ایرانیان جهان
نگاهی به خاطرات شاهزاده هری
جمعه 23 دي 1401 - 13:37:21
ایرانیان جهان - عصر ایران /متن پیش رو در عصر ایران منتشر شده و انتشار آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
مهرداد خدیر| کتاب خاطرات «شاهزاده هری» -پسر پادشاه کنونی بریتانیا (‌و پرنسس دایانای فقید) سر و صدای زیادی به پا کرده و مورد استقبال فراوان هم قرار گرفته، بیش از هر بخش نیز آن قسمت که اعتراف می‌کند در دوران مأموریت در افغانستان و به عنوان سرباز 25 نفر از نیروهای طالبان را کشته است. او نوشته به خاطر این کار نه احساس افتخار دارد نه شرم زیرا در آن زمان برای او مانند این بوده که مهره‌های شطرنج را از صفحۀ بازی حذف می‌کند.
هر چند آدم‌ها به جنگ می‌روند تا سربازان مقابل را بکشند اما هیچ‌گاه اعتراف به قتل نیروهای طرف مقابل خوشایند نبوده و جنگاوران معمولا به این بخش نمی‌پردازند بلکه غالبا بر وجه دفاعی و مقاومت رویاروی دشمن تأکید می‌شود و به همین خاطر این بحث درگرفته که اذعان «هری» را می‌توان از جنس اعتراف به قتل دانست یا ذات جنگ همین است و تفاوت تنها در این است که برخی اعتراف می‌کنند و بعضی نه و اتفاقا صداقت به خرج داده است. در مقابل این پرسش هم وجود دارد که نوۀ ملکۀ بریتانیا در کشوری دیگر چه می‌کرده و چرا جنگ به پا کردند و اگر رفته بودند تا تروریسم را از پا درآورند چرا خود دست به خشونت زدند و با این نگاه، اعتراف او را مشتی نمونۀ خروار می‌دانند و البته این پرسش که چرا اجازه دادند طالبان پس از 20 سال بازگردد؟
هری جوان در افغانستان خلبان هلی‌کوپتر بوده و برای مخاطب ایرانی شاید جالب باشد که می‌خواند نوۀ ملکۀ بریتانیا هم در جنگ علیه افغانستان مشارکت و حضور داشته است. جنگی که با ادعای پیکار با طالبان و در اتحاد با جرج بوش رییس جمهوری وقت آمریکا درگرفت و بریتانیا حمایت ایالات متحده از خود در جریان جنگ جهانگیر دوم در مقابل هیتلر را جبران کرد.
فرمانده نیروهای بریتانیایی در دوران خدمت هری در افغانستان (سال 2003) ادعای او را که «به شورشیان طالبان به چشم مهره‌های شطرنج و نه انسان می‌نگریسته‌اند» رد کرده و گفته: «هرگز چنین نیست زیرا در ارتش این گونه آموزش داده نمی‌شود». البته شاید مراد هری نگاه خودش باشد و نه الزاما نوع آموزش در ارتش. فرمانده دیدگاه هری را «قضاوت غلط‌» دانسته و گفته «اتفاقا او باید افتخار کند چون مبارزه و شجاعت و دفاع از سربازان مجروح و انتقال آنان مایۀ افتخار است».
مهم‌ترین نگرانی نیروهای امنیتی البته این است که اعتراف صریح به قتل 25 نیروی طالبان به آنان -که اکنون قدرت را در افغانستان در اختیار دارند- انگیزۀ انتقام بدهد و از این رو حالا هم کار حفاظت از هری مشکل‌تر شده و هم نوع رابطۀ بریتانیا با طالبان را پیچیده‌تر کرده زیرا پدر هری اکنون وارث تاج و تخت و پادشاه بریتانیاست.
طالبان طبعا از این بخش از کتاب بیشترین بهره‌برداری تبلیغاتی را انجام داده‌اند چرا که به آنان اجازه می‌دهد از قاب تروریست‌هایی که مردم افغانستان را آزار می‌دادند خارج شوند و در قالب افغان‌هایی که با متجاوز می‌جنگیده‌اند قرار گیرند تا جایی که عبدالقهار بلخی -سخن‌گوی وزارت خارجه‌شان- گفته تصویری که شاهزاده هری ترسیم کرده نشان می‌دهد "نیروهای خارجی چگونه در افغانستان افراد را بدون هیچ مسؤولیتی می‌کشتند".
