ایرانیان جهان
چگونه ترامپ سیاست خارجی آمریکا را ویران می‌کند؟‌
سه شنبه 2 ارديبهشت 1404 - 13:39:25
ایرانیان جهان - ترامپ در مواجهه با نزدیک‌ترین متحدان سنتی ایالات متحده، رفتاری ابزارگرایانه دارد. سیاست خارجی‌اش نه بر اساس اصول یا ارزش‌ها، بلکه صرفا تابع محاسبات تجاری کوتاه‌مدت است. - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، «سیاست اول آمریکای ترامپ، به آخر آمریکا تبدیل می‌شود»؛ این جمله‌ را یو‌اس‌نیوز در وصف مختصر اما پرمعنای سیاست‌های دونالد ترامپ نوشت؛ سیاستی که در ظاهر قرار بود آمریکا را به جایگاه نخست بازگرداند اما عملا بنیان‌های قدرت نرم، مشروعیت بین‌المللی و انسجام ائتلاف‌های راهبردی آمریکا را فرسوده‌تر از همیشه کرده است.
به نظر بازگشت ترامپ به کاخ سفید، نقطه‌عطفی در مسیر افول قدرت ایالات متحده است؛ همان لحظه‌ای که بسیاری از بازیگران منطقه‌ای و جهانی، سال‌هاست منتظرش هستند. پل کندی، تاریخ‌نگار و نظریه‌پرداز برجسته روابط بین‌الملل، 3 دهه پیش در کتاب ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ این لحظه را پیش‌بینی کرده بود؛ کتابی که حالا بیش از همیشه، همانند آینه‌ای تاریخ‌مند، وضعیت ژئوپولیتیک امروز آمریکا را بازتاب می‌دهد. کندی با مروری بر چرخه‌های صعود و افول امپراتوری‌ها از سال 1500 میلادی تا دوران مدرن، از الگویی سخن می‌گوید که بارها در تاریخ تکرار شده؛ افول، نه بر اثر شکست نظامی مستقیم، بلکه به دلیل ناتوانی در حفظ توازن میان منابع اقتصادی و جاه‌طلبی‌های نظامی. در دل تحلیل‌های کندی، مفهومی کلیدی مطرح می‌شود: بیش‌گستری امپراتوری (Imperial Overstretch). این ایده که یک قدرت، وقتی بیش از توان اقتصادی خود برای حفظ نفوذ جهانی‌اش هزینه می‌کند، به ناگزیر دچار فرسایش و سقوط می‌شود. این دقیقا همان چیزی‌ است که ترامپ، با شعارهای ناسیونالیستی‌اش، ناخواسته برای آمریکا رقم می‌زند. او به ‌جای بازسازی زیرساخت‌های قدرت نرم و تقویت ائتلاف‌ها، با سیاست‌هایی چون اعمال تعرفه‌های اقتصادی، خروج از معاهدات بین‌المللی، تضعیف نهادهای چندجانبه و بی‌اعتنایی به متحدان، در حال منزوی‌ کردن آمریکاست. ترامپ حتی در مواجهه با نزدیک‌ترین متحدان سنتی ایالات متحده، رفتاری ابزارگرایانه دارد. سیاست خارجی‌اش نه بر اساس اصول یا ارزش‌ها، بلکه صرفا تابع محاسبات تجاری کوتاه‌مدت است. اروپا که زمانی ستون فقرات ائتلاف آتلانتیک بود، اکنون به ‌دنبال استقلال دفاعی‌ است؛ مفهومی که پیش‌تر به ‌واسطه چتر امنیتی آمریکا اساسا مطرح نمی‌شد. در آمریکای لاتین، چین آرام و بی‌صدا جایگزین آمریکا شده و سرمایه‌گذاری‌هایش، این منطقه را از دایره نفوذ سنتی واشنگتن خارج کرده ‌است. آسیا نیز به جای تسلیم در برابر فشارهای واشنگتن، در حال تعریف معماری‌های امنیتی و اقتصادی مستقل‌تری ا‌ست.
