ایرانیان جهان
معامله بزرگ و راهبرد‌های روابط ایران با نئو ترامپ
چهارشنبه 7 آذر 1403 - 18:03:02
ایرانیان جهان - با ترکیب اعلامی ترامپ برای سیاست خارجی و امنیت ملی اعم از روبیو، والتس، ویت کاف، هگزت، استفانیک، ایلان ماسک و خانم کارولین لیویت با استراتژی «ایجاد عظمت دوباره برای ایالات متحده» با هدف ارزش‌های سنتی الف) ارزش‌های آمریکایی ب) منافع آمریکایی ایجاد شده است.
مارک روبیو بعنوان وزیر خارجه و مایکل والتس بعنوان مشاور امنیت ملی هردو نئورئالیست‌هایی هستند که در نحله فکری خود از سلاح هسته‌ای و انرژی هسته بنابر پارادایم اعتقادی خود بر هر کشوری آنرا ضروری می‌دانند.
علیرغم اینکه تیم امنیتی و سیاست خارجی ترامپ معتقد است که آتش بس تنها راه حل آمریکا در خاورمیانه نیست، اما از طرفی ترامپیست‌ها خواهان کاهش هزینه نظامی آمریکا و افزایش قدرت بازدارندگی واشنگتن هستند.
در واقع برخلاف برژینسکی که معتقد بود آمریکا باید با الهام از تجربه جنگ جهانی دوم بجای سلطه بر رهبری تاکید کند، نومحافظه کاران مفهوم هژمونی از دست رفته آمریکا را نیز بنا بر ذات نئورئالیستی خود همزمان به سلطه و رهبری اضافه میکنند.
روسیه اسب تراوای پکن در واشنگتن است چرا که ساختار نظامی، اقتصادی و فناورانه در آمریکا و تمام جهان و مقابله نسل کنونی آمریکایی‌ها با چین به مقابله با فاشیسم آلمان و دیوار آهنین شوروی شباهت دارد. 
هرچند بازدارندگی و رقابت تعاملی اولویت دار در مقابل قدرت نوظهور چین در میان نخبگان حاکم در آمریکا، فراحزبی است و مختص جمهوری خواهان نیست؛ اما نمی‌توان منکر شد که رویکرد دولت آینده آمریکا با رویکرد نگاه به چین به عنوان رقیب متفاوت است هرچند بازدارندگی و رقابت تعاملی اولویت دار در مقابل قدرت نوظهور چین در میان نخبگان حاکم در آمریکا، فراحزبی است و مختص جمهوری خواهان نیست؛ اما نمی‌توان منکر شد که رویکرد دولت آینده آمریکا با رویکرد نگاه به چین به عنوان رقیب متفاوت است. 
نگاه افرادی همچون رتکلیف را باید در کنار گزینه‌های وزارت خزانه‌داری و ایلان ماسک دید که خواهان جنگ تجاری شدیدتری با چین هستند. البته مشخص نیست دولت آمریکا چقدر در عمل توانایی جنگ تجاری با چین را خواهد داشت. آنهم در مقابل روسیه‌ای که چین را به مثابه شاهرگ بقا، خودیاری و امنیت خود می‌داند، مسئله مهم این است که ترامپ چگونه ترکیب کابینه سیاست خارجی و امنیت ملی نئوواقعگرایان خود را با افکار نئولیبرالیستی، چون رتکلیف سنتز خواهد کرد؟
تک صدا شدن کابینه ترامپ و تمرکز آنها به خاورمیانه و در اولویت دوم قرار دادن چین قدرت پیش بینی و اقدامات پیش پیش دستانه برای دستگاه دیپلماسی ایران را سهل‌تر کرده است (کما اینکه سفر مداوم دکتر عراقچی و دکتر لاریجانی به منطقه در راستای اقدامات پیش دستانه و نظریه بازی‌ها قابل ارزیابی است که بسیار هوشمندانه بود) که باعث کم نوسان شدن تاکتیک‌های نئو ترامپ می‌تواند باشد، اما از سوی عدم تنوع در کابینه او می‌تواند آنها را غیر قابل کنترل‌تر به نسبت سال 2016 نماید.
