ایرانیان جهان - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
چرا در زمان جنگ جهانی دوم، ترکیه مانند ایران اشغال نشد؟ حاکم بودن عقلانیت بر ساختار سیاسی، مشارکت طلبی سیاسی و گردش معقول نخبگان کمککننده است که در بزنگاههای تاریخی، یک کشور چگونه بحرانهای اطراف خود را بهتر مدیریت کند.
کانون ایرانشناسی دانشگاه تهران به مناسبت هفتادوهشتمین سالگرد به پایان رسیدن غائلهی آذربایجان در آذرماه سال 1325، به برگزاری نشستی تخصصی برای واکاوی ریشهها، ابعاد و پیامدهای این معمای مهم و بحثبرانگیز تاریخ ایران همت گماشت.
در این نشست که با عنوان «غائلهی آذربایجان؛ بررسی ظهور و افول فرقهی دموکرات آذربایجان» برگزار شد، سه استاد و پژوهشگر برجستهی تاریخ معاصر ایران، تورج اتابکی، احسان هوشمند و عباس جوادی به ارائهی دیدگاههای خود پرداختند. دبیر نشست، داود دشتبانی در ابتدا به ارائهی شرحی اجمالی از وقایع سالهای 1324 و 1325 پرداخت و سپس از سخنرانان خواست تا در سه مرحله به بیان روایت و قضاوت تاریخی خود بپردازند. پس از مقدمات یادشده، بخش تخصصی نشست با سخنرانی تورج اتابکی آغاز شد.
تورج اتابکی: تنها موضع درست از طرف مصدق بود
تورج اتابکی در ابتدای امر به رسالهی دکتری خود در 35 سال پیش که به موضوع فراز و فرود فرقه دموکرات و حکومت خودمختار آذربایجان میپرداخت، اشاره کرد. اتابکی با پیشینه پژوهشی خود نگاه دوگانه ایزد و اهریمن را در پژوهشهای غائلهی آذربایجان غالب میبیند. ایشان از لزوم نگاه علمی منصفانه با رویکردهای جامعهشناسی تاریخی و مناسبات بینالمللی، و به دور از دوگانههای جعلی ایزد و اهریمنساز سخن به میانآورده و بر این نکته تاکید کرد که اگرچه بحران آذربایجان زیر سایهی مناقشهی جنگ سرد و روایتهای ایدئولوژیک آن قرار گرفته اما ما به نوعی تاریخ اجتماعی غیرایدئولوژیک نیازمندیم؛ تاریخ از پایینی که بر ابعاد اجتماعی تمرکز کرده و با نگاه جامعهشناسی تاریخی و سیاسی به واکاوی این بخش از تاریخ بپردازد.
با این حال، روایتهای غالب همواره به ملاتی ایدئولوژیک آغشته بوده و به جای نگاه بر تنوع گروههای اجتماعی موثر و نیز پیچیدگیهای اجتماعی ملازم آن، به تاریخپردازیهای قدیس و اهریمنساز مشغول بودهاند. تنها با عبور از این روایتها است که میتوان واقعیت پیچیدهی تاریخی را کشف کرد.
روایت کلان کمونیستی در جنگ سرد، ظهور و حفظ فرقه دموکرات آذربایجان را برخاسته از یک اجماع بزرگ نیروها در منطقه آذربایجان و کاملاً مردمی به تصویر میکشد و تکثر و تنوع آرا در جامعه را کتمان میکند؛ اینها خیالی در سر داشتند که منطقه آذربایجان ایران را به جمهوری شوروی آذربایجان متصل کنند یا یک حکمرانی مشابه در آذربایجان ایران تشکیل دهند. از طرف مقابل نیز روایت کلانی شکل گرفته است که ترومن به شوروی اولتیماتوم تخلیه خاک ایران را میدهد و گویا قوامالسلطنه و درایت دولت مرکزی وجود نداشت و همهچیز امیال ذات ملوکانه بود.