او گفته است: «اقدام غرب در اشغال افغانستان لحظه‌ای نفرت‌انگیز در تاریخ بشریت است و اظهارات شاهزاده هری هم تصویر کوچکی از تجربه ترومای افغان‌هاست که بی‌گناهان به دست نیروهای اشغال‌گر، بدون هیچ مسؤولیتی کشته می‌شدند.» - [تروما: زخم ماندگار در جسم یا روح آدمی]
نکتۀ قابل توجه این که چندی پیش خود بی‌بی‌سی فارسی فیلمی پخش کرد که نشان می‌داد نیروهای استرالیایی از شدت تنفر و به عنوان تفریح شبانگاهی و با ادعای کشف مخفی‌گاه تروریست‌ها به خانه‌هایی یورش می‌بردند اما در آن فیلم تأکید بیشتر بر نیروهای استرالیایی و کمتر انگلیسی بود و با ادعای پی‌گیری پلیس سلطنتی پایان یافت و احساس می‌شد به شکل ماهرانه‌ای مسؤولیت را از پادشاهی دور می‌کند یا اجازۀ پخش فیلم به آن جملۀ پایانی منوط شده بود ولی حالا با اذعان شاهزاده هری اصالت ادعاهای آن فیلم هم که بسیار تکان‌دهنده بود و به کار بارها پخش در تلویزیون ایران هم می‌آمد،زیر سؤال می‌رود.
دربارۀ کتاب خاطرات شاهزاده «هری» با عنوان «Spare» -به معنی «یدک» [یا همان «زاپاس»] - چند نکته را می‌توان یادآور شد:
1. استقبال از کتاب نشان می‌دهد دنیای دیجیتال موجب دوری مردم کشورهای توسعه یافته از کتاب نشده و کتاب‌ناخوانی ما ایرانیان دلایل دیگری دارد و مهم‌تر از همه البته سانسور است. چون دستگاه سانسور روح کتاب را می‌کُشد و گرنه ایرانیان هم به مطالعۀ کتب خاطرات بسیار علاقه دارند. دوستی می‌گفت کتاب‌هایی فروش می‌رود که دربارۀ سه «خ» باشد: خاطرات، خیالات و خرافات!
مصداق خاطرات روشن است. مراد از خیالات هم شعر و رمان بود و خرافات نیز به تصور او موارد غیر علمی یا روان‌شناسی زرد از جنس "قورباغه‌ات را قورت بده" یا "پول دار شدن در دو دقیقه" البته از تبعات اتفاقات پسامهسا یکی هم تغییر ذائقۀ کتاب‌خوانان ایرانی و میل به آثار جامعه‌شناسی و تاریخی و سیاسی است به گونه‌ای که آثار هانا آرنت پرفروش شده است.
باری، شاهزاده هری کتابی نوشته که به مخالفان اشغال افغانستان بهانه داده و امنیت جانی خودش در مقام پسر پادشاه و برادر ولیعهد بریتانیا را هم به مخاطره انداخته اما همین کتاب منتشر و منشأ بحث شده نه آن که از انتشار آن جلوگیری شود یا علیه آن اقدامی صورت پذیرد.
2. تا پیش از این رکورد سروعت فروش یک کتاب طبعا متعلق به آثار داستانی بود ولی «خاطرات شاهزاده هری» با فروش 400 هزار نسخه در روز اول انتشار این رکورد را شکسته و بعید نیست خاطرات واقعی شاهزاده هری از هری‌پاتر خیالی پیشی بگیرد! دلیل این استقبال البته روشن است. هری زندگی سلطنتی را ترک کرده و به اتفاق همسر بازیگر خود زندگی در آمریکای شمالی را برگزیده و طبعا ملاحظه‌ای دربارۀ افشای مناسبات درون کاخ باکینگهام ندارد. مهم تر این که پسر و یادگار پرنسس دایاناست و محبوبیت مادر بر مواجهه افکار عمومی با او مؤثر است. سوم این که احتمالا در حیات مادربزرگ ملاحظات و محظوراتی داشت و حالا ندارد و از مرگ ملکه هم زمان زیادی نمی‌گذرد و طبعا همه دوست دارند به درون دیوارهای کاخ سلطنتی سرک بکشند و بدانند چه خبر است.
