دوپاره شدن استراتژی واشنگتن: ایران در آستانه دیپلماسی یا تقابل؟
ایالات متحده آمریکا
بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - این جدال داخلی نهتنها از تفاوتهای سیاسی، بلکه از دو دیدگاه متضاد درباره قدرت ایران و ثبات منطقه سرچشمه میگیرد. آیا کاخ سفید به سوی مصالحهای هوشمندانه گام برمیدارد یا در گرداب تقابل نظامی غرق خواهد شد؟
کاخ سفید در تبوتاب: دیپلماسی یا نمایش قدرت؟ در قلب کاخ سفید، اتاق وضعیت به صحنهای برای جدال استراتژیک تبدیل شده که مسیر آینده خاورمیانه را رقم خواهد زد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
منابع آگاه از مذاکرات داخلی دولت آمریکا فاش کردهاند که تیم امنیت ملی این کشور در مواجهه با برنامه هستهای ایران به دو جبهه متضاد تقسیم شده است: یکی در پی دیپلماسی با امتیازدهی حسابشده، و دیگری مصمم به اعمال فشار حداکثری، حتی به قیمت اقدام نظامی. این شکاف، فراتر از اختلافات نظری، نشاندهنده بحرانی در تصمیمگیری استراتژیک است که میتواند به سرعت به رویارویی غیرقابلکنترل منجر شود. حضور همزمان بمبافکنهای بی-2 و ناوهای هواپیمابر در منطقه، در کنار مذاکرهکنندگان اعزامی به عمان، دوگانگی عمیقی را آشکار میکند که نهتنها سیاست خارجی آمریکا، بلکه ثبات منطقهای را به مخاطره انداخته است. اظهارات جنگطلبانه اخیر رئیسجمهور آمریکا مبنی بر تهدید به اقدام نظامی در صورت شکست مذاکرات، بیش از آنکه اهرمی دیپلماتیک باشد، نشانهای از فقدان اجماع داخلی در واشنگتن است. این وضعیت، پرسشهایی اساسی درباره ظرفیت دولت جدید برای مدیریت یک بحران پیچیده ژئوپلیتیکی مطرح میکند، بهویژه در منطقهای که هر تصمیم نسنجیده میتواند به شعلهور شدن تنشهای گسترده منجر شود.
راه مصالحه: رویای دیپلماسی یا تله خوشبینی؟ در یک سوی این جدال، گروهی به رهبری غیررسمی جی. دی ونس، معاون رئیسجمهور، با حمایت چهرههایی، چون استیو ویتکاف و پیت هگست، بر این باورند که دیپلماسی، حتی اگر مستلزم امتیازدهی محدود باشد، تنها مسیر معقول برای مهار برنامه هستهای ایران است. این جبهه استدلالهای چندلایهای ارائه میدهد: نخست، آنها به کارنامه شکستخورده مداخلات نظامی آمریکا در خاورمیانه اشاره میکنند که از عراق تا افغانستان، جز هزینههای سنگین انسانی و اقتصادی، دستاورد پایداری نداشته است. دوم، نگرانی آنها از پیامدهای یک درگیری جدید است که میتواند نیروهای آمریکایی در منطقه را در برابر پاسخ متقابل ایران، با شبکه گسترده موشکی و گروههای نیابتیاش، آسیبپذیر کند. سوم، این گروه به اثرات اقتصادی یک بحران جدید توجه دارد؛ دادههای اخیر نشان میدهند که هرگونه اختلال در تنگه هرمز، گذرگاه بیش از 20 درصد نفت جهان، میتواند قیمت نفت را به بالای 100 دلار در هر بشکه برساند و اقتصاد آمریکا را در برههای حساس به ورطه رکود بکشاند. این جبهه مذاکرات عمان را فرصتی طلایی برای توافقی میبیند که نهتنها از تشدید تنش جلوگیری کند، بلکه جایگاه دیپلماتیک آمریکا را در برابر رقبایی، چون چین و روسیه تقویت کند.
