ایرانیان جهان
بایدن آخرین جرعه جام «جهانی‌سازی» را سر کشید
چهارشنبه 3 بهمن 1403 - 21:09:13
ایرانیان جهان - وطن امروز /متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
دانیل مک کارتی| چه با نئولیبرالیسم و چه با نئومحافظه‌کاری، 4 رئیس‌جمهور گذشته ایالات متحده به از بین رفتن صلح و ثبات کمک کردند و جو بایدن در تاریخ به عنوان شخصیتی شناخته خواهد شد که در دوران او نظم بین‌المللی لیبرال از هم پاشید.
آمریکا قبل از این هم از تورم و مشکلات داخلی رنج برده است، با این حال بایدن در سیاست خارجی، پایان فصلی را نه تنها در داستان آمریکا، بلکه در داستان جهان نیز رقم ‌زد.
بایدن با دور شدن از شعار «امید و تغییر»، شعاری که بر اساس آن او و باراک اوباما در سال 2008 انتخاب شدند، مظهر ناامیدی و رکود در سیاست خارجی بلوک غرب پس از جنگ سرد بود. سال 2008 رای‌دهندگان خواستار سیاست جدیدی بودند و به وعده اوباما برای تحقق آن اعتماد کردند. 7 سال از جنگ افغانستان و 5 سال از جنگ عراق گذشته بود و واضح بود بوش و کسانی که از او پیروی کردند هیچ راهی برای خروج از این درگیری‌ها ندارند؛ درگیری‌هایی که نه برای پیروزی، بلکه صرفا برای به تعویق انداختن شکست بود. اینها جنگ‌های همیشگی و بی‌پایان بودند. اوباما با حضور بایدن در کنارش، ماموریتی برای پایان دادن به آنها و ترسیم مسیری متفاوت دریافت کرد. آنها نتوانستند این کار را انجام دهند و در عوض، مسیر فاجعه‌باری را که اوایل دهه 1990 تعیین شده بود، حفظ کردند.

شکست رؤسای جمهور پس از جنگ سرد
جورج بوش پدر هرگز واقعا نتوانست به جنگ خلیج‌فارس در سال 1991 پایان دهد؛ جنگی که با اعمال مناطق پرواز ممنوع و تحریم‌ها تحت ریاست‌جمهوری بیل کلینتون ادامه یافت، زیرا واشنگتن مجموعه‌ای از رویاها و طرح‌های نئومحافظه‌کارانه برای تغییر رژیم عراق را در سر می‌پروراند. پس از آن، حمله سال 2003 به عراق، تشدید همان جنگی بود که قبلا در جریان بود. با این حال، پس از سرنگونی صدام، جنگ همچنان پایان نیافت. اهداف واشنگتن از ملت‌سازی، دگرگونی منطقه‌ای و ترویج دموکراسی و لیبرالیسم آنقدر مبهم و غیرواقعی بود که حتی یک جنگ به ظاهر موفق نیز فقط می‌توانست مقدمه‌ای برای درگیری بیشتر باشد. عراق نمادی روشن از این بود که سیاست آمریکا تا چه حد به بیراهه رفته است و علاوه بر آن، ذهنیت مضاعف کردن تعهدات نیز اشتباهی در مقیاسی بزرگ‌تر بود. برای مثال، پس از هر موج گسترش ناتو، تهدید روسیه بیشتر شد تا اینکه کاهش یافت. اگر هدف از گسترش ناتو ایجاد امنیت بیشتر در اروپا بود، مقایسه محیط امنیتی سال 1992 با سال 2025 حکم سرزنش‌آمیزی علیه آمریکا صادر می‌کند.
سیاست بازی زیگزاگی بایدن
روسای جمهور آمریکا پس از جنگ سرد گویی روی حالت خودکار بودند و بدون توجه به نتایج، یک دستور کار جامع نئولیبرال (و نئومحافظه‌کار) را دنبال می‌کردند که شامل گسترش نهادهای بین‌المللی، ترویج ادغام اقتصاد جهانی، نکوهش تمام جنبش‌های ملی‌گرایانه، استقرار نیروهای نظامی ایالات متحده به عنوان پلیس و تغییر رژیم‌های مخالف به هر قیمت در کشورهای هدف می‌شد. بایدن به عنوان یک سناتور نیز به استثنای چند مورد، همگام با اجماع واشنگتن حرکت می‌کرد؛ رای منفی به مجوز جنگ خلیج‌فارس در سال 1991، حمایت مشتاقانه از تهاجم به عراق در سال‌های 2002 و 2003 و در نهایت مخالفت با افزایش نیروها در عراق!
ساده‌ترین توضیح برای این انحراف مسیرها این است که بایدن صرفا سیاست‌بازی می‌کرد. او سال 1988 نامزد ریاست‌جمهوری شده بود و مخالفت با بوش پدر در سال 1991 ممکن بود حرکت هوشمندانه‌ای به نظر برسد. در مقابل، مخالفت با برنامه‌های بوش پسر برای جنگ جدید در سال‌های پس از 11 سپتامبر از نظر سیاسی پرهزینه بود. تا سال 2006، منطق سیاسی دوباره تغییر کرده بود و هر نامزد حزب دموکرات در سال 2008 (که بایدن واقعا برای آن تلاش کرد) عاقلانه بود که خود را نسبتا ضدجنگ نشان دهد.
البته این دوره‌ای بود که اوباما که از جنگ عراق حمایت نمی‌کرد، هیلاری کلینتون جنگ‌طلب را در رقابت نامزدی دموکرات‌ها شکست داد. سپس بایدن از سوی تشکیلات سیاسی به عنوان گزینه معاون رئیس‌جمهور دیده شد که می‌تواند تعادلی در ساختار ایجاد کند. او درکنار اوبامای بی‌تجربه و ظاهرا ایده‌آل، چهره‌ای باتجربه و مورد اعتماد نخبگان سیاست خارجی واشنگتن بود.
