بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - دریافت 6 MB دریافت 4 MB
امیررضا مافی دانش آموخته فلسفه غرب، نویسنده، مجری برنامه های رادیویی و تلویزیون و پژوهشگر است. او این روزها مدیریت مرکز انیمیشن سوره را هم بر عهده دارد و غیر از کار مدیریتی خودش هم برای برخی از انیمیشن ها نویسندگی کرده است. مافی چند سالی هم اجرای برنامه سینمایی شبکه چهار سیما با نام «نقد سینما» را بر عهده داشت که علی رغم چند سال پخش و شناخته شدن برند آن برای مخاطب ماه هاست که پخش نمی شود.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
مافی با حضور در خبرگزاری مهر در گفتگویی از برنامه «نقد سینما» گفت و اینکه مدیران تمایلی برای بازگشت آن ندارند و اگر هم بازگردد خودش نمی خواهد میزبان دوباره آن باشد. او همچنین در بخشی از گفتگو درباره سریال های تلویزیونی سخن گفت و اینکه چرا واکنش مخاطب به سریال های شبکه نمایش خانگی در مقایسه با سریال های تلویزیونی بیشتر دیده می شود.
قسمت اول این گفتگو را در زیر میخوانید:
*یکی از گونههای سرگرمکننده و جذاب برای مخاطب برنامههای سینمایی است. به نظرم دو سر برد است چون هم برای مخاطب جذاب است و هم برای سینمای ایران تاثیرگذار است و به نوعی سینما را به سبد فرهنگی مردم میآورد. برنامه «نقد سینما» در کنار «هفت» داشت به یک برند سینمایی تبدیل میشد اما متوقف شد. تکلیف این برنامه چیست؟ قرار نیست بازگردد؟
آخرین فصل از «نقد سینما» اسفند سال گذشته از آنتن شبکه 4 پخش شد که چهار یا پنج سال برای این برنامه زمان گذاشته شد. تغییراتی در شبکه پخش آن نیز به وقوع پیوست. بازگشت این برنامه به تصمیم من منوط نیست. اگرچه من خودم انگیزه کافی برای اجرای برنامه ندارم. اجرای برنامه نقد سینما به طور اتفاقی صورت گرفت. بهروز افخمی که مجری برنامه بود در مقطعی برای تولید و کارگردانی سریال «رعد و برق» رفت و قرار شد من به طور موقت برنامه را اجرا کنم. من قبل از آن سالها بود که در رادیو نیز دیگر برنامه اجرا نمیکردم و این شد که به طور ناگهانی چهار یا پنج سال برنامه «نقد سینما» را اجرا کردم. خودم انگیزه کافی برای اجرای برنامه تلویزیونی ندارم. ترجیح میدهم که اگر از من دعوت شود، نپذیرم. فصل آخر برنامه را نیز، چندان مایل نبودم که اجرا کنم. اگرچه با تیم بسیار همراه بودیم و تلاش زیادی کردم که افراد دیگری بیایند و برنامه را اجرا کنند، اما در نهایت قرعه دوباره به نام خودم افتاد. اینکه در مقام میزبان یک برنامه تلویزیونی باشید، سایهای بر سایر فعالیتهایی که انجام میدهید میاندازد. ممکن است به عنوان مهمان حاضر شوید و ملاحظه ای هم نباشد، اما وقتی میزبان هستید، نوعی سایه بر حرفها و آرایی که منتشر میکنید، میاندازد و ترجیح من این است که این سایه نباشد. فکر میکنم تلویزیون هم چندان مایل نباشد که «نقد سینما» بازگردد یا دغدغهای برای بازگشت «نقد سینما» به تلویزیون نداشته باشد. معتقدند که «هفت» کافی است و «نقد سینما» به عنوان یک برند در کنار «هفت» بالا آمده است و بود و نبودش فرقی ندارد.