این واگرایی‌ها در کوتاه‌مدت شاید صرفا به تضعیف اعتماد به رهبری آمریکا منجر شود اما در بلندمدت می‌تواند به فروپاشی نظم بین‌المللی لیبرال منتهی شود؛ نظمی که از دل جنگ سرد زاده شد و ستون اصلی‌اش، اعتقاد به قواعد، نهادها و همکاری‌های چندجانبه بر اساس اصول لیبرالی بود اما ترامپ نه‌تنها اعتقادی به این هنجارها ندارد، بلکه با بی‌اعتنایی سیستماتیک به سازمان‌های بین‌المللی، از سازمان ملل گرفته تا سازمان تجارت جهانی، عملا نظام هنجاری حاکم بر جهان را به چالش می‌کشد.
در نتیجه، سازمان ملل به نهاد بی‌خاصیتی بدل شده که تنها در لحظات نمادین ظاهر می‌شود، بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول دیگر مرجع انحصاری نیستند و بانک‌های چینی و سازوکارهای مالی موازی در حال پر کردن خلأ ناشی از بی‌اعتمادی به غربند، توسعه‌یافتگی دیگر به سبک غربی الگوی مسلم و اجتناب‌ناپذیر پیشرفت محسوب نمی‌شود و مهم‌تر از همه، ایالات متحده در حال از دست دادن جایگاه خود به ‌عنوان رهبر بلامنازع اقتصاد جهانی است. در چنین شرایطی، یک پیامد بسیار محتمل نیز در کمین است: فروپاشی رژیم‌های بین‌المللی در حوزه منع اشاعه. وقتی اقتدار سیاسی و مشروعیت بین‌المللی یک ابرقدرت متزلزل شود، نظمی که بر پایه آن بنا شده نیز بی‌ثبات خواهد شد. افول رهبری آمریکا می‌تواند کشورهای بیشتری را به سمت سلاح‌های اتمی سوق دهد؛ نه از سر تجاوز، بلکه برای بقا و این همان نقطه‌ای‌ است که اول آمریکا، نه تنها به آخر آمریکا، بلکه به شروع بی‌نظمی جهانی تبدیل می‌شود.
مجموعه‌ای از همین دلایل موجب شده استفن والت در مقاله‌ای با عنوان «چگونه یک کشور را نابود کنید» وضعیتی را تشریح کند که در آن سیاست خارجه آمریکا طی چند مرحله به ویرانی می‌رسد. در ادامه گزارش به یادداشت استفن والت، استاد رئالیست روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد اشاره خواهد شد. استفن والت می‌نویسد: به باور من، دوران ریاست‌جمهوری جورج بوش فاجعه‌ای در سیاست خارجی بود؛ 8 سال حکومت باراک اوباما ناامیدکننده بود، دوره اول ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ پر از آشوب و بی‌نظمی بود و 4 سال ریاست‌جمهوری جو بایدن بشدت تحت تاثیر اشتباهات استراتژیک و اخلاقی قرار گرفت اما تأسف‌آور است که ترامپ و مشاورانش تنها در عرض 3 ماه توانستند تمام این ناکامی‌ها را با یک سیاست خارجی ضعیف و ناکارآمد براحتی پشت سر بگذارند. شاید بتوان گفت او از «راهنمای پنج‌مرحله‌ای خراب کردن سیاست خارجی ایالات متحده» پیروی می‌کند.
* مرحله اول: انتصاب افراد وفادار و ناتوان
اگر قصد دارید کشوری را نابود کنید، باید ابتدا مطمئن شوید هیچ‌کس نمی‌تواند شما را از انجام اشتباهات بزرگ باز دارد. به همین دلیل، باید افرادی را منصوب کنید که بی‌کفایت، کاملا وفادار، وابسته به حمایت‌های شما یا فاقد هرگونه اصول و شایستگی باشند. به هر فرد مستقل، اصولی و ماهر در کار خود پشت کنید. همان‌طور که والتر لیپمن بدرستی گفته است «وقتی همه یکسان فکر می‌کنند، هیچ‌کس زیاد فکر نمی‌کند» و این وضعیت براحتی رهبر را به بی‌راهه می‌برد. در نبود مخالفان، کسانی چون استالین، مائو و هیتلر توانستند فاجعه‌های بزرگی به بار آورند. اگر می‌خواهید سیاست خارجی کشور خود را خراب کنید، نادیده گرفتن صداهای مخالف و اتکا به دست‌نشاندگان نخستین قدم مهم است.