اما الف) راهبرد ایران بعنوان استفاده از استراتژی گفتگوی استراتژیک چه می‌تواند باشد؟
بحث "گفتگوی استراتژیک" که اصطلاح غربی آن "معامله بزرگ" است به این معنی است که تمامی مسائل موجود بین دو کشور همزمان بر روی میز مذاکره گذاشته شود که اساسا آمریکا از آن استقبال میکند و به صورت یک بسته جامع بر روی آنها توافق شود. این بحث اساسا در شرایط وجود یک روابط تضاد آمیز بین دو کشور معنی پیدا می‌کند و اینکه دو طرف خواهان حل مسائل استراتژیک خود برای کاهش هزینه‌ها و مسئولیت‌های امنیت ملی خود از طریق دوست کردن یک رقیب یا یک دشمن می‌شوند، در این مدل دو متغیر "نیاز متقابل راهبردی" و "اهداف صادقانه" از ورود به گفتگو‌ها حائز اهمیت زیادی هستند.
دیدگاه غالب نزد نخبگان سیاسی حاکم در ایران و آمریکا این است که با وجود تضاد‌های عمیق ایدئولوژیک، سیاسی و استراتژیک بین دو کشور در مسائل منطقه‌ای و جهانی و همچنین عدم وجود اجماع داخلی هرگونه گفتگوی مستقیم و استراتژیک بین دو طرف در شرایط فعلی ممکن نیست دیدگاه غالب نزد نخبگان سیاسی حاکم در ایران و آمریکا این است که با وجود تضاد‌های عمیق ایدئولوژیک، سیاسی و استراتژیک بین دو کشور در مسائل منطقه‌ای و جهانی و همچنین عدم وجود اجماع داخلی هرگونه گفتگوی مستقیم و استراتژیک بین دو طرف در شرایط فعلی ممکن نیست. 
نگارنده ضمن پذیرش بحث فوق، معتقد است که اکنون تضاد‌های ایدئولوژیک و استراتژیک بنا به تحولات منطقه و ارزش‌های اساسی موجود در دو طرف همزمان بین دو کشور وجود دارند با این تفاوت که در حال حاضر نقش تعارضات استراتژیک پر رنگ‌تر شده و بطور عملی میان دو کشور جاری است. 
این تعارضات ضمن اینکه چالش‌های زیادی را در روابط دو کشور به همراه داشت، ظرفیت‌های نزدیکی دو طرف را نیز شامل می‌شود. بطوریکه برای اولین بار زمینه‌های گفتگوی مستقیم میان طرفین بعد عملی تری به خود گرفته است. مثلا نوع و ماهیت برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی به گونه‌ای هست که تهران و واشنگتن را نهایتا در شرایط تقابل و جنگ و یا تعامل و گفتگو قرار می‌دهد. از نظر نگارنده شرایط منطقه‌ای و وجود نیاز‌های متقابل استراتژیک سبب شده اند که دو طرف به سوی گزینه دوم یعنی تعامل رقابتی و استراتژیک پیش بروند.
از میان تمام روسای جمهور امریکا نقطه عطف واقعی نزدیکی دو کشور در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما است که یک موضوع استراتژیک یعنی برنامه هسته‌ای ایران و ضرورت همکاری متقابل برای دسترسی به یک راه حل پایدار زمینه‌های نزدیکی دو طرف را فراهم کرد، ماهیت برنامه هسته‌ای در مقایسه با تمامی فاکتور‌هایی که میان دو کشور شکل گرفت کاملا متفاوت است. برنامه هسته‌ای ایران از دید آمریکا یک مسئله استراتژیک و همانگونه که آمریکاییان اعلام کرده اند ارتباط مستقیم به امنیت و منافع ملی این کشور دارد.
از این لحاظ، منطق ورود به گفتگوی استراتژیک با آمریکا از سوی دستگاه دیپلماسی ایران از یکسو به ضرورت دستیابی به یک راه حل پایدار و خروج از تقابل نظامی احتمالی و از سوی دیگر به تلاش برای حل معضلات استراتژیک و امنیتی موجود بین دو کشور در مسائل منطقه‌ای بر میگردد که اکنون در زمان نئو ترامپ و دولت جدید ایران می‌تواند به یک نقطه عطف با حفظ منافع ملی و ارزش‌های کشور همراه باشد.