چنین روایتی نیز برخاسته از دوران جنگ سرد است. اتابکی در ادامه روایتسازی پس از جنگ سرد که همچنان تکثر و تنوع را به حاشیه میبرد به روایت ناسیونالیستی رادیکال اشاره میکند. در پایان، تورج اتابکی برای پرداختن به اینکه آیا گامهایی که فرقه دموکرات آذربایجان پیش برد مورد پسند و هضم جامعه ایران بود یا خیر، اشاره میکند که در تمام بررسیهایی که از رجال آن زمان انجام داده است تنها موضع و اشاره بسیار درستی که یافت متعلق به دکتر محمد مصدق بود: «من عرض نمیکنم که دولت خودمختار در بعضی از ممالک مثل دول متحدهی آمریکای شمالی و سوئیس نیست ولی عرض میکنم که دولت خودمختار، باید با رفراندوم عمومی تشکیل شود. قانون اساسی ما، امروز، اجازهی تشکیل چنین دولتی نمیدهد.
ممکن است که ما رفراندوم کنیم؛ اگر ملت رأی داد مملکت ایران مثل دول متحدهی آمریکای شمالی و سوئیس، دولت فدرالی شود. هیچ نمیتوان گفت که در یک مملکت، یک قسمت فدرال باشد و یک قسمت، دولت مرکزی باشد. قانون اساسی یک قرارداد اجتماعی است تا از طرف جامعه، اصلاح یا نقض نشود، قابل اجراء است. بنده هیچ مخالف نیستم که مملکت ایران دولت فدرالی شود، شاید دولت فدرالی بهتر باشد که هر ایالت یا یک چند اختیارات داخلی داشته باشد و بعد هم با دولت مرکزی موافقت کنند و دولت مرکزی هم روابط بینالمللی را اداره بکند.
ولی هر تغییری، هر قسم تغییری که در قانون اساسی داده شود، باید با رفراندوم عمومی باشد.»منشأ قدرت دولت، اراده جمهور مردم است. این حرف مستشارالدوله تبریزی بود و محمد مصدق نیز زد. بهترین روایت از رجال آن زمان را دکتر محمد مصدق بیان کرد و بهترین رفتاری که انجام شد نیز توسط قوامالسلطنه بود.
احسان هوشمند: نقش پیمان حقوقی سهگانه
احسان هوشمند، دومین سخنران این نشست، در ابتدا بیان داشت که بهرغم آنکه در سالهای اخیر آثار و پژوهشهای قابل توجهی در خصوص بحران آذربایجان منتشر شده، همچنان بسیاری از ابعاد اقتصادی، سیاسی و بینالمللی آن از چشم پژوهشگران پنهان مانده و بهرغم ترجمه اسناد و مدارک، بهویژه توسط استاد کاوه بیات همچنان نیازمند نگاههایی نو به ماجرای فرقهی دموکرات هستیم.
ایشان به عنوان نمونه، از درهمتنیدگی تاریخی ایرانیان سخن به میان آورده و افزود که این درهمتنیدگی تاریخی آنچنان که شایسته بوده، مورد بررسی قرار نگرفته و ما با فقر پژوهشهای نظری و تاریخی در این خصوص مواجه هستیم. قومگرایی در تقابل با این درهمتنیدگی تاریخی و اجتماعی و فرهنگی است.
هوشمند در تبیین خود از آنچه به بحران آذربایجان و پس از آن قومگرایی در ایران انجامید از دو زمینه سخن به میان آورد. نخست زمینهای که به واسطهی اندیشهی مارکسیستی، مفهوم به اصطلاح «ملیتها و مسئله ملی» ایجاد شد و مارکسیستهای ایرانی بر دو پایه بحثهای طبقاتی و مسائل قومیتی استوار شدند. هوشمند به نقش تعدادی از ایرانیان قفقاز در اواخر سده نوزدهم مسیحی در ورود گفتارهای مارکسیستی در ایران اشاره و تأکید کرد حزب کمونیست ایران برای نخستین بار موضوع اقوام ایرانی در قالب نظریه استالینی «مسئله ملی» را وارد ادبیات سیاسی در ایران آن دوره کرد و با تشکیل حزب توده این روند تشدید شد.