3. مراد از فروش کتاب تنها نسخه‌های معمول کاغذی یا جلد‌سخت نیست بلکه الکترونیکی و صوتی را هم شامل می‌شود. یکی از راه‌های رهایی نویسندگان ایرانی از چنگال سانسور در آینده هم می‌تواند فروش کتاب به صورت الکترونیکی یا صوتی باشد هر چند بعید نیست سراغ خود نویسنده مانده در وطن و ناکوچیده بروند. راه بهتر اما آن است که الزامات دنیای جدید پذیرفته شود و بگذارند مردم به کتاب مورد علاقه خود دست یابند و بعد هر چه خواستند به آن فحش بدهند. 
همه ما از کسانی که از خارج از کشور بازمی‌گردند شنیده‌ایم که مثلا مقررات راهنمایی و رانندگی را این گونه رعایت می‌کنند و نظم شان آن‌گونه است که گاه اغراق آمیز هم هست اما استقبال از عرضۀ کتاب و انتظار برای خرید و تیراژهای بالا هم از مشخصات جوامع توسعه‌یافته است و تنها نباید به ظواهر جوامع مدرن توجه کرد بلکه روح آن جامعه هم مهم است و استقبال از کتاب یکی از نمادها و نمودهاست و رشک‌برانگیز.
 4. پیش‌تر اعلام شده بود کتاب خاطرات «شاهزاده هری» به 15 زبان مختلف از جمله، اسپانیایی، فرانسوی و چینی منتشر خواهد شد و قابل پیش‌بینی است که به سرعت به زبان فارسی نیز ترجمه و در ایران هم منتشر شود منتها چون کپی رایت وجود ندارد بعید نیست هم زمان چند ترجمه انتشار یابد! همان اتفاقی که دربارۀ کتاب میشل اوباما رخ داد و در نمایشگاه کتاب چند سال پیش 23 ناشر با 23 ترجمه مختلف آن را عرضه کردند و بعید نبود برخی از روی نسخۀ فارسی و با پس و پیش کردن جملات ترجمه جدیدی جعل کرده باشند! ترجمه از فارسی به فارسی اگرچه مترجم اصلی می تواند به گونه ای علامت گذاری کند که بعدتر بتواند با استفاده از قانون حقوق مؤلفین و مصنفین ثابت کند ترجمه ای در عالم واقع صورت نگرفته بلکه ترجمۀ او را با تغییر برخی کلمات بازنویسی کرده‌اند!
 5. مهم‌ترین توجیه شاهزاده هری درباره کشتن نیروهای طالبان این است: «‌آدم بدها را کشتیم قبل از آن که بتوانند آدم‌های خوب را بکشند». کشتن دیگری در جنگ منوط به همین تفکر است که اگر تو نکشی او خودت یا دیگری را خواهد کشت. از این روست شاید که قیصر امین‌پور شاعر فقید پیروزی «بر جنگ» را مهم‌تر از پیروزی «در جنگ» می‌داند:«شهیدی که بر خاک می‌خفت/سرانگشت در خون خود می‌زد و می‌نوشت/ دو سه حرف بر‌سنگ/ به امید پیروزی واقعی/ نه در جنگ که بر جنگ!»
6. معمول این است که افراد در پیری و دور شدن از قدرت رو به خاطره نویسی می‌آورند. شاهزاده هری اما هنوز 40 ساله هم نشده است. البته قبل‌تر به سازندگان مستند «هری و مگان» اجازه داده بود به زندگی او سرک بکشند و حالا لابد می‌خواهد خودش کارگردان باشد. هر چند کتاب را به یاری «جی‌آر موهرینگر» نوشته هم او که خاطرات «‌آندره آغاسی» ستاره تنیس جهان را با نام «اوپن» نوشته بود.