* مرحله دوم: شروع درگیری با هر کشور ممکن
سیاست بین‌الملل ذاتا رقابتی است، به همین دلیل کشورها باید سعی کنند شرکای عمدتا قابل اعتماد داشته باشند و دشمنان را به حداقل برسانند. سیاست خارجی موفق، به طور طبیعی، به جلب حمایت بیشتر از دیگر کشورها می‌انجامد و دشمنی‌ها را کاهش می‌دهد. ایالات متحده در این زمینه موفقیت‌های زیادی با بهره‌گیری از موقعیت جغرافیایی فوق‌العاده خود داشته است اما ترامپ در کمتر از 3 ماه، به ‌طور مداوم متحدان اروپایی خود را تحقیر و حتی تهدید کرده بخشی از خاک دانمارک را تصاحب می‌کند. همچنین دولت ترامپ به طور مکرر با کشورهای مختلف، از جمله کلمبیا، مکزیک و کانادا درگیر شده است. این اقدامات، به همراه جنگ تجاری‌اش، به سرعت جایگاه آمریکا را در جهان تضعیف و آن را در برابر چین آسیب‌پذیرتر کرده است.
* مرحله سوم: نادیده گرفتن احساسات ملی‌گرایانه
ترامپ می‌خواهد خود را به عنوان یک ملی‌گرا به نمایش بگذارد (اگرچه بیشتر به ثروت شخصی خود علاقه دارد تا به رفاه عمومی کشور) اما نمی‌داند که دیگر کشورها نیز احساسات ملی‌گرایانه شدیدی دارند. وقتی ترامپ دیگر رهبران کشورها را تحقیر می‌کند یا آنها را تهدید می‌کند، این کار تنها به افزایش تنش‌های ملی‌گرایانه در آن کشورها منجر می‌شود و رهبران این کشورها به سرعت متوجه می‌شوند ایستادگی در برابر ترامپ آنها را در داخل محبوب‌تر می‌کند. نتیجه این رفتارها، آسیب جدی به روابط ایالات متحده با کشورهایی مانند کانادا بوده و این کشور در حال شکل‌دهی به ترتیبات اقتصادی و امنیتی جدید با سایر کشورهاست.
* مرحله چهارم: نقض هنجارها و ترک توافقات
رهبران هوشمند کشورهای بزرگ می‌دانند هنجارها و نهادهای بین‌المللی ابزارهای مفیدی برای مدیریت روابط بین‌الملل هستند اما ترامپ و مشاورانش گمان می‌کنند این نهادها و هنجارها تنها محدودیت‌هایی برای قدرت ایالات متحده‌اند. آنها بر این باورند غیرقابل پیش‌بینی بودن می‌تواند به آنها مزیت دهد اما در حقیقت این رفتار به اعتبار و ثبات آمریکا آسیب می‌زند. کشورهای با سابقه نقض مداوم قوانین، مانند عراق در دوران صدام، به عنوان کشورهای خطرناک شناخته می‌شوند و معمولا در سطح بین‌الملل منزوی می‌شوند.
* مرحله پنجم: تضعیف بنیان‌های قدرت آمریکا
قدرت علمی و فناوری یکی از دلایل اصلی برتری اقتصادی و نظامی ایالات متحده است اما ترامپ در تلاش است این قدرت را از بین ببرد؛ از طریق انتصاب افرادی ناآگاه به مسائل علمی به سمت‌های کلیدی و کاهش حمایت از برنامه‌های تحقیقاتی. این رویکرد نه تنها به بخش‌های علمی و پزشکی کشور آسیب می‌زند، بلکه موجب کاهش رقابت‌پذیری آمریکا در عرصه جهانی خواهد شد. در نهایت، این اقدامات نشان‌دهنده نادیده گرفتن اصول اساسی در سیاست‌گذاری و روابط بین‌الملل است. گروه‌فکری و انزواطلبی که ترامپ به آن دامن زده، نه تنها ایالات متحده را از پیشرفت باز می‌دارد، بلکه آن را در جایگاهی ضعیف‌تر در جهان قرار می‌دهد و این همان چیزی است که به نظر می‌رسد در حال وقوع است؛ سیاست‌های ترامپ نه تنها آمریکا را بزرگ نمی‌کند، بلکه آن را فقیرتر، ضعیف‌تر و در سطح جهانی بی‌احترام‌تر می‌کند.
منبع: وطن امروز
انتهای پیام/

http://www.ilandnews.ir/fa/News/1417212/چگونه-ترامپ-سیاست-خارجی-آمریکا-را-ویران-می‌کند؟‌
بستن   چاپ