فشار آوردند که چرا فقط 1500 پیامک دارید؟ فشار انقدر زیاد شد که تصمیم گرفتیم سوالی بگذاریم که هدیه تهرانی در پاسخ باشد و همان شب به 15 هزار پیامک رسید که مدیران خیلی خوشحال شدند. چرا معیار و شاخصه ما این است که تعداد پیامکهایمان بالا برود؟
*فکر میکنم که «هفت» را هم البته اجباری میپذیرند. اگر معتقدیم سینما می تواند فرهنگساز باشد و بخشی از تفکر مورد نظرمان را با آن انتقال دهیم یا حتی ایران فرهنگی ما را به جهان معرفی کند چرا رویکردمان به سینما در تلویزیون جدی نیست؟
یک دلیل روشن وجود دارد. از نظر من، حداقل اینطور بود که ما یک منظر جدید در فهم سینما نشان دادیم. منظری که از خاستگاه علوم انسانی بود اما این خاستگاه دیگر خریداری ندارد. در یکی از فصلهای «نقد سینما»، واقعاً دعوا بر سر این بود که چرا میزان پیامکهای برنامه مثلاً 1500 است. ما سوالات تخصصی در حوزه سینما مطرح می کردیم. فشار آوردند که چرا فقط 1500 پیامک دارید؟ فشار انقدر زیاد شد که تصمیم گرفتیم سوالی بگذاریم که هدیه تهرانی در پاسخ باشد و همان شب به 15 هزار پیامک رسید که مدیران خیلی خوشحال شدند. چرا معیار و شاخصه ما این است که تعداد پیامکهایمان بالا برود؟ بالاخره ما رشد مخاطب 10 برابری نداشتیم. درواقع فکر می کنم آنچه که می خواستیم دیگر در برنامه محقق هم نمی شد و شاید یک تفاهم جمعی بود که برنامه ادامه پیدا نکرد اما استقبال میکنم که «نقد سینما» به عنوان یک برند یا ویژندی باشد که همچنان میتوان از آن بهره برد. از این جهت کمی ناراحتم که این سرمایه از بین برود. اما اینکه شخصاً میل داشته باشم که این برنامه را ادامه دهم، در مقام میزبان، خیر اینطور نیست.
*نکته ای درباره پیامک گفتید و اتفاقاً کاش تلویزیون واقعاً به مخاطب اهمیت بدهد و نگاهش این باشد که مخاطب با آن تعامل داشته باشد. آیا نقدهای مخاطبان در برنامه «نقد سینما» پذیرفته میشد؟ یعنی تلویزیون می پذیرفت به هر سوژه ای بپردازد؟
ما به صورت جزئی به مسائل ورود پیدا نمیکردیم. اما میتوانم بگویم که به جز یک دوره کوتاه، تلویزیون دست من را خیلی باز گذاشته بود. حتی در دوره اخیر هم علیرغم اختلاف من با آقای جلیلی این نکته مشخص بود. من در یکی از برنامههای «نقد سینما» مصاحبه مفصلی با آقای وحید جلیلی (قائم مقام رئیس صداوسیما در امور فرهنگی) داشتم که بخشی از آن منتشر شد. پس از آن، آنها کل مصاحبه را منتشر کردند. من نیز نامهای سرگشاده به آقای جلیلی نوشتم. رابطه من با آقای جلیلی دوستانه و محترمانه اما پر از نقد بوده است. به طور مثال در قبل از حضور آقای جلیلی در صداوسیما به جشنواره عمار نیز نقدهای جدی مطرح کردم. با این حال، بعد از حضور او، هیچ وقت مواجههای نداشتم که از بیرون چیزی به ما بگویند. موضوعاتی که به نظرمان میرسید باید مطرح شود، با آزادی کامل انجام دادیم. باید شهادت دهم علیرغم اینکه من با بسیاری از سیاستهای این مدیریت موافق نبودم، اما هم حضور من را به عنوان فردی که با او اختلاف علنی داشت، تحمل کرد و هم هیچ دخالتی نکرد. حالا نمیدانم شاید دخالت نکردن به این دلیل بوده که اهمیت نمیداد، شاید هم به دلیل سعه صدر بوده است.
