نفتکش زخمخورده ایران در تلاطم دلاری؛ قمار ترامپ، پاس گل به تهران؟
سه شنبه 9 ارديبهشت 1404 - 15:57:04
|
|
ایرانیان جهان - در سال 2025، بازگشت دونالد ترامپ دیگر یک خبر نیست بلکه یک واقعیت جغرافیای سیاسی جدید است. او آمده، بیپردهتر از گذشته با مشاورانی که نقشه جنگ اقتصادی را روی میز گذاشتهاند و دلار را نه بهعنوان سمبل قدرت آمریکا بلکه بهعنوان سلاحی برای فرسایش دشمنان طراحی کردهاند. در این روایت تازه، دلار باید سقوط کند تا نظم مطلوب ترامپ بر اقتصاد جهان حاکم شود. بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان اقدامی که با شعار «اول آمریکا» در دوره اول او پا به عرصه سیاست جهان گذارد، اما با همهگیری کووید-19 سرکوب و در نهایت با باخت به جو بایدن از گردونه معادلات بیرون رفت. حالا همان رویکرد به شکل تهاجمیتر در رویکردهای مالی و تجاری آمریکا مشاهده میشود که تاثیرات عمدهای بر بازارهای جهانی خواهد داشت. او از همان آغاز ریاستجمهوری خود در 2017، تعرفههای تجاری را برای محصولات وارداتی از چین و دیگر کشورها افزایش داد و این سیاست را بهعنوان ابزاری برای کاهش کسری تجاری و حمایت از تولیدات داخلی معرفی کرد. حالا، در دوران دوم ریاستجمهوریاش این سیاست شدت یافته و به یکی از ارکان جنگ اقتصادی ترامپ تبدیل شده است. ایده ترامپ ساده است؛ اگر چین بازی را با دستکاری یوآن آغاز کرده حالا نوبت واشنگتن است که قواعد بازی را بر هم بزند. تیم ترامپ معتقد است که دلار قوی صادرات آمریکا را فلج میکند و باعث میشود کسری تجاری با چین هر روز عمیقتر شود پس باید کاری کرد که دلار دیگر آن حاشیه امن نباشد. ترامپ و مشاورانش بهویژه در وزارت خزانهداری، به دنبال اجرای سیاستهایی هستند که منجر به کاهش ارزش دلار شوند. این سیاستها نهتنها به کاهش نرخ ارز دلار در برابر ارزهای دیگر میانجامد بلکه از طرفی میتواند به صادرات آمریکا کمک کند، زیرا کالاهای آمریکایی ارزانتر به بازارهای جهانی عرضه خواهند شد. از منظر این تیم، دلار ضعیف یعنی رقابتپذیری بیشتر و این دقیقاً همان چیزیست که چین ارزانفروش را از درون میسوزاند. اما این تنها یکی از ابعاد این سیاستهاست. فشار بر فدرال رزرو هم بخشی از همین نقشه است. دیگر صحبت از استقلال بانک مرکزی تنها یک شعار است. ترامپ در دور اول بارها نشان داد که ابایی از تهدید رئیس فدرال رزرو ندارد، اما حالا شرایط تغییر کرده است. پاول در موقعیتی قرار دارد که حفظ تعادل بین واقعیتهای اقتصادی و فشارهای سیاسی تقریباً غیرممکن شده. در تازهترین نشست، بانک مرکزی آمریکا ترجیح داد نرخ بهره را بالا نبرد با اینکه نشانههای تورمی هنوز پابرجاست. همین تصمیم سیگنالی بود که بازارها بهخوبی گرفتند: فدرال رزرو چراغ سبز کاهش ارزش دلار را روشن کرده، هرچند بیصدا. اما ماجرا تنها به اینجا ختم نمیشود. ترامپ خوب میداند که برای پیروزی در این جنگ تمامقد، صرفاً دلار کافی نیست. جنگ تعرفهای دوباره به جریان افتاده است، اما اینبار نه با وعدههای توخالی، بلکه با امضای اجرایی علیه همه، چه دوست و چه دشمن. این اقدام نه تنها یک تهدید است، بلکه فرصتی برای بازشناسی و بازاندیشی دوباره در روابط تجاری جهان. ترامپ با اعلام این تعرفهها بهدنبال یک تغییر بنیادی در سیاستهای اقتصادی خود و متحدانش است. در دنیای تجارت جهانی، دشمنیهای بزرگ شناسایی شدهاند و رئیسجمهور آمریکا برای پی بردن به اینکه کدام کشورها در این نبرد تجاری کنار او خواهند ایستاد، نیاز به یک یارگیری مجدد از موضعی قلدرمابانه دارد. او ابتدا علیه همه اعلام جنگ میکند و سپس با استفاده از سلاح دیپلماسی، آنها را مجبور به نشستن