2) نگارنده بر این باور است که برنامه هسته‌ای ایران ضمن اینکه چالش‌های زیادی را در روابط ایران و آمریکا ایجاد می‌کند، اما تنها موضوعی است که ظرفیت‌های لازم برای ورود به گفتگوی استراتژیک میان ایران وایالات متحده با قابلیت دستیابی به راه کار عملی و کار ساز را دارد. از این لحاظ، موضوعات دیگر موجود بین ایران و آمریکا از جمله مسائل ایدئولو‍ژیک و مسائل منطقه‌ای همچون بحران‌های عراق، افغانستان و صلح اعراب و اسرائیل گرچه داری اهمیت زیاد و سابقه هستند، اما ارزش استراتژیک لازم برای هدایت دو طرف به گفتگوی مستقیم در شرایط برابر سیاسی را ندارند.
تیم جدید دیپلماسی ایران و سفر هوشمندانه دکتر علی لاریجانی که به انگاره‌های فلسفی، ماهیتی و دیپلماتیک تسلط دارد به همراه سفر‌های پرو اکتیو دکتر عراقچی که تلفیقی از هستی شناسی، ماهیت شناسی و روش شناسی در چارچوب نظریه نئورئالیستی حاکم بر کابینه نئو ترامپ به نوعی توازنی از اقدام پیش دستانه و نظریه بازی‌ها را به نمایش گذاشته اند؛ بنابراین آنها به درستی می‌دانند ماهیت این موضوعات به گونه‌ای هستند که دو کشور را از یکدیگر دور می‌کنند. چون دوطرف استرات‍ژی‌های متفاوتی از لحاظ ائتلاف‌های ایدئولوژیک و سیاسی-امنیتی منطقه‌ای دارند.
به عبارت دیگر، نوع نگاه متفاوت به مسائل سیاسی-امنیتی منطقه‌ای و راه‌های مبارزه با زمینه‌های تنش و بی ثباتی در منطقه دو طرف را از یکدیگر دور می‌کنند. اما ماهیت برنامه هسته‌ای ایران به گونه‌ای است که به دلیل اتصال مستقیم با افکار عمومی جهانی و همچنین معادلات سیاسی-امنیتی منطقه ای، ایران و امریکا را مجبور به ورود به گفتگو‌های استرتژیک و تعامل رقابتی می‌کند و در اصل یک معامله بزرگ میکند. 
همانگونه که بحث شد سیاست‌های آمریکا در دوران جرج دبلیو بوش در منطقه به نوعی دو کشور را وارد بازی باخت-باخت و نوعی تضاد استراتژیک کرد. حاصل آن شد که آنچه برای آمریکا افزایش هزینه امنیت بود همزمان برای ایران کاهش امنیت تلقی می‌گردید؛ لذا آمریکا به این نتیجه رسید که برای به حداقل رساندن هزینه‌های امنیتی و سیاسی خود از یکسو وافزایش قدرت و نفوذ برای تثبیت نقش‌های سیاسی-امنیتی خود در منطقه از سوی دیگر با قدرت هژمون منطقه‌ای یعنی ایران وارد مذاکره و گفتگوی مستقیم برای حل معضلات استراتژیک از جمله برنامه هسته‌ای خود شود. در طرف دیگر قدرت ه‍ژمون نیز به این نتیجه رسید که نمی‌تواند نقش رقیب قدرتمند منطقه‌ای خود یعنی ایران را حذف کند؛ لذا با واقعیات موجود کنار آمد و سعی کرد از طریق گفتگو قدرت رقیب را کنترل کند. جمهوری اسلامی ایران بازیگری است که پایه‌های قدرت خود را تثبیت کرده و به دنبال نقش و قدرت منطقه‌ای است.
پتانسیل بالای اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیک ایران این کشور را نیازمند به حضور فعال در مسائل منطقه‌ای و دستیابی به تعادل سیاسی-امنیتی در روابط با قدرت هژمون فرامنطقه‌ای یعنی آمریکا می‌سازد. عموما تفکر استراتژیک در درون آمریکا بر این عقیده استوار است که پذیرش قدرت ایران به معنای بر هم خوردن توازن قوا در درون منطقه خاورمیانه خواهد بود. اما برنامه هسته‌ای ایران - با تأکید بر"چرخه مستقل سوخت هسته‌ای " - حداقل توانسته یک برابری سیاسی در گفتگو‌ها بین ایران و آمریکا بوجود آورد.