یک نکته هم در مورد تلویزیون باید بگویم که ما در جهانی زندگی میکنیم که اساساً تلویزیون به معنای سابق خود کمرنگ شده است. در همه جای جهان نیز همین اتفاق افتاده و فقط معطوف به ما نیست. مردم ما و مردم سایر کشورها نیز تلویزیون را مانند سابق تماشا نمیکنند. اما اینکه تلویزیون باید بتواند تمام مردم این کشور را با سلایق مختلف پوشش دهد به عنوان یک رسانه ملی، این امر حتمی است و ما این نگاه را در تلویزیون کم داریم. گاهی من سر این موضوع مسئله پیدا میکنم. ما در تلویزیون باید سلایق مختلف را پوشش دهیم، باید انگارههای مختلف سیاسی را بیان کنیم. به هر حال ما در شرایط «مستقر» هستیم. فارغ از اتفاقات منطقه در کشور لابد در شرایط مستقر هستیم که لایحه حجاب باید در مجلس مهمترین اولویت باشد یا حداقل پرصداترین اولویت باشد! یعنی بحران دیگری در کشور نمی بینند! این نشان میدهد که همه امور در کشور خوب پیش میرود پس باید همه صداها شنیده شود و تلویزیون پیشانی این رویکرد باشد. اما از طرف دیگر نیز معتقدم که بسیاری غیرمنصفانه تلویزیون را نقد میکنند. نه میشود از شرایط فعلی تلویزیون دفاع کرد، در بسیاری از حوزهها ضعف دارد، نه میتوان غیرمنصفانه آن را نقد کرد.
به عنوان مثال، وضع سریالها در تلویزیون بهتر شده است بعد از دو سه سال که افت شدیدی داشت. سریالهایی که امروز پخش میشود مثلاً «طوبی» و دیگر کارها محصول همین دوره مسئولیت است و نشان میدهد وضع بهتر شده است.
*در مقایسه با ابتدای حضور آقای جبلی می گویید؟ چون بسیاری معتقدند که بالاخره با دوره طلایی تلویزیون همچنان فاصله داریم. یا با دوره هایی که سریالهای پربیننده ای پخش می شد و سر و صدا میکرد. اکنون سریال ها ساخته میشود و به آنتن میرود و هیچکس متوجه نمیشود!
تقریباً در همه جای جهان این اتفاق وجود دارد. آن دوران طلایی تلویزیون که از آن یاد میشود، فقط یک مدیوم برای دیدن سرگرمی وجود داشت و صرفاً تلویزیون محل دیدن سریال یا نمایش بود. لذا هر چیزی را که این جعبه جادو پخش میکرد تماشا میکردیم و دوره کودکی، نوجوانی و حتی اوایل جوانی ما این چنین بود.
*البته در قیاس با همین کارهای الان مردم مقایسه میکنند و دلخوری دارند. مثلاً امسال در شبکه نمایش خانگی، حداقل 2 سریال خیلی خوب «افعی تهران» و «در انتهای شب» را داشتیم. 2 سریالی که با همه ضعفها نگاه روانشناختی هم داشت ولی تلویزیون هیچ وقت سریال روانشناختی نداشته است. سریالهای عامه پسند بیشتر در تلویزیون دیده میشود. امسال هم بیشترین سریالی که مخاطب جذب کرد، «طوبی» بود. بیشتر درام های سرگرم کننده است که در تلویزیون دیده میشود.