هوشمند همچنین زمینهای نوسازی رضاشاه و برخی نارضایتیهای ملازم آن که در شهریور 1320 نمایان شد را تا حدودی در فضای سیاسی ایران آن دوره با اهمیت ارزیابی کرد. او در ادامه این پرسش را طرح کرد: اگر ایران در شهریور بیست توسط شوروی سابق و انگلستان اشغال نشده بود آیا فرقه دموکرات آذربایجان تشکیل میشد؟ و به صورت جزئیتر، اگر استالین دستور تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان و نیز تشکیلِ تشکیلات همعرض آن در مهاباد را نداده بود، آیا رویدادهای تبریز و مهاباد باز روی میداد؟
این سخنران در ادامه به نقش پیمان سهگانه میان ایران، انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی اشاره کرد که بهرغم مخالفت برخی از سیاستمداران به تصویب مجلس سیزدهم رسید و همین پیمان بعدها دستاویز حقوقی مهمی برای احقاق حقوق ایران بدل شد. ایشان علاوه بر پیمان سهگانه به اجمال از دو عامل دیگر در تعیین سرنوشت فرقه دموکرات سخن گفت که اولی نقش جورج آلن، سفیر آمریکا در ایران به سال اردیبهشت 1325 است که بر مبنای رویکرد ایالات متحده، ایفاگر نقشی پررنگ بود و علاوه بر این، فراتر از آن با عبور از پروتکلهای رسمی به صورت شخصی به دولت ایران کمک میکند تا در این کارزار پیروز شود و دوم، نقش محمدرضاشاهپهلوی بود که در تاریخنگاری پس از انقلاب به حاشیه رفت.
مجموعه همکاری و تلاشهای محمدرضاشاهپهلوی، جورج آلن، قوام، تقیزاده، حسین علاء و حتی گروهی از نیروهای ارتش و نیز پیمان سهگانه ایران با دو کشور اشغالگر عوامل مهمی در حل بحران آذربایجان و خروج نیروهای شوروی بود که به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است. هوشمند تأکید کرد، نباید با روایتهای ایدئولوژیک سیاه و سفید دیدنِ نقش رجال سیاسی، نقش یکی را برجسته و نقش دیگری را نادیده انگاشت.
در نهایت هوشمند بیان کرد که نقش شوروی چه در آغاز این بحران و چه در پایان آن انکارناپذیر است و باید بپذیریم که در آن زمان بازی ابعاد جهانی داشت و از حد توان ما فراتر میرفت و نقش تحولات بینالمللی و این عوامل خارجی را نیز فراموش نکنیم. همچنین حزب توده، به خصوص جناح سرسپرده شوروی، نقشی بسیار اساسی داشتند و مقدمات ظهور فرقه دموکرات آذربایجان را فراهم کردند.
عباس جوادی: فرقه دموکرات آذربایجان پروژهای به دستور استالین بود
آخرین سخنران دور نخست نشست، عباس جوادی بود. وی ضمن تایید اهمیت عوامل اجتماعی، به انتقاد از آن رویکردی پرداختند که فراز و فرود فرقهی دموکرات را صرفاً براساس این عوامل اجتماعی تبیین کند. ایشان به صراحت بیان کردند که بر اساس اسناد قطعی هیچ شکی وجود ندارد که فرقهی دموکرات پروژهای بود که به دستور استالین به وجود آمد و با تصمیم استالین از میان رفت. دو نامه در این خصوص، هرگونه تردیدی را از میان خواهد برد. اولین نامه، دستور استالین چند ماه پیش از اعلام موجودیت و آغاز به کار فرقه به میرجعفر باقروف است که باید حزب دموکرات آذربایجان شکل بگیرد و دومین نامه، نامهی استالین به پیشهوری در بهار 1325 و پس از خروج نیروهای شوروی از ایران است که اعتراف به نبود شرایط انقلابی در ایران میکند.
بنابراین متذکر میشوند که زمینههای اجتماعی اگرچه اهمیت دارند ولی در قضیهی آذربایجان تعیینکنندهی اصلی نبودند و با تکیه بر نیروهای اشغالگر شوروی فرقه یکسال پابرجا ماند. دکتر جوادی در پایان به این نکته اشاره کرد که گرچه بحران 1325-1324 به لحاظ تاریخی مهم، ارزشمند و بحثبرانگیز است ولی امروز در زندگی مردم ایران اهمیت چندانی ندارد. آنچه امروز برای مردم ایران مهم است مسائل و مشکلات فعلی گریبانگیر جامعه است. برای آنها زندگی امروز بسیار مهمتر از کینهها و مناقشههای تاریخی است و بنابراین در این خصوص باید این نکته را در نظر داشت.