از طرفی تا حدودی نوعی "برابری سیاسی" در سطح مذاکرات بین دو بازیگر درحل وفصل یک یا چند مسئله استراتژیک می‌تواند بوجود آورد. از این لحاظ موضوع هسته‌ای ایران نوعی برابری سیاسی در مذاکرات بین دو کشور بوجود آورده است. اساسا "اجماع نسبی سیاسی" در نزد نخبگان سیاسی حاکم برسریک موضوع مهم ملی و استراتژیک برای ورود به گفتگو‌های مستقیم وجود دارد. نگاه غالب در غرب و در ایران این بود که اساساً ایران و آمریکا نمی‌توانند وارد مذاکره شوند.
چون گفتگوی استراتژیک وقتی اتفاق می‌افتد که اجماع الیت سیاسی حاکم دو طرف بر یک موضوع حساس یا موضوعات حساس وجود داشته باشد.
"کما اینکه اگر ترامپ در دوره نخست خود با نومحافظه‌کاران سنتی و اوانجلیکال‌ها درگیری داشت؛ اکنون می‌تواند با خیال آسوده‌تری برنامه‌های خود را اجرا کند؛ بنابراین جهان شاهد یک کابینه تک‌صدا خواهد بود. اعضای تیم سیاست خارجه همگی به ایده‌های ترامپ اعلام وفاداری کرده‌اند. هیچکدام باور ندارند که آمریکا برای اشاعه ارزش‌های خود به سراغ ائتلاف‌های هزینه‌زا، مداخله نظامی و ... برود. "
بر اساس این دیدگاه تاریخی، اجماع داخلی در سطح الیت سیاسی در ایران و آمریکا برای گفتگو‌های مستقیم وجود نداشت و ماهیت شکاف‌های درون قدرت و رقابت‌های داخلی در دوکشور هم به گونه‌ای بود که همواره جلوی آن را می‌گرفت. برنامه هسته‌ای ایران و تأکید برروی "حفظ چرخه مستقل سوخت هسته ای" به عنوان یک موضوع استراتژیک و ملی نوعی اجماع نسبی، اما سیاسی در نزد نخبگان حاکم دو کشور در مورد ضرورت ورود به گفتگو‌های مستقیم بوجود آورد.
نئو ترامپ‌ها معتقدند: نمی‌خواهیم؛ اما ایران چهل سال است که در یک جنگ بی‌پایان با ماست. یا ما الان آن را متوقف می‌کنیم یا منتظر می‌مانیم، پشت میز "گفتگو "بر میگردیم و به آنها اجازه می‌دهیم که به توسعه قابلیت‌های خود ادامه دهند از طرفی نئو ترامپ‌ها معتقدند: نمی‌خواهیم؛ اما ایران چهل سال است که در یک جنگ بی‌پایان با ماست. یا ما الان آن را متوقف می‌کنیم یا منتظر می‌مانیم، پشت میز "گفتگو "بر میگردیم و به آنها اجازه می‌دهیم که به توسعه قابلیت‌های خود ادامه دهند. 
بر این اساس مدل گفتگوی معامله بزرگ یا گفتگوی استراتژیک می‌تواند از استراتژی‌هایی باشد که مد نظر در راهبرد‌های دکتر عراقچی و دکتر لاریجانی قرار گیرد و مذاکرات هسته‌ای به بعنوان نقطه مرکزی نئورئالیسم‌های حاکم بر کاخ سفید در چارچوب حدفاصل نظریه بازی‌های و grand bargain مد نظر دستگاه دیپلماسی ایران باشد.
فراموش نکنیم محیط روابط و ساختار بین المللی محفل روشنفکری نیست و جایگاه استراتژیک پله‌ای با آغازی تاکتیکی می‌طلبد که دکتر عراقچی و دکتر لاریجانی به درستی در چارچوبی از تلفیق میدان و دیپلماسی آنرا هفته پیش به نمایش گذاشتند.