من در تلویزیون در حوزه فیلم و سریال مسئولیت داشته ام. سالها در شوراهای مختلف سازمان عضو بودم و بالاخره من هم جزو کسانی بودم که آنجا تأثیر داشتم و خوب یا بد رویکردها به من هم برمیگردد اما قائلم به اینکه شبکه عمومی یا شبکه سراسری اقتضائاتش با شبکه آنلاین یا استریمینگ متفاوت است. تصورم این است که چه «افعی تهران» و چه «در انتهای شب» با همان ویژگیهای پلتفرم یا بستر پخش اگر در تلویزیون پخش میشد، انقدر واکنش نمیگرفت. چرا ما واکنشهای آنها را بیشتر میشنویم؟
در سریال «بازنده» یک جایی خون به صورت بچه میپاشد! فارغ از اینکه سریال خوب یا بد است اما این صحنه یا سریال را در هر جای جهان پخش کنید حتماً ریت جدی سنی میگیرد
*یعنی دیده نمیشد یا واکنش منفی میگرفت؟
نمیتوانم در مورد واکنش منفی حرف بزنم. ببینید تقریباً نسل جوان ما در اقصی نقاط کشور بهرهمند از اینترنت است و به همین دلیل سریالهای روز را چه در پلتفرمهای داخلی و چه در پلتفرمهایی که سریالهای خارجی را در ایران پخش میکنند، میبیند. اما مخاطب امروز تلویزیون ما مخاطبان 40 تا 45 سال به بالا و از طرف دیگر مخاطبان 10 ساله به پایین هستند، یعنی هنوز تلویزیون مخاطب کودک دارد و از طرفی هنوز پدر و مادرهای 45 تا 50 سال ما این رسانه را بنا به عادت میبینند. اما رده سنی نوجوان تا پایان جوانی یا اوایل میانسالی، گروهی هستند که با تلویزیون کاری ندارند. اگر سریال «در انتهای شب» را برای مخاطب بزرگسال در تلویزیون پخش کنیم، آیا پسندیده میشود؟ من در این باره تردید دارم و نمیتوانم قاطعانه بگویم. حرفم این است که تلویزیون باید کار خود را انجام دهد و پلتفرمها نیز باید کار خود را بکنند. قیاس این مخاطبان با هم قیاس مع الفارغ است. اگر تلویزیون در رویکرد کاری پلتفرم دخالت کند یا اینکه آثاری که در پلتفرم هست به تلویزیون آورده شود و عین آنها ساخته شود، باز هم مخالف هستم من وضعیت پلتفرمها را خوب نمیدانم. حتی «افعی تهران» که به لحاظ دراماتیک اثر جذابی است و کارگردانی خوبی دارد، دچار اشکالاتی است. ما در شبکه نمایش خانگی دچار یک سودازدگی هستیم. سودای اینکه حرفی زده شود که قابل گفتن در تلویزیون نباشد و سودای اینکه حرف تند یا صحنه تند یا وضعیت تندی ایجاد و نمایش داده شود. محصول آن سریالهایی میشود که پر از خشونت و خونپاشی است. حتی در سریال «بازنده» یک جایی خون به صورت بچه میپاشد! فارغ از اینکه سریال خوب یا بد است اما این صحنه یا سریال را در هر جای جهان پخش کنید حتماً ریت جدی سنی میگیرد.
من بسیاری از سریالهای روز جهان را میبینم مثلاً سریال «روز شغال» و وقتی سریال را میبینید، ابتدای آن یک کپشن مفصل زده اند درباره اینکه اثر حاوی الفاظ رکیک و صحنههای خشونتآمیز است. اما ما نظام ردهبندی سنی به این معنا نداریم. نه تنها خشونت به لحاظ محتوا هم اینها مسئله دارد یعنی با آثاری در شبکه نمایش خانگی مواجهیم که خوش آب و رنگتر از تلویزیون است اما حتماً اثر بهتری از تلویزیون نیست. اینکه یک اثر رنگ و لعاب بهتری داشته باشد به معنای این نیست که اثر بهتری است. مثلاً سریال «طوبی» که اتفاقاً آن را دیدهام، خیلی اشکالات دراماتیک دارد اما برای مخاطبی که قصه شب نیاز دارد و هر شب میخواهد یک قسمت ببیند که اتفاق محور هم باشد، آن میان، چایش را هم بنوشد سریال بدی نیست. حالا موضوع «طوبی» اربعین است. اگر همه موضوعات اینگونه شود، اگر همه موضوعات دینی یا ملی شود یا بخواهیم شعار بدهیم، مخاطب پس میزند. اما اگر بتوانیم همه اینها را در کنار هم داشته باشیم، به نظر اتفاق خوبی میافتد. وضع سکوهای نمایش خانگی ما حتماً بهتر از تلویزیون نیست. مثلاً کار آقای مهران مدیری «قهوه پدری»، هیچکس با آن همراهی نمیکند. یا کسی با «گردن زنی» همراهی نمیکند. اما همین پلتفرم «گل یا پوچ» را هم دارد که باز همان آقای مهران مدیری مجری آن است و در اقصی نقاط کشور جریانی راه افتاده که دارند گل یا پوچ بازی میکنند. این میتواند خوب باشد یا بد، اما لزوماً به معنای بهتر بودن وضع پلتفرم نیست.