اعلام نام همکار از نقاط مثبت کتاب است چون برخی مایل‌اند این تصور شکل گیرد تمام آنچه در کتاب آمده تراوش قلم خود فرد است و با این کار دیگر دربارۀ تکنیک‌های نویسندگی مورد پرسش قرار نمی‌گیرد. ادبیات در انگلستان مثل روسیه جایگاه والا و فاخری دارد و اگر نام همکار را نمی‌آورد نیز منتقدان به سرعت درمی‌یافتند این سبک نوشتن از هری به تنهایی برنمی‌آید و نویسنده‌ای زبردست باید او را یاری کرده باشد و اعلام نام موهرینگر به عنوان همکار و نه حتی ویراستار از این نظر قابل توجه است. (جالب این که در ایران یکی از اتهامات یک روزنامه‌نگار صاحب‌سبک و خوش‌قریحه این بود که بیانیه‌های یک شخصیت مشهور سیاسی را می‌نویسد و برای چنین همکاری‌یی گویا جرم‌انگاری شده بود و تنها وقتی خلاص شد که دیدند در غیاب او هم می‌تواند بیانیه بنویسد!)
7. هر چند بخش مربوط به کشتن حنگاوران یا شورشیان طالبان برجسته و عمده شده اما افشاگری ها یا خودزنی‌های دیگری هم دارد که اگر پدرش - پادشاه کنونی بریتانیا- بخواند شاید از خشم دندان بر هم بساید ولی چندان هم نیست که گوشی تلفن را بردارد و بر سر او فریاد بکشد و از جملۀ آنها:
- «من یک نوجوان 17 ساله عمیقاً ناراضی بودم که مایل بودم تقریباً هر چیزی را که وضعیت موجود را تغییر می‌دهد امتحان کنم. به هر حال این چیزی بود که به خودم می گفتم.» آنجا که متضمن اعتراف به مصرف کوکایین از سر کنج‌کاوی است و البته ادامه نداده.
- تجربۀ یک رابطۀ تن‌کامانه با زنی بزرگ‌تر از خود در حیاط پشتی یک کافه که طبعا کسانی را مشتاق می‌کند هویت آن زن را کشف کنند! 
- مشاجرۀ همسرش - مگان- با تربیت آمریکایی با همسر ویلیام تا جایی که نوشته: «ویلیام انگشت خود را به سمت مگ گرفت و گفت: «‌حرف‌های شما مؤدبانه نیست. این کارها اینجا انجام نمی‌شود.» و مگان در پاسخ گفت: «لطفا انگشت‌تان را از صورت من دور کنید».
همچنین نوشته است:‌ او و برادرش ویلیام به پدرشان التماس کردند با کامیلا ازدواج نکند. گفتند از حضور کامیلا در خانواده استقبال می‌کنند، اما با او ازدواج نکند. دلیل این درخواست هم البته روشن است. دوست نداشتند هیچ کس جای مادرشان را بگیرد.
خاطرۀ پرسش ملکه فقید از مگان درباره دونالد ترامپ و در اولین ملاقات هم جالب است. چون مگان آمریکایی است. هری می‌نویسد: «همه چیز خیلی خوب بود. مادربزرگ حتی از مگ پرسید درباره دونالد ترامپ چه فکر می‌کند. مگ سیاست را یک بازی بدون برد توصیف کرد و موضوع را به کانادا تغییر داد و ملکه گفت: فکر می‌کردم شما آمریکایی هستید.» - ( مادر مگان آمریکایی آفریفایی‌تبار و پدر او ایرلندی- دانمارکی است).
ناظرانی که کتاب را خوانده‌اند معتقدند هری در عین صراحت و شفافیت، پرده‌دری نکرده و حرمت‌ها را حفظ کرده و این را هم می‌توان ناشی از جرح و تعدیل‌های همکار او دانست به گونه‌ای که چنان ننوشته که اسباب رنجش شدید پدر و برادر و موضع شدید آنان علیه خود شود.
اگرچه روزنامه‌نگاری انگلیسی دربارۀ شخصیت چارلز در این کتاب نوشته او کمتر شبیه به یک پدر ترسیم شده و بیشتر انگار عمویی مهربان است چون از نظر احساسی از پسر خود دور است،خنده های نامناسب ار او دیده می شود و با بی‌سیم خود در اطراف کاخ بالمورال چرخ می زند و بین رفتار و گفتار او تفاوت محسوس دیده می شود.
