد هم صنایع بهتر بر صنایع خوب غلبه کردند. خروجی این رقابت در طی این سال‌ها غول‌هایی است که الان در صنایع چین وجود دارند. این غول‌ها را نمی‌شود دستِ‌کم گرفت؛ زیرا هر یک از این غول‌ها از پیروز شدن بر حدود سی شرکت به اینجا رسیده‌اند. دانگ فنگ (برند کامیون و کِشَنده) یک میلیون تیراژ دارد که چندین برابر برندهای دیگر دنیا است. تیراژ مرسدس بنز 400 هزارتا است. اسکانیا 60 هزارتا تیراژ دارد. این در حالی است که هنوز صادراتش را در ابعاد وسیع آغاز نکرده است. 
اینکه چین اقتصادش از 6 تریلیون به 15 تریلیون دلار می‌رسد، حاصل یک نظام مدیریت اقتصادی است. این رشد تا سال 2008 با مشارکت آمریکا و اروپا بود، ولی بعد از بحران اقتصادی آمریکا در این سال، کمی تعادل قبلی بهم خورد. رشد اقتصادی چین بیش از آنکه به سبب صادراتش به آمریکا باشد، به سبب سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی در چین بوده است. چین با تمام راهبردهایش در سیاست، سرمایه‌گذاری کرد برای تقاضای آتی، برای فروش‌های آتی؛ اما الان ترامپ سر راهش قرار گرفته است؛ اینجا باید برگشت به این سوال که چرا چین، چین شد؟
حزب کمونیست چین یک بخش منابع انسانی دارد که از یک نظر مشابه بچه‌های بسیجی ایران‌اند. این افراد از یک دهکده شروع به رشد می‌کنند، به سطح استان می‌رسند و بعد هم به سطوح بالا می‌رسند؛ باید یک روند را طی کنند تا بتوانند به این سطوح برسند؛ در نهایت کسانی که به سطح بالای حزب می‌رسند، آی‌کیوی‌شان حدود چهار برابر میانگین دنیا است (یک نظام شایسته‌سالار). با وجود تمام این‌ها که باعث شده چین اینقدر پیشرفت کند، بعضی عقیده دارند این هزار تا مغز نمی‌توانند بهتر از یک بازار آزاد تصمیم بگیرند. شواهدی هم برای این مطلب وجود دارد؛ مثلاً شهرهای تاریکی که چین درست کرده و سکنه‌ای ندارد. همین حالا نظم ساختار داخلی چین کمی بحرانی است. محصولات با کیفیت چینی الان دارد با قیمت پایینی به فروش می‌رسد. در هر جای دنیا اگر برای یک محصول خرج زیادی کنیم، ولی بازدهی کمتر داشته باشیم، باید وام بگیریم و اگر نتوانیم وامی را گرفتیم پس بدهیم، یک خلأ ایجاد خواهد شد. سیگنال‌هایی هست که چین هم ممکن است دچار آن خلأ و در نتیجه بحران اقتصادی شود. بنابراین با اینکه رشد اقتصادی چین در دنیا بی‌نظیر بوده، اما ممکن است یک کاسه‌ای هم زیر نیم‌کاسه باشد. کسانی هستند که در مورد چین این‌گونه فکر می‌کنند.
آمریکا حدود 25 تریلیون دلار GDP دارد؛ اروپا حدود 20 تریلیون و چین هم دارد به 20 تریلیون نزدیک می‌شود. 15 درصد صادرات چین به آمریکا است؛ اگر آمریکا بخواهد برای واردات از چین تعرفه بگذارد، چین باید این خلأ را یک جوری پر کند. حال در این شرایط بریکس برای چین مهم می‌شود؛ اقتصاد بریکس حدود 30 تریلیون دلار است که 20 تای آن مال خود چین است. انگیزۀ چین این خواهد بود که خلأ 15 درصدی ناشی از سیاست ترامپ را با صادرات مویرگی به بریکس پر کند. راه دیگری هم ندارد؛ مگر اینکه با آمریکا به توافق برسد. اگر هم با آمریکا به توافق برسد، هیچ مانعی برایشان نیست که ایران در این میان متضرر شود. اما اگر به توافق نرسد و مجبور شود که به بریکس روی بیاورد، ایران و عربستان می‌توانند با اتحاد نقش خیلی بزرگی ایفا کنند؛ اگر بخواهند جدا از همدیگر این راه را بروند، چنین قدرتی نخواهند داشت. 
پس نظر من این است که بهتر است به دوستان عرب خود خیلی نزدیک شویم؛ چین چه بخواهد به آمریکا نزدیک شود و چه بخواهد از آمریکا دور شود، اتحاد ایران با عربستان سعودی از اتحادش با چین خیلی بیشتر می‌تواند سودمند باشد؛ زیرا در هر سو می‌تواند با عربستان همگام باشد.
انقلاب کمونیستی هماهنگی و انسجام چینی‌ها را احیا کرد
سیدحسین طباطبایی: اگر بخواهم به‌طور خاص در حوزۀ مطالعات حقوقی چین سخن بگویم، باید عرض کنم ایده‌آل این است که بتوانیم نگاه ایرانی به چین داشته باشیم، اما اگر این مقدور نیست، دستِ‌کم چین را چینی بفهمیم. این خیلی مهم است. به دو دلیل: اولاً تأثیری که چینی‌ها دارند بر نظم حقوق بین‌الملل می‌گذارند؛ ثانیاً اگر متوجه شویم نگاه چینی‌ها به حقوق چیست، مستقیماً روی مدل رابطه‌ای که می‌خواهیم با چین تنظیم کنیم، اثر می‌گذارد. 