*حداقل نبض مخاطب را بیشتر از تلویزیون در دست گرفته است. شما «طوبی» را مثال زدید، حتماً ارزشمند است سعید سلطانی همچنان در تلویزیون کار میسازد و امیدوارم تلویزیون قدر کارگردانهایش را بداند که یکی یکی به شبکه خانگی میروند. اما «طوبی» هم قبول کنیم که به میزانی که سریالهای گذشته سعید سلطانی توانست برای مخاطب تأثیرگذار باشد و مردم در موردش حرف بزنند، نبود. کما اینکه از خود تلخی سریال هم بارها دیدم که انتقاد میکردند.
این را نمی توانم قبول کنم و به نظرم یک نگاه نوستالژیک در این گزاره وجود دارد. آقای سلطانی چه زمانی که «پس از باران» را ساخت و چه الان که «طوبی» را ساخته است فرمش همین بوده است تازه این سریال اخیر را علیرضا زرین دست تصویربرداری کرده است. مسئله این است که نسل ما که آن زمان علاقهمند به سینما شده بودیم، نمونه آلترناتیو یا بدیلی نمیدیدیم. لذا وقتی با آن مواجه می شدیم کاملاً بر جان ما می نشست. مطبوعات هم دستمایه دیگری غیر از همان سریال نداشتند. یادم میآید خانم مرجان محتشم در «پس از باران» آقای سلطانی، یک باره روی جلد همه مجلات رفت ولی الان چون غیر از تلویزیون جای دیگر هم هست، شما امکان مقایسه دارید. اصلاً نسل ما کی متوجه شد که یک جهان دیگر هم هست؟ زمانی که سیدیهای «لاست» و «فرندز» و «24» را دست به دست میچرخاندند و ما درگیر آن سریال ها شدیم و این عمق پیدا کرد تا جایی که سرعت اینترنت ایجاب کرد که بتوانیم به پلتفرم های استریم هم دسترسی پیدا کنیم.
در حال حاضر میتوانیم یک قضاوت جامع داشته باشیم، تأثیرگذاری آن زمان بیشتر بود زیرا اثر دیگری وجود نداشت و جایگزینی برای آن نبود. تلویزیون یک سریال خارجی و یک سریال ایرانی پخش میکرد و به همین دلیل نسل ما تمام سریالهای گذشته را به خاطر دارد. بسیاری از سریالهایی را که در گذشته مشاهده کردیم و حس خوبی به آنها داشتیم، مجدداً در یوتیوب تماشا کردهام برای مثال، «دبیرستان خضرا» سریالی بود که در نوجوانی یا اوایل جوانی بسیار دوست داشتم، اما وقتی دیدم واقعاً سه چهار قسمت آن را تحمل کردم. سریالهایی مانند «در پناه تو»، «پلیس جوان» و ...
*این را قبول دارم. برخی از این قبیل آثار هم اکنون در آی فیلم پخش میشوند و گاهی اوقات مخاطبانی که این سریالها را پیگیری میکنند نیز میگویند واقعاً ما این کار را میدیدیم و اینقدر دوست داشتیم؟ من به لحاظ مسئله شدن سریالها، به شبکه خانگی اشاره کردم. در مورد سریال «افعی تهران» حتی نقدهای ساختاری دارم به پایانبندی اما حرفم این است که اینها سوژه بحث مخاطب شده است، مسئله او شده است. سریال «پوست شیر» زمانی که پخش شد، بحث برانگیز شده بود نمیتوانیم صرفاً بگوییم که این سریالها را فقط عدهای میبینند و فقط جوسازی میشود. میگویم تلویزیون طی این چند سال چنین سریالی نداشته که مسئله مخاطب باشد.
