سناریوهای تیم ترامپ برای خاورمیانه/ کمپین فشار حداکثری بر روی ایران احیا میشود؟
ایالات متحده آمریکا
بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - برخلاف دولت بایدن، فلسفه سیاست خارجی دولت ترامپ بیش از آنکه متمرکز بر حضور در مناقشات مختلف بینالمللی و منطقهای باشد، بر «منافع آمریکا» با استفاده از ابزارهای مختلف متمرکز است. در میان چهار مکتب اصلی در سیاست خارجی آمریکا (ویلسونیسم، همیلتونیسم، جفرسونیسم و جکسونیسم) به نظر میرسد عمده افراد حاضر در دولت دولت دوم ترامپ افراد معتقد به مکتب جکسونی باشند.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
افراد معتقد به این مکتب بیش از آنکه به دنبال ماجراجوییهای «ویلسونی» برای صدور دموکراسی و تغییر نظم جهانی باشند، بیشتر متمرکز بر بیشینهسازی منافع آمریکا با استفاده از ابزارهایی همچون دیپلماسی، جنگ، تحریم، اجماعسازی و غیره هستند. چنین دیدگاهی سبب میشود تا واشنگتن بار دیگر برای تنظیم روابط با دوستان، رقبا و دشمنان خود اقدام به تجدید سیاست کرده و با رویکرد منفعت محور وارد پروندههای مختلف شود. شاید به همین دلیل ترامپ بارها اعلام کرده است که به جنگ اوکراین پایان خواهد داد و در عین حال جنگ تعرفهای با چین را از سر خواهد گرفت. دومین نگاه راهبردی و مهم در دستگاه سیاست خارجی ترامپ را میتوان تلاش برای احیای «دکترین مونرو» دانست. در دسامبر 1823 جیمز مونرو رئیس جمهور وقت آمریکا با انتشار اصول دوگانه خود به قدرتهای اروپایی هشدار داد که نباید در امور جمهوریهای تازه استقلال یافته در نیمکره غربی دخالت کنند. صحبتهای این روزهای ترامپ در خصوص گرینلند، کانادا، پاناما، مکزیک و چپگرایان در آمریکای لاتین نشان دهنده پررنگ شدن مجدد این نگاه در دستگاه سیاست خارجی آمریکا است.
پس از بیان این مقدمه جهت به دست آوردن «تصویر بزرگ» از سیاست خارجی ترامپ، حال میتوان با نگاه دقیقتری به سیاست خاورمیانهای دولت جدید آمریکا پرداخت. مارکو روبیو، ریچارد گرنل و استیو ویتکاف در حالی قرار است هدایت پروندههای منطقهای آمریکا را در حوزه «منا» بر عهده بگیرند که دولت آنها وارث دو توافق آتشبس بزرگ در لبنان و غزه است. نکته کلیدی آن است که نتانیاهو و اعضای راست گرای دولت وی یکصدا خواستار حفظ برخی ترتیبات امنیتی در جنوب لبنان و نوار مرزی غزه، به ویژه محور فیلادلفیا هستند. اخیرا بنیامین نتانیاهو در تماس تلفنی با دونالد ترامپ از وی خواسته تا آمریکا با باقی ماندن پنج پایگاه ارتش اسرائیل در خاک لبنان به بهانه مقابله با تجدید قوا و استقرار مجدد حزب الله در جنوب رودخانه لیتانی موافقت کند. موسسه «آلما» در جدیدترین مطلبی تحلیل خود مدعی شد که همچنان مناطق زیادی از جنوب لبنان است که ارتش اسرائیل فرصت لازم برای بررسی و پاکسازی آنها پیدا نکرده؛ برهمین اساس این موسسه تحقیقاتی یکی از آزمونهای ارتش لبنان در دوران جدید را خلع سلاح حزب الله در جنوب قرار اعلام کرده است! آتشبس سه مرحلهای غزه نیز دارای شرایط بهتری در هاکریا نیست. نیروهای الترا ارتدکس از احزاب «قدرت یهودی»، «صهیونیسم مذهبی» و برخی اعضای «لیکود» معتقدند که آتشبس کنونی یک توافق تحمیلی از سوی بایدن- ترامپ به تلآویو بوده و تمام دستآوردهای جنگ را به خطر میاندازد. صهیونیستها افراطی معتقدند به دنبال توافق اخیر حماس فرصت بازیابی توان نظامی، تامین تسلیحات کافی و تسلط بر امور جاری غزه را به دست خواهد آورد. برهمین اساس نتانیاهو و اعضای کابینه وی در توافقی نانوشته تلاش دارند تا با «چراغ سبز» دولت ترامپ پس از تکمیل فرآیند تبادل اسرا بار دیگر به غزه بازگشته و جنگ با حماس را از سر بگیرند. در چنین شرایطی میزان تعهد ترامپ به شعار صلح و جلوگیری از تشدید تنش در جهان در آستانه آزمونی سخت قرار گرفته است.