این تحلیل ضمن شناسایی زمینه‌های تاریخی و موضوعی امکان گفتگوی استراتژیک، به بررسی زمینه‌های لازم و همچنین بایسته‌ها و نبایسته‌های ورود به گفتگوی استراتژیک در حوزه منافع و امنیت ملی ایران می‌پردازد. 
نگارنده نتیجه می‌گیرد که تاکید بر منابع مستقل ملی و ایدئولوژیک در راهبرد سیاست خارجی ایران، آمریکا را سرانجام مجبور به پذیرش نقش منطقه‌ای ایران و ورود به گفتگو‌های استراتژیک با جمهوری اسلامی ایران خواهد کرد. در دوران اوباما، موضوع مهار ایران به سه شکل در حوزه‌های روشنفکری، دانشگاهی، پژوهشی و سیاستگذاری آمریکا مورد بحث قرار گرفت: نخست، مهار ایران از طریق گفتگو بدون پیش شرط؛ این استراتژی بخشی از سیاست "تغییر" اوباما در مبارزات انتخاباتی بود که با هدف ضرورت گفتگو با قدرت‌های دوست و رقیب در دنیا و همچنین خروج از یکجانبه گرایی جورج دبلیو بوش مطرح گردید و با هدف دسترسی به اهداف جهانی، گفتگو با همه و ضرورت مفهوم سازی جدید برای بازیابی قدرت از دست رفته جهانی آمریکا زمینه تئوریک داشت.
دوم، اعمال تحریم‌های سخت جدید در قالب شورای امنیت سازمان ملل و تحریم‌های یکجانبه برای مهار ایران؛ این استراتژی معتقد است که با اعمال تحریم‌های تنبیهی سخت، ایران سیاست هسته‌ای خود را تغییر خواهد داد و این شروعی برای مهار قدرت ایران شد. این استراتژی با تصویب قطعنامه 1929 و تحریم‌های یکجانبه از جمله امضای تحریم بنزین توسط دولت اوباما، شکل عملیاتی نیز یافت.
موضوع گفتگوی مستقیم ایران و امریکا در زمان کارتر، همزمان با مسئله گروگان گیری و در اوج بی اعتمادی میان دو کشور اتفاق افتاد و زمانی که این نیاز خاص برطرف شد مسئله تداوم گفتگو‌ها نیز مسکوت ماند. در زمان ریگان نقطه عطف میان دو کشور مسئله ایران - کنترا بود که این مسئله نیز تابع یک نیاز خاص و بر اساس ضرورت زمان بود به این ترتیب که ایران نیاز به تسلیحات در جنگ با عراق داشت و امریکا نیز نیاز به نقش آفرینی ایران برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان داشت. در دوران بوش و جنگ اول خلیج فارس، آمریکا بر اساس ضرورت زمان نیاز به بی طرفی ایران در جنگ با رژیم بعثی داشت و ایران نیز با یک عمل گرایی کامل بی طرفی خود را در جنگ حفظ کرد.
در زمان کلینتون بحث وجود تهدید فزاینده ایران برای منطقه و ضرورت مهار دوگانه ایران و عراق مطرح شد که این مسئله تحریم‌ها علیه ایران را به اوج رساند. درزمان جورج دبلیو بوش نیز یک نیاز خاص و شرایط بعد از حوادث 11 سپتامبر، ایران و امریکا را به هم نزدیک کرد و آن نیاز امریکا به جنگ با القاعده و تروریسم بود و نتیجه آن شد که ایران و امریکا در افغانستان و عراق با یکدیگر همکاری کنند که حاصل آن کنفرانس بن و تشکیل دولت افغانستان جدید بود. در عراق نیز نیاز خاص دو طرف برای مبارزه با ناامنی و منافع ژئوپلتیک دو کشور را در طی سه دوره مذاکره وارد گفتگوی مستقیم کرد. همه این همکاری‌ها تابع یک نیاز دوطرفه‌ای بود که در زمان خاصی اتفاق افتاد.
*دکترای روابط بین الملل و کارشناس ارشد سازمان‌های بین المللی

http://www.ilandnews.ir/fa/News/1280027/معامله-بزرگ-و-راهبرد‌های-روابط-ایران-با-نئو-ترامپ
بستن   چاپ