با شما موافقم و در پس دفاع از تلویزیون نیستم بلکه تلاش می کنم شرایط را تحلیل کنم. مخاطبی که سریال «افعی تهران» یا «در انتهای شب» را مشاهده میکند و اتفاقاً بگویم سریال «در انتهای شب» را سریال خوبی میدانم و آن را جزو معدود سریالهای مثبت میبینم، در این سریالها زندگی واقعی را می بیند. ولی باید به یاد داشته باشیم که ما مثلاً در انیمیشن مخاطب خاموش داریم. حتماً مخاطب پلتفرم به واسطه بازه سنی که با پلتفرم درگیر است، مخاطب فعالتری است یعنی شبکههای اجتماعی فعالی مانند توییتر دارند. در ایران چند میلیون نفر توییتر دارند. تقریباً آخرین آماری که شنیدم زیر 3 میلیون نفر است و از این تعداد زیر 300 هزار نفر فعال هستند، ولی صدای آنها را میشنوید. این موضوع در همه مناسبات نیز صدق میکند. یعنی اگر کسی توییت بزند، در عرصه سیاسی مؤثر است. ما بخش زیادی مخاطب خاموش داریم، مخاطبی که نقطه و محل ابراز و اظهار ندارد. پدر من دانشگاهی است، ولی مواقعی به من میگوید که اگر ستون تو را در روزنامه داشتم، این حرف را میزدم. نسلی است که توییتر ندارد یا اینستاگرام ندارد.
میخواهم بگویم اینکه ما صدا میشنویم یا مسئله مخاطب به نظرمان میآید، باید در نظر بگیریم که آن مخاطب، مخاطب غیرخاموش است. اگر ما مخاطب غیرخاموش را معیار قرار دهیم، ممکن است در تصمیمات راهبردی دچار اشتباه شویم. مثل این است که وقتی انیمیشن میسازیم، نظر پدر و مادرها را پرس و جو می کنیم که آنها بگویند فرزندشان اثر را دوست داشت یا نداشت، این اصلاً معیار خوبی نیست. باید خود بچهها را مطالعه کنیم، چون بچهها هر چه به آنها عرضه کنید مصرف میکنند و قدرت تمیز دادن ندارند. بنابراین اگر نظر پدر و مادرش را بگیرید، نمیدانید که کار خوب میسازید یا بد. نسبت به مخاطب خاموش نیز همینطور است. نمیدانیم این نسل که تلویزیون را تماشا میکند چه نظری دارد. من هنوز معتقدم طبق آمار تعداد این افراد بیشتر از مصرفکنندگان پلتفرم است.
به یاد دارم سریال «طوبی» که پخش میشد، موسیقی تیتراژ اولیه آن که بعدتر هم عوض شد و ستار اورکی آن را ساخته بود، آهنگش به لحاظ تماتیک تداعیکننده انیمیشن «بچههای کوه آلپ» آقای انتظامی بود. توییت کرده بودم که این آهنگ آغازین تداعیکننده آن تم است. واکنشهای زیادی ایجاد شد و افراد مختلفی به من زنگ زدند. این نشان میدهد که تلویزیون و آثار فرهنگی آن، چقدر تشنه این است که یک نفر به آنها واکنش نشان دهد! اما تلویزیون دیدن در جامعه به یک کار عامه تبدیل شده است. اگر دقت کرده باشید، در جمعهایی که نشستهایم و صحبت میکنیم، برخی میگویند تلویزیون نمیبینم. یعنی تلویزیون دیدن به یک کار سخیف تقلیل داده شده است. مثلاً خود من در جلسات مختلف وقتی میگویم فلان کار تلویزیونی را دیده ام برخی می گویند «آقای دکتر شما چرا؟» و