برای نخبگان حاکم در واشنگتن، آتشبس در غزه یا لبنان پلی برای تسهیل عادی سازی روابط میان عربستان سعودی و اسرائیل است. اخیرا فیصل بن فرحان وزیر خارجه پادشاهی عربی سعودی اعلام کرده است که این کشور به دنبال غنی سازی اورانیوم زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی است. اعلام رسمی چنین خبری به معنای نزدیکی بیش از پیش عادی سازی روابط میان ریاض- تلآویو است. به بیان دیگر سعودیها پیش از رخداد هفتم اکتبر یکی از شروط عادی سازی روابط با اسرائیل را امضای پیمان دفاعی با آمریکا و به دنبال آن دریافت حق غنی سازی اورانیوم در داخل خاک سعودی اعلام کرده بودند. حال بسیاری از تحلیلگران معتقدند پس از اعلام آتشبس در غزه و روی کارآمدن ترامپ، اگر دولت ترامپ با دادن حق غنی سازی اورانیوم به دولت سعودی موافقت کند، آنگاه دیگر دادن تضمین از سوی نتانیاهو در خصوص اجرایی شدن ایده «دو دولت» در حاشیه قرار خواهد گرفت.
دیگر پرونده مهم و راهبردی برای دولت ترامپ مسئله «مهار ایران» است. اگر قرار باشد تا ساکن جدید کاخ سفید تنها بر مقابله با چین متمرکز شود، لازم است تا به نوعی وضعیت «انجماد تنش» و «صلح سرد» با روسیه و ایران دست یابد. البته در پرونده «ایران» برخی کارشناسان معتقدند با توجه به تغییر شرایط منطقه امکان انعقاد صلحی جامع و فراگیر میان تهران- واشنگتن وجود دارد. با این حال افراد حاضر در کابینه ترامپ نشان دهنده سهم بزرگ لابی اسرائیل از اعضای فعال در حوزه سیاست خارجی آمریکا است. در میان این افراد در کوتاه مدت گزینههایی همچون احیای کمپین «فشار حداکثری» و ازسرگیری تحریمهای نفتی علیه ایران گزینههای بسیار مطلوبتری به نظر میرسند. در نگاه این گروه تهران پیش از ورود به میز مذاکره باید حسابی تضعیف شده و میزان درآمد نفتی آن به 30 میلیارد دلار کاهش یابد. نکته کلیدی آن است که در دولت دوم ترامپ بیش از گذشته مشاوران و افراد نزدیک به کاخ سفید در حال تزریق این نگاه به دولت ترامپ هستند که پس از ضربات وارد شده بر محور مقاومت، اکنون زمان حمله به قلب محور مقاومت، یعنی ایران فرا رسیده است. به نظر میرسد در روابط ایران و آمریکا در دوران ترامپ، به صورت موازی دو خط «مذاکره» و «جنگ» در حال پیشروی هستند اما هیچکدام فعلا نتوانسته دیگری را پشت سر بگذارد. تحولات ماههای آینده نشان خواهد داد که آیا بار دیگر شاهد توافق میان ایران و آمریکا خواهیم بود یا آنکه «یانکیها» در سودای ماجراجویی جدید در خاورمیانه هستند.
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1338267/