شمشیر تندروها: قمار نظامی یا توهم پیروزی؟ در سوی مقابل، جبههای متشکل از مایک والتز و مارکو روبیو، با پشتیبانی سناتورهای بانفوذی، چون لیندسی گراهام و تام کاتن، رویکردی تهاجمی را پیش میبرند. این گروه ایران را در ضعیفترین موقعیت تاریخیاش میبیند و معتقد است که آمریکا باید از این فرصت برای تحمیل خواستههای خود، از جمله برچیدن کامل برنامه هستهای ایران، استفاده کند. آنها مذاکرات دیپلماتیک را بیفایده میدانند و استدلال میکنند که هرگونه توافق، ایران را در آستانه هستهای شدن نگه میدارد، بدون تضمینهای کافی برای نظارت. این جبهه به تجربه توافق هستهای 2015 استناد میکند که به باور آنها، نهتنها برنامه هستهای ایران را متوقف نکرد، بلکه نفوذ منطقهای تهران را تقویت کرد. گزینه مطلوب آنها، حمله مستقیم به تأسیسات هستهای ایران با حمایت از اقدام نظامی اسرائیل است. درگیری نظامی میتواند آمریکا را به جنگی گستردهتر بکشاند که نهتنها پایگاههایش در منطقه، بلکه منافع متحدانش را تهدید کند.
نکته نگرانکننده این است که این جبهه به نظر میرسد بیش از آنکه به دنبال راهحلی پایدار باشد، تحت تأثیر فشارهای سیاسی داخلی و لابیهای قدرتمند در واشنگتن عمل میکند، امری که میتواند تصمیمگیری را به سمت گزینههای غیرعقلانی سوق دهد.
عمان در کانون بازی: جرقه امید یا سراب توافق؟ مذاکرات غیرمستقیم در عمان بهعنوان نقطه تلاقی این دو دیدگاه، فرصتی شکننده برای دیپلماسی فراهم کرده است. اظهارات وزیر امور خارجه کشورمان درباره فضای سازنده و احترامآمیز این گفتوگوها، نشاندهنده اراده تهران برای پیگیری دیپلماسی است، اما این اراده در سایه تهدیدات نظامی آمریکا و اختلافات داخلی کاخ سفید شکننده به نظر میرسد. ایران، با تکیه بر تجربه خروج یکجانبه آمریکا از برجام در 2018، به وعدههای واشنگتن بدبین است و هرگونه توافق را مشروط به تضمینهای ملموس میداند.
از سوی دیگر، فشار جبهه تندرو در آمریکا میتواند مذاکرهکنندگان این کشور را در موضع ضعف قرار دهد. پیچیدگی این مذاکرات در نیاز به جلب رضایت بازیگران منطقهای، بهویژه اسرائیل و عربستان، نهفته است که هرگونه توافق را به پازلی چندوجهی تبدیل کرده است. دادههای تاریخی نشان میدهند که مذاکرات هستهای با ایران همواره با موانع داخلی و خارجی روبهرو بوده، اما شرایط کنونی، با توجه به تحولات ژئوپلیتیکی و فشارهای اقتصادی جهانی، ممکن است فرصتی بینظیر برای توافقی جدید باشد، به شرط آنکه هر دو طرف از رویکردهای تقابلی فاصله بگیرند.
انتخاب میان عقل و آتش شکاف در تیم امنیت ملی آمریکا، فراتر از یک اختلاف سیاسی، نشانهای از چالشهای عمیق در سیاست خارجی این کشور است. جبهه دیپلماسی با تکیه بر تجربه شکستهای گذشته و مخاطرات اقتصادی، به دنبال راهحلی کمهزینه و پایدار است، در حالی که تندروها با اصرار بر فشار حداکثری و گزینه نظامی، خطر جنگی را افزایش میدهند که میتواند منطقه و اقتصاد جهانی را به ورطه بحران بکشاند. مذاکرات عمان، بهعنوان روزنهای برای دیپلماسی، فرصتی تاریخی فراهم کرده، اما موفقیت آن به توانایی واشنگتن در غلبه بر اختلافات داخلی و انتخاب مسیری عقلانی بستگی دارد. ایران نیز، با آگاهی از توان منطقهای و تجربه تاریخی خود، آماده مذاکره است، اما نه به هر قیمتی.
آینده این بحران به این بستگی دارد که آیا کاخ سفید میتواند از تکرار اشتباهات گذشته، مانند جنگهای پرهزینه منطقهای، پرهیز کند و مسیری را برگزیند که نهتنها منافع ملیاش، بلکه ثبات خاورمیانه را تضمین کند. در غیر این صورت، منطقه ممکن است بار دیگر به میدان تقابلی تبدیل شود که هیچ برندهای در آن نخواهد بود.
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1411332/