دور دوم نشست
در دور دوم نشست تورج اتابکی در ادامهی بحث خود از پیچیدگیهای اجتماعی ایران سخن گفت و بر این نکته تاکید کرد که نگاه همهی مردم آذربایجان و ایرانیان ساکن قفقاز یکسان نبود. حتی خود پیشهوری چندین دورهی فکری متفاوت را پشت سر گذاشت. زمانی بر آن بود که آذربایجان جزء لاینفک ایران است ولی پس از رد اعتبارنامهی او در مجلس چهاردهم به پیروی از کمینترن و منافع بینالملل سوم، دستورات آنها را اجرا میکرد.
بنابراین ما باید در تحلیل از شخصیتها و وقایع تاریخی این پیچیدگیها را لحاظ کرده و نگرشی علمی و نه احساسی به تاریخ در پیش بگیریم. در پایان، اتابکی در پاسخ به سوال یکی از مخاطبان از اهمیت توسعهی ناموزون و استبداد رضاشاهی در ایجاد نارضایتیهای اجتماعی سخن گفتند که کار مورخ اجتماعی، توجه و کشف آنها است. ایشان بیان کردند که پس از تجدد آمرانه باید به سمت یک نوع عدم تمرکز محدود میرسیدیم که با احتساب تنوع قومی و زبانی با حفظ تمامیت ارضی باشد. رشد ناموزون تجدد برای یک تاریخنویس اجتماعی در کنار ثمراتی که میبیند، معضلات آن نیز محل توجه است.
در پاسخ به پرسش یکی از مخاطبان، اتابکی در ادامهی رویکرد خود اعلام میکند که با سه نحله فکری ناسیونالیسم که حالت افراطی آن فاشیسم، سوسیالیسم که حالت افراطی آن کمونیسم و دینباوری که حالت افراطی آن دینگرایی افراطی با آیینهای خاص میشود سر سازگاری ندارند. دکتر اتابکی صراحتاً بیان کرد:«برای من میان ناسیونالیسم و وطندوستی مرزی وجود دارد. من باور به پاتریوتیسم Patriotism دارم که بسیار امر میمونی است و همیشه گمان میکنم که باید وطندوست بمانیم.»
احسان هوشمند نیز در دور دوم سخنان خود بر پیچیدگی شخصیت جعفر پیشهوری متمرکز شده و به تفصیل به شرح آن پرداختند که چگونه شخصیتی که روزی حامی تمامیت ارضی ایران بود و معتقد بود آذربایجان دست ایران است و دست بدون بدن نمیتواند زنده بماند تا تیرماه 1324 یعنی دو ماه پیش از تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان معتقد بود هر کس در ایران از کرد و ترک و ممازنی صحبت کند و بر تفاوتها و اختلافات بدمد خائن به ایران است و قصد بازگرداندن ایران به دوران خانخانی و هرج و مرج را دارد اما پیشهوری چند ماه بعد تحت تاثیر نفوذ و تحریک مقامات شوروی، رهبری جریان گریز از مرکز فرقهی دموکرات را بر عهده گرفته و بر قومگرایی پافشاری نمود.
هوشمند در پاسخ به یکی از مخاطبان گفت که سوءبرداشتی وجود دارد که پیشهوری پانترک بوده است؛ در صورتی که چنین چیزی صحیح نیست. پیشهوری آذربایجانگرا بود اما پانترک نبود. وی در نهایت گفت که پیشهوری از سال 1324 به بعد کارمند شوروی بود و همهی اقدامات او را باید در ارتباط با شوروی فهم کرد و همچنین اگرچه سخن دکتر جوادی درست است که امروز مردم دغدغههای دیگری دارند اما مسائل قومی میتواند همچون ابزاری سیاسی مورد سوءاستفاده و بهرهبرداری قرار گیرد و بنابراین اهمیتی فراوان دارد.
هوشمند با اشاره به مسئلهی توسعهی ناموزون، استان آذربایجان را در زمانهی موردنظر نسبت به استانهای مجاور مانند گیلان و کردستان، استان خوزستان و هرمزگان و خراسان و غیره برخوردار میداند. شاخصهای تحصیلات، تشکیلات اداری جدید، تاسیسات مدرن، صنعت و کارخانجات، ورزش، بهداشت و مانند آن در آذربایجان این دوره برجستهتر از استانهای دیگر ایران به جز شهرهایی مانند تهران است.