پشت میز مذاکره میکند؛ همانجایی که خودش ادعا دارد در آن استاد است: «معامله». در مورد چین، بسته اول تعرفهها از مارس آغاز شد و دو بسته دیگر هم تا تابستان در راه است. هدف اصلی ترامپ اینبار تولیدات فناوریمحور چین است؛ همان جایی که پکن در حال آمادهسازی خود برای تبدیل به ابرقدرت صنعتی قرن بیستویکم است. چین تنها هدف نیست. مکزیک، ویتنام، اروپا و حتی ژاپن نیز در تیررس این سیاست جدید قرار دارند. در دور دوم ترامپ اتحاد تعریف جدیدی پیدا کرده، یا با واشنگتن هستی یا علیه آن. اگر علیه آن باشی باید با تعرفه از اول بازار امریکا و وهله دوم از بازار متحدان او خداحافظی کنی و رقص شمشیر دلار هم کاری میکند که بازارهایت ناامن شود. همهچیز برنامهریزیشده، دقیق و البته خشن به نظر میرسد. در این دوران، طلا همچنان بهعنوان پناهگاه سرمایهگذاری شناخته میشود. وقتی دلار تضعیف میشود و نرخ بهره افزایش نمییابد، سرمایهگذاران طبیعیترین گزینه را برای حفظ ارزش داراییهایشان در نظر میگیرند: طلا. اکنون طلا در مسیر شکستن رکوردهای تاریخی قرار دارد؛ پدیدهای که تنها در سایه جنگ اقتصادی و بیثباتی سیاستهای ارزی آمریکا قابل توضیح است. یکی از اهداف اصلی این جنگ اقتصادی، تضعیف دلار و کاهش نفوذ آن بهعنوان ارز ذخیره جهانی است. در همین راستا، پیشبینی میشود که قیمت طلا در سالهای آینده بهدلیل تضعیف دلار و بحرانهای اقتصادی ناشی از سیاستهای ترامپ، بهطور قابل توجهی افزایش یابد. دولت ترامپ و مشاورانش بهطور مستمر در تلاشاند تا با اعمال تحریمها و پیشبرد جنگ اقتصادی علیه کشورهای متخاصم، تاثیرات این سیاستها را گسترش دهند. ایران، که از یکسو بهعنوان تامینکننده انرژی چین شناخته میشود، یکی از اهداف اصلی این سیاستهاست. آغاز مذاکرات غیرمستقیم هستهای با واسطهگری مسقط، بهعنوان بخشی از طرح بزرگتر ترامپ قابل درک است. در این رویکرد، ترامپ تلاش دارد تا با استفاده از کارت مذاکرات هستهای، ایران را از حلقه متحدان راهبردی چین خارج کرده و بهجای آن بهعنوان یک متحد جدید در برابر چین جایگزین کند. اما سوالی که باقی میماند این است: آیا تضعیف دلار برای ایران بهنفع خواهد بود یا به ضرر آن؟ پاسخ به این سوال نیازمند بررسی عمیقتری از تاثیرات بلندمدت تغییرات ارزی و موقعیت ژئوپلیتیک ایران در این معادله است. وقتی دلار زمین میخورد، موجش آرام و بیصدا، به بازارهای جهانی میرسد تا جایی که حتی کشورهایی مثل ایران که همیشه بیرون از بازی رسمی ایستادهاند ناگهان در موقعیتی تازه قرار میگیرند. ما عادت کردهایم همیشه از بحران بنویسیم، اما اینبار شاید لازم باشد یکبار هم که شده از فرصتِ در دل بحران بگوییم. آنهم با نگاهی متفاوت نه شعاری، نه سادهانگارانه، بلکه با بازاندیشی. دلار، ارز جهانروایی که سالهاست بر تاج تجارت جهانی تکیه زده، حالا در سایهی بازیهای تعرفهای دولت ترامپ، آرامآرام فرو میریزد. کاهش قدرت خرید دلار یعنی هر کالایی که بر اساس آن قیمتگذاری شده از نفت گرفته تا پتروشیمی، در ظاهر گرانتر و در باطن سودآورتر برای صادرکنندهای مثل ایران خواهد شد. اما نکته اینجاست که این سود، سودی صرفاً عددی نیست بلکه رابطه مستقیم دارد به زاویه دید ما به مسئله. اینکه این نوسان ارزی را صرفاً یک اتفاق اقتصادی بدانیم یا آن را دریچهای برای بازتعریف نقش خودمان در بازار جهانی ببینیم. اینجا پای نفت وسط است؛ همان طلای سیاه که همیشه برایمان هم نعمت بوده هم لعنت. قیمت جهانیاش با دلار سنجیده میشود و وقتی دلار میلغزد، نفت در نگاه خریداران خارجی بهخصوص در شرق آسیا گرانتر مینماید. چین، با اقتصاد تشنه انرژیاش، در صف اول مشتریان است. اگر