هر مدلی از تنظیم رابطه نیاز به یک سری اسناد حقوقی دارد؛ طرف دیگر قرارداد ما چینی‌ها هستند و مهم است بدانیم آنان به حقوق چطور نگاه می‌کنند؛ به شروط قراردادی چگونه نگاه می‌کنند و سیری که طی کردند، جه بوده است.
مشهور است که چهار جریان حقوقی در دنیا وجود دارد؛ بریتانیایی-آمریکایی، اروپای قاره، اسلام، مشرق‌زمین. بنیادهای حقوقی در چین و در شرق، متفاوت از باقی جغرافیای جهان است؛ مثلاً در غرب، آن باید و نبایدی مقبول است که بیشترین آزادی را برای بیشترین افراد به ارمغان بیاورد. یا در آمریکا می‌گویند بیشترین فایده برای بیتشترین افراد. در شرق و در چین، نقش آزادی و فایده را هماهنگی و خدمت ایفا می‌کند. جامعۀ چینی، سنت‌تمدن چینی، به حزب کمونیست برای ارزیابی به چشم یک ملیت غربی نگاه نمی‌کند؛ آن را با شاخص دموکراسی نمی‌سنجد. بنیاد آن هماهنگی است؛ البته نه اینکه آزادی هم برای آن مهم نباشد. آنچه انقلاب 1949 برای جامعۀ چینی آورد، چیزی بود که دستِ‌کم از سال 1842 در این تمدن چندهزار ساله گم شده بود. از 1842 تا 1949 این جامعه هماهنگی و یک‌پارچگی خودش را به دلایل متعدد خارجی و داخلی از دست داده بود و انقلاب کمونیستی دوباره برای آن هماهنگی و انسجام را آورد. مردم چین حزب کمونیست چین را با میزان خدمت‌گزاری‌اش می‌سنجند. بسیاری از اندیشمندان و صاحب‌نظران در اوایل هزارۀ سوم پیش‌بینی کردند در سال 2015 حزب کمونیست چین فرو می‌ریزد؛ اما چنین اتفاقی نیفتاد. 
شاهد دیگر در مورد اندیشۀ متفاوت حقوقی مشرق‌زمین این است که در هر سه سنت بریتانیایی-آمریکایی، اروپای قاره و اسلام، خود کلمۀ «حقوق» یک نسبتی با راست (در مقابل چپ) و مستقیم بودن دارد، ولی در مشرق‌زمین چنین چیزی نیست.
فارغ از مباحث نظری، یک حرف عملگرایانه هم وجود دارد. زمانی که ما به دنبال تعیین روش حل‌و‌فصل اختلاف هستیم، اختلاف دیدگاه‌های حقوقی ما با چین خودش را نشان می‌دهد. روش محبوب چینی‌ها برای حل‌و‌فصل اختلافات، میانجی‌گری است. میانجی‌گری معمولاً الزام‌آور نیست و سعی در این دارد که طرفین را به هم نزدیک کند؛ چینی‌ها ترجیحشان این است که دادگاه نروند؛ داوری نروند؛ این ممکن است برای ما سوء تفاهم ایجاد کند، اما باید بدانیم این ناشی از فرهنگ و اندیشۀ چینی‌ها است. در سطح کلان هم در طرح یک جاده و یک کمربند، چینی‌ها در مذاکرات دوجانبه‌شان با کشورها در اکثر موارد پیشنهادشان این است و دارند این را تثبیت می‌کنند که روش حل‌وفصل اختلاف چه بین دو کشور و چه بین دو فرد، همین روش میانجی‌گری باشد. بر همین اساس نهادی به وجود آوردند که اسمش نهاد پیشگیری از دعاوی است. 
تا سال 1400 در حوزۀ مطالعات حقوقی چین، کارهایی که در ایران انجام شده بود، شاید به 20 مورد هم نمی‌رسید. اما بعد از سال 1400 جریانی در این زمینه شکل گرفته است و تا کنون 48 مورد مقاله، کتاب و پایان‌نامه در این زمینه تدوین شده است. شناخت چین از منظر حقوقی یک ضرورت است و هم به نفع بخش خصوصی ما است و هم در راستای منافع ملی.
مباحث حقوقی چین را باید در دو سطح شناخت؛ یکی، مطالعات حقوقی چین در چهارچوب قوانین این کشور است؛ مثلاً قانون اساسی چین تا کنون 5 بار اصلاحیه خورده است و همچنین قوانین ویژۀ مناطق اقتصادی و قوانین سرمایه‌گذاری خارجی در چین باید مورد مطالعه قرار بگیرد؛ و سطح دوم، رویکرد و کارنامۀ چین در حقوق بین‌الملل است؛ نقش چین در سازمان‌های بین‌المللی تازه‌تأسیس مثل بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیا و نیز شناخت طرح «یک جاده و یک کمربند» است که چند ده کشور درگیر آن هستند. اگر ما نقش خود را در این طرح مطابق با منافع ملی با چشمان باز تعریف نکنیم، از قافله جا می‌مانیم؛ این طرح مبتنی بر شش کریدور اقتصادی است. هدف اصلی این طرح، هماهنگی سیاست‌ها و اتصال زیرساخت‌ها و تجارت بدون نظارت و پیوند مردم با مردم است.

http://www.ilandnews.ir/fa/News/1275793/مهدی-یوسفی--چین-از-تجربیات-غرب-استفاده-کرد‌-اما-از-آن‌ها-تقلید-نکرد--حسین-طباطبایی--مردم-چین-حزب-کمونیست-چین-را-با-میزان-خدمت‌گزاری‌اش-می‌سنجند
بستن   چاپ