آنها نباید نگران می‌شدند؛ اوباما نیروهای نظامی را از عراق خارج کرد اما از بسیاری جهات دیگر مسیر سیاست خارجی ایالات متحده را که اوایل دهه 1990 تعیین شده بود، حفظ کرد. او حتی زمانی که روابط خود را با ایران و کوبا باز کرد، این سیستم را حفظ کرد.
چشم‌انداز از پیش‌باخته
پس از اینکه کلینتون در سال 2016 به یک جمهوری‌خواه (دونالد ترامپ) باخت، حزب دموکرات و نخبگان سیاست خارجی واشنگتن فقط یک موضع برای چرخش داشتند. جو بایدن نمادی از سیاست گذشته و دقیقا همان چیزی بود که واشنگتن می‌خواست؛ بازگشت به آنچه از دهه 1990 به بعد عادی تلقی می‌شد. بایدن و اوباما با هم نقشی شبیه گورباچف آمریکا را بازی کردند؛ رهبرانی که خودی‌ها امیدوار بودند تغییرات کافی علیه وضع موجود ایجاد کنند اما بایدن، مانند گورباچف، در عوض بر فروپاشی آن ریاست کرد!
بایدن از افغانستان خارج شد، سپس همان چشم‌انداز استراتژیکی را دنبال کرد که در اوکراین شکست خورده بود. هرگز تعریف واقع‌بینانه‌ای از پیروزی در افغانستان وجود نداشت و بایدن برای اوکراین نیز چنین تعریفی نداشت. نخبگان واشنگتن به جای یک هدف قابل دستیابی، در هر دو درگیری، رویاهای ایده‌آلیستی را ترویج کردند؛ افغانستان دموکراتیک و لیبرال، اوکراینی با پس گرفتن کریمه و عضو ناتو و روسیه‌ای ضعیف و ترسو که برای هیچ کس مشکلی ایجاد نکند.
بایدن آمریکا را درگیر جنگی جدید و بی‌پایان کرد و سیاست‌های او حتی بر اساس معیارهای خودشان نیز غیرمنطقی بود. اگر هدف از حمایت آمریکا پیروزی اوکراین در جنگ یا حداقل ایجاد حداکثر اهرم فشار بود، در این صورت منطقی‌ترین کار این بود که بیشترین کمک را در همان ابتدا ارائه دهیم. در عوض، بایدن الگوی تشدید تدریجی تنش را دنبال کرد و به اوکراین، سلاح‌های قدرتمندتر و آزادی عمل بیشتر را فقط زمانی داد که کی‌یف ضعیف شده بود؛ گویی هدف آگاهانه کاخ سفید این بود که جنگ را تا حد امکان طولانی کند، آن هم بدون توجه به جان اوکراینی‌ها یا خطر تبدیل شدن درگیری به یک جنگ هسته‌ای.
جهان‌بینی جنگ‌های نامحدود
در حالی که بایدن جنگ اوکراین را طولانی می‌کرد، جنگ دیگری در خاورمیانه با عملیات حماس و واکنش بی‌امان و گسترده اسرائیل آغاز شد. در این جنگ نیز دولت بایدن با خودش درگیر بود! از یک سو به اسرائیل پند می‌داد و از سوی دیگر، تل‌آویو را مسلح می‌کرد و هیچ نفوذ موثری بر نتانیاهو نداشت. استقرار نیروهای آمریکایی در «اسکله»‌ای در غزه برای اهداف بشردوستانه، به طور قابل پیش‌بینی بی‌فایده بود اما خوشبختانه کوتاه‌مدت بود و قبل از اینکه آمریکایی‌ها با یونیفرم در یک منطقه جنگی بمیرند، به پایان رسید.
خود بایدن سالخورده است اما مهم‌تر از آن، جهان‌بینی‌ای است که او نماینده آن است؛ از سال‌های جورج بوش پدر و بیل کلینتون گرفته تا دولت‌های بوش پسر و اوباما و بایدن، واشنگتن یک روش برای اداره امور داشته است: تلاش برای مهندسی یک نظم جهانی و ترجیح طولانی شدن نامحدود درگیری‌ها به جای اعتراف به غیرقابل تحقق بودن اهداف ایده‌آلیستی.
هنگامی که دونالد ترامپ تلاش کرد از یک سیاست خارجی ایدئولوژیک لیبرال به سمت یک سیاست واقع‌بینانه‌تر و آماده مذاکره تغییر جهت دهد، رسانه‌های رسمی از هیچ تلاشی برای متوقف کردن او فروگذار نکردند. در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ، سیاست خارجی او حتی از درون دولتش توسط مقامات غیرمنتخب و حتی منصوبان ترامپ که به دنبال جلوگیری از هرگونه انحراف از مسیر تعیین شده بودند، خنثی شد.
هم در پای صندوق رای و هم در کارنامه فاجعه‌بار دولت بایدن، نظم کهنه، آخرین آزمایش‌های خود را پس داد و شکست خورد. بایدن نشانی از دوران نومحافظه‌کاری و نولیبرالیسمی است که سیاست آمریکا را برای دهه‌ها تعریف کرد و صلح پس از جنگ سرد را از دست داد.
ترجمه امیر فرشباف

http://www.ilandnews.ir/fa/News/1336442/بایدن-آخرین-جرعه-جام-«جهانی‌سازی»-را-سر-کشید
بستن   چاپ