بازخوانی شکافهای اجتماعی در ایران امروز؛جهانهای موازی در زیست روزمره
اخبار ایران
بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - در جهانی که شتاب تحولات دیجیتال و شبکههای اجتماعی، فاصله میان انسانها را به ظاهر کوتاه کرده، تناقض در این است که شکافهای اجتماعی عمیقتر از پیش خودنمایی میکنند. زیستن در جهانهای موازی، نه تخیلات علمی-تخیلی، بلکه شیوههایی است که گروههای اجتماعی در یک جغرافیای مشترک، زندگیهایی کاملاً متمایز و گاه متضاد را تجربه میکنند، بیآنکه نقاط تلاقی معناداری میانشان شکل گیرد.
این پدیده، نه تنها انسجام اجتماعی را به چالش میکشد، بلکه پرسشهایی بنیادین درباره هویت، همبستگی و آینده جمعی ما مطرح میسازد. تصور کنید در خیابانهای تهران قدم میزنید. در یک سوی شهر، کافههایی مملو از جوانانی که با زبان جهانیشده اینستاگرام و تیکتاک سخن میگویند، مشغول خلق روایتهایی از زندگی مرفه و مدرناند. در سوی دیگر، در حاشیههای همان شهر، خانوادههایی با دغدغه معیشت، در تلاش برای بقا در برابر تورم و ناپایداری اقتصادیاند. این دو گروه، هرچند در یک زمان و مکان زندگی میکنند، اما گویی در دو سیاره متفاوت سکنی گزیدهاند. این جدایی، تنها به تفاوتهای طبقاتی محدود نمیشود؛ شکافهای نسلی، جنسیتی و حتی ایدئولوژیک، هر یک لایهای به این جهانهای موازی میافزایند. از منظر جامعهشناختی، میتوان این پدیده را با الهام از نظریه «جهانهای اجتماعی» مانوئل کاستلز بازخوانی کرد. کاستلز معتقد است که در عصر شبکهها، جوامع به سوی قطبیشدن پیش میروند، جایی که گروهها در شبکههای اطلاعاتی و ارزشی خود محصور میشوند و کمتر با «دیگری» مواجه میشوند.
این جهانهای موازی چگونه شکل گرفتهاند؟ بخشی از پاسخ را باید در شتاب تغییرات اجتماعی جست. جهانیشدن، دسترسی به فناوریهای نوین و تغییر در الگوهای مصرف فرهنگی، گروههایی را به سوی ارزشهای جهانیشده سوق داده است. در مقابل، فشارهای اقتصادی، محدودیتهای ساختاری و حفظ سنتها، گروههای دیگری را در چارچوبهای بومی و محلی نگه داشته است. این دوگانهسازی، تنها یک تفاوت نیست؛ بلکه به خلق دو نوع زیستجهان منجر شده که در آن، حتی زبان، آرزوها و تصورات از آینده، کاملاً متفاوتاند. برای مثال، جوانی که در شبکههای اجتماعی، هویت خود را با برندهای جهانی و سبک زندگی بلاگری تعریف میکند، چگونه میتواند با جوانی که دغدغهاش تأمین هزینههای اولیه زندگی است، گفتوگویی معنادار داشته باشد؟ این گسست، به تعبیر بوردیو، از تفاوت در «سرمایه فرهنگی» و «سرمایه اقتصادی» نشأت میگیرد که گروههای اجتماعی را در میدانهای جداگانهای قرار میدهد.
اما این جدایی، تنها یک توصیف نیست؛ پیامدهایی عمیق دارد. نخست، کاهش همدلی اجتماعی است. وقتی گروهها در جهانهای موازی خود محصور میشوند، توانایی فهم و همراهی با تجارب «دیگری» کاهش مییابد. این امر، به نوبه خود، به افزایش تعارضات اجتماعی منجر میشود؛ از تنشهای روزمره در فضای عمومی تا قطبیشدن در گفتمانهای سیاسی. همچنین این شکافها، حس تعلق به یک کل منسجم ملی را تضعیف میکنند. اگر هر گروه، تنها در جهان خود معنا مییابد، چگونه میتوان از یک «ما»ی جمعی سخن گفت؟ این پرسش، بهویژه در ایران امروز که با چالشهای متعدد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مواجه است، اهمیتی دوچندان مییابد.
آیا این جهانهای موازی، محتوم به جدایی ابدیاند؟ شاید نه. جامعهشناسی به ما میآموزد که جوامع، پویا و قابل تغییرند. اما تغییر، نیازمند بازسازی پلهایی است که این جهانها را به هم متصل کند. آموزش، گفتوگوهای بینگروهی و سیاستگذاریهایی که نابرابریهای ساختاری را کاهش میدهند، میتوانند نقاط تلاقی ایجاد کنند. برای مثال، تقویت فضاهای عمومی که در آن گروههای مختلف بتوانند بدون پیشداوری با یکدیگر تعامل کنند، گامی در این مسیر است. همچنین، بازنگری در نحوه بازنمایی گروههای اجتماعی در رسانهها و شبکههای مجازی، میتواند به کاهش کلیشهسازی و افزایش فهم متقابل یاری رساند.
در پایان، باید پرسید: آیا ما بهعنوان اعضای یک جامعه، آمادهایم که از جهانهای موازی خود گام به بیرون نهیم و «دیگری» را نه بهمثابه تهدید، بلکه بهمثابه بخشی از یک کل بزرگتر ببینیم؟ این پرسش، نه تنها برای جامعهشناسان، بلکه برای هر شهروندی که به آینده ایران میاندیشد، چالشی است که نمیتوان از آن گریخت. زیستن در جهانهای موازی، شاید واقعیتی از زمانهی ما باشد، اما سرنوشت محتوم ما نیست. آینده، در گرو انتخابهای امروز ماست.
*منبع: سایت انجمن جامعه شناسی ایران
*سیامک معظمی گودرزی - استاد شناسی دانشگاه آزاد اسلامی
216216
کد خبر 2050786
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1409993/