دلار تضعیف شود معادل یوانی که چین باید بپردازد بالاتر میرود. این یعنی ایران، حتی بدون افزایش رسمی قیمت نفت سود بیشتری به جیب میزند. اما این فقط یک روی ماجراست. وقتی قدرت خرید یوان بالاتر میرود، خرید دیگر کالاهای ایرانی مثل محصولات پتروشیمی هم به صرفهتر میشود. خریدار چینی حالا با همان مقدار یوان، میتواند حجم بیشتری کالا از ایران وارد کند. این یعنی صادرات بیشتر، سهم بیشتر در بازار و شاید حتی برگ برندهای برای دور زدن تحریمها. در ظاهر همه چیز عدد و رقم است، اما در باطن ماجرا به سیاست و آیندهنگری گره خورده است. اینجا همانجاییست که اگر اهل بازاندیشی باشیم، نه فقط به دلار بهعنوان دشمن نگاه میکنیم و نه نفت را تنها ریسمان نجات میدانیم، بلکه این تغییرات را بستری برای بازتعریف بازی خودمان در نظم جهانی میسازیم. سؤال اینجاست؛ آیا ما آمادگی داریم از این فرصت استفاده کنیم؟ یا باز هم مثل همیشه ایستادهایم تا از دل بحران، فقط خاکستر بهجا بماند؟ در جهانی که قدرت دیگر فقط با بمب و تانک بهدست نمیآید شاید ضعیف شدن دلار، دقیقاً همان نقطهایست که ایران میتواند بدون شلیک حتی یک گلوله موقعیت استراتژیکش را تقویت کند. البته اگر گوش شنوا باشد و ارادهای برای بازنگری؛ بازنگری در نقش ایران در سیاستهای ارزی و در تعریف منافع ملیاش در یک نظم جهانی در حال پوستاندازی. در دل این آشفتگی ارزی، فرصتی نهفته که شاید فقط کشورهایی مثل ایران بتوانند آن را به موقع تشخیص دهند. جاییکه دلار، بهجای ابزار سلطه، به پاشنه آشیل تبدیل میشود و اینبار ممکن است نقشاش را نه در کنترل بازار، که در گشودن راههای جدید بازی کند. اما این فقط یک احتمال است؛ مشروط به اینکه تصمیمسازان داخلی هم فرصت را در لباس بحران ببینند، نه تهدید. با احیای ماشین تعرفهای ترامپ، حالا بازار ارز ایران هم بهجای جهش همیشگی بهسمت یک فرود آرام سوق پیدا کرده است. سقوطی که اگرچه برای عموم غیرمنتظره جلوه میکند، اما در لایههای زیرینش نه از اقتصاد، بلکه از دیپلماسی نشئت میگیرد. در ایران، هر سیگنال ولو کوچک از کاهش تنش یا احتمال توافق، نوعی پادزهر برای بازار ارز است. از سوی دیگر، تضعیف دلار جهانی در اثر سیاستهای ترامپ نقش باد موافق را برای این قایق بازی میکند. وقتی دلار حتی در خانه خود آسیبپذیر میشود کاهش آن در تهران فقط یک واکنش محلی نیست بلکه بخشی از یک واکنش زنجیرهای در نظم مالی جهانیست؛ بنابراین میتوانیم این همزمانی کاهش دلار و تحرکات دیپلماتیک، تصادفی نامگذاری نکنیم. این نقطهایست که اقتصاد، دیپلماسی و روانشناسی بازار درهم گره خوردهاند. آنچه پیش چشم ماست صرفاً یک نوسان ارزی نیست بلکه لحظهایست از یک گذار احتمالی. یک پیچ تاریخی که اگر با سیاست درست همراه شود میتواند به نقطه پایان سنتهای فرسوده و آغاز تدبیرهای ماندگار بدل گردد. همه اینها فقط یک تحلیل اقتصادی نیست بلکه نشانهای از یک تغییر فاز تاریخی است. آمریکا دیگر نمیخواهد نگهبان نظم لیبرال جهانی باشد، اینبار آمده تا نظم را برهم بزند تا یک معماری نوین اقتصادی بنا کند که در آن زور، ابزار اصلی تنظیم بازار است. در این جهان پرنوسان تنها چیزی که باقی میماند نیاز ما به فهم دقیقتر تحولات و بازاندیشی در جایگاهمان است. اگر دیروز دلار دشمن پنهان بود، امروز تبدیل شده به گلولهای در جنگ ارزی و آنچه ترامپ میخواهد نه ثبات بلکه بازچینش همهچیز است: از ارزش پول گرفته تا تعریف تجارت آزاد. ما با نسلی تازه از جنگهای اقتصادی روبهرو هستیم؛ بیصدا، اما ویرانگر.
http://www.ilandnews.ir/fa/News/1425103/نفتکش-زخمخورده-ایران-در-تلاطم-دلاری؛-قمار-ترامپ،-پاس-گل-به-تهران؟
|