در پایان دور دوم، جوادی گفت پیشهوری بههیچعنوان ارتباطی با پانترکیسم نداشت و بهعکس، او مخالف پانترکیسم بود. از سوی دیگر جوادی به این نکته اشاره کردکه هویتهای قومی همواره میتواند ابزار سوءاستفادهی نیروهای خارجی قرار گیرد اما چیزی که میتواند از آن جلوگیری کند یا این سوءاستفاده را خنثی سازد دموکراسی و برابری داخلی است. در مقابل، نابرابری و تبعیض میتواند زمینهی بیشتری را برای سوءاستفاده فراهم سازد.
نتیجهگیری
در دور سوم و پایانی، اساتید به جمعبندی و بیان درسهایی برای ایران امروز پرداختند. جوادی به بیان این نکته پرداخت که درسی که میتوان از آذربایجان آموخت این است که تنها با قانون دموکراتیک و برابری همهی شهروندان میتوان راه نفوذ و سوءاستفادههای احتمالی را سد کرد. اتابکی در جمعبندی با اشاره به سخنان استاد هوشمند رشد ناموزون در ایران را به این معنا نگفته است که آذربایجان نسبت به استانهای دیگر پایینتر بود. او به یک معضل اجتماعی حکمرانی اشاره کرده است که البته بود و هست و همچنان نمیتواند رشد موزون اقتصادی و سیاسی در تمام این پهنه جغرافیایی وطن ما ایجاد کند.
این رشد ناموزون سببساز بحرانهایی میشود که در شکل فرقه دموکرات آذربایجان متبلور شد. در ادامه به این نکته اشاره کردند که ما در ایران با هویتهای میانبرشی مواجهایم و تنها راه حفظ نظم و همزیستی مسالمتآمیز و ایجاد همافزایی آن است که همه با توجه به تنوع قومی و زبانی بر سر یک منفعت ملی مشترک به توافق برسیم. تنها راه آن دموکراسی و برابری قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی است.
اینکه هیچکس احساس تبعیض یا نداشتن سهم نداشته باشد؛ این درس مهمی است که ما باید از تاریخ بیاموزیم. اتابکی بیان کرد:«چیزی که از تاریخ ایران یاد میگیریم و میفهمیم، قبول این است که سر سفره منفعت ملی با حقوق برابر و تنوع زبانی و فرهنگی نشستیم و کسی بر کسی رجحان ندارد. ایران ما به این نیاز دارد و چیزی است که از ایرانشناسی میفهمم.»
هوشمند نیز بر ضرورت توجه به عقلانیت در حکمرانی و گسترش فرهنگ گفتوگو تاکید کرده است. همچنین با طرح مسئله اینکه چرا در زمان جنگ جهانی دوم، ترکیه مانند ایران اشغال نشد به بیان این نکته پرداخت که حاکم بودن عقلانیت بر ساختار سیاسی، مشارکتطلبی سیاسی و گردش معقول نخبگان کمککننده است که در بزنگاههای تاریخی، یک کشور چگونه بحرانهای اطراف خود را بهتر مدیریت کند.
هوشمند همچنین گفت چرا گروهی از مردمان آذری اقدام به حمله به آسوریها پس از ماجرای فرقه کردند؟ وی پاسخ داد اسناد نشان میدهد این گروه با بهانه حمایت آسوریها از پیشهوری و فرقه مورد حمله روستائیان و اهالی شهرهای آذربایجان قرار گرفتند. هوشمند تأکید کرد فهم دقیق گذشته و پژوهشهای مربوط به آن، راه را برای تصمیمگیریهای صحیح آینده خواهد گشود. لازم به ذکر است که تعدادی از اساتید و محققان برجستهی کشور از جمله دکتر حبیبالله فاضلی، محمد جعفریقنواتی و سیاوش شهریور در این نشست حضور داشته و شنوندهی مباحث آن بودند.
http://www.ilandnews.ir/fa/News/1301482/پروژه-قومی-استالین؛-نگاهی-به-«غائلهی-آذربایجان»