تصویری که از برادرش ویلیام - ولیعهد کنونی برتیانیا- ترسیم می کند نیز سرد است و نشان می دهد هرگز به هم نزدیک نبوده‌اند و قابل حدس است که چه حسی به مادر دارد و تا چه حد از مرگ دایانا و نحوۀ مرگ او متأثر است و می‌‌نویسد: رسانه‌ها مادرم را کشتند. با این حال دربارۀ کتاب با رسانه ها صحبت می کند و چند رسانه در نوبت گفت‌و‌گو با او هستند. 
8. بار دیگر می توان سراغ بخشی از کتاب رفت که بحث‌انگیز شده است. اعتراف به کشتن 25 نفر در جنگ با افغانستان جنایت است یا نه؟ اگر آری چرا به دیگران مدال می‌دهند و اگر نه حقوق بشر چه می‌شود؟ آیا این استدلال که اگر او نیروهای طالب را نمی‌کشت آنها می‌کشتند قابل قبول است یا نه؟ اگر طالبان هری را برباید و به عنوان قاتل اعدام کند دنیا می‌پذیرد یا نه؟ رسانه‌هایی در ایران اعتراف هری را نشانۀ جنایت‌کار بودن اشغال‌گران دانسته‌اند اما همان‌ها هر سال 17 مرداد را به عنوان روز خبرنگار گرامی می‌دارند در حالی که مناسبت آن قتل خبرنگار ایرانی به دست همین طالبان است. از این روست که به مخاطب احساس دوگانه‌ای دست می‌دهد.
9. کمتر کسی حاضر است در بیرون دادگاه به نقش خود در کشتن در جنگ یا جریان یک فعالیت سیاسی اعتراف کند چرا که در قضاوت مخاطب دربارۀ او اثر می‌گذارد. نویسندۀ این سطور اما دو مورد را همواره به خاطر دارد. مورد اول در خاطرات محسن رفیق‌دوست آمده دربارۀ کشتن فردی که از نظر او همکار ساواک بوده:
«یک شبی که به شدت باران می‌آمد‌، شاید یکی از شب‌هایی بود که توی تهران کمتر آن جور باران می‌آید‌. البته من چند شبی کشیک او را کشیدم با یک چماق حسابی و چون کمتر شبی بود که این مست نباشد‌. بالاخره او از ماشین پیاده شد. می‌خواست برود خانه‌اش‌. من مخفی شده بودم و با چماق زدم توی سرش و افتاد و هفت هشت تا چماق دیگر هم زدم توی سر‌و‌کله اش و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم. فردای آن روز شایع شد یک جنازه توی میدان شوش توی آب‌ها پیدا شده و ان‌شاء‌الله خدا قبول کند.» 
البته برای آن که در ذهن مخاطب این انگاره شکل نگیرد که مرتکب قتل بی‌محاکمه شده توضیح می‌دهد: «یک جلسه رفته بودم مشهد خدمت حضرت آیت‌الله العظمی میلانی‌. داستان را به صورت کلی برای ایشان گفتم که یک همچین شخصی این‌جوری کرده و اگر که مثلا این دست حاکم اسلام بیفتد‌، با این چه‌کار می‌کنند؟ ایشان فرمودند‌: این جور اشخاص مهدورالدم هستند، اینها ظلمه هستند، اینها عمله ظلم هستند. بعد از چند وقت موضوع را به صورت بازتری خدمت مرحوم آیت‌الله مطهری عرض کردم. بعد به طریق دیگری این جریان را خدمت آیت الله مهدوی‌کنی – که الحمدلله در قید حیات هستند و خدا ایشان را طول عمر بدهد [مصاحبه در زمان حیات مرحوم مهدوی‌کنی انجام شده] – عرض کردم . از حرف‌های هر سه تای اینها دریافتم که این آدم‌، کشتنی است. توی یک جلسه‌ای موضوع را به مرحوم اندرزگو هم گفتم. اندرزگو هم گفت : همه اینها کشتنی‌اند اما کاری نکن که مثلا به خاطر این گیر بیفتی چون ما اگر قرار باشد که گیر بیفتیم، بگذار برای کارهای بالاتر گیر بیفتیم که ان شاء الله خدا قبول کند.» 
مورد دوم هم موضوعی است که از مصاحبۀ خواندنی چند سال قبل آقای علی‌رضا علوی‌تبار متفکر اصلاح‌طلب با مجلۀ اندیشه‌پویا در بیان خاطره‌ای از جنگ به یاد دارم و برای آن که دقیق نقل کنم یک ساعت آرشیو را زیر‌و‌رو کردم و چون نیافتم از حافظه نقل می‌کنم. این که او شبی در جبهۀ جنگ و زیر آتش دشمن در دالانی گرفتار و با چند سرباز عراقی رو‌به‌رو می‌شود و برای نجات از مهلکه سرباز عراقی را از پا درمی‌آورد؛ آن هم با سلاح سرد. متفکر ایرانی که خشونت ستیز و خشونت پرهیز و توصیه کننده به مداراست، خود نیز باور نمی‌کند چنین کاری انجام داده باشد ولی بعید نیست این رفتار از هر یک از ما هم اگر در جنگ با سرباز عراقی رو‌به‌رو می‌شدیم سر می‌زد چرا که اگر سر نمی‌زد حالا در این دنیا نبودیم و از این رو بعید است شماتت کنیم و به عکس حس او را درک می‌کنیم ولی دربارۀ رفتار آقای رفیق‌دوست به نوع نگاه و اعتقاد ما بستگی دارد. کاری که هری کرده اما از کدام جنس است؟ 
10. وجه حسرت‌زای این کتاب برای نویسندگانی که آثارشان پشت سد ممیزی مانده یا عبور کرده ولی مردم گرفتار معیشت توجه ندارند اما این است که چرا به جای آن‌که نقد کتاب را به منتقدان بسپاریم پیشاپیش باید کسانی در دستگاه ممیزی دربارۀ یک اثر نظر بدهند. دردناک‌ترین بخش داستان برای یک نویسنده در ایران شاید این باشد که ناگزیر است اثر خود را به قضاوت و دست کاریِ افرادی بسپارد که طبعا نسبت به نویسنده ذوق و صلاحیت بسیار کمتری دارند.
هفته پیش همین موقع به بهانۀ مقاله‌ای که می‌خواستم دربارۀ شاپور بختیار بنویسم بخش هایی از کتاب بسیار شیرین و خواندنی پرواز در ظلمت (‌حمید شوکت) را دوباره خواندم و به گمان این‌که همچنان موجود است به دوستی توصیه کردم و گفت نیافته چون ظاهراً اجازه نداده‌اند تجدید چاپ شود. چرا؟ چون روایت آقای شوکت که قلم را به رقص می‌آورد و بسیار زیبا می‌نویسد با روایت رسمی متفاوت است و فحش و ناسزا نداده؟!
حالا بهتر می‌فهمم که چرا نویسنده‌ای می‌گفت خوشا به حال روزنامه‌نگاران چون با همۀ سختی‌ها و دشواری‌های کار ناگزیر نیستند قبل از انتشار متن خود را به فردی خارج از صنف و طیف خود بسپارند اگرچه پس از انتشار مسؤولیت دارند و مدام و مستمر هم باید بنویسند حال آن که گاه یک کتاب چه از حیث شهرت و چه درآمد و چه بیان دیدگاه برای نویسنده کفایت کند.
هری البته نه نویسنده است نه روزنامه‌نگار. شاهزاده‌ای است که دور از مناسبات کاخ، خاطره می‌نویسد و با فروش فوق‌العاده کتاب که یادآور استقبال از «هری پاتر» است انگار روح آن «هری» خیالی در این «هری» واقعی حلول کرده؛ تعبیری که شاید خالق هری‌پاتر را خوش نیاید و بگوید هریِ من کجا 25 آدم را در جنگ کُشت؟

http://www.ilandnews.ir/fa/News/346307/نگاهی-به-خاطرات-شاهزاده-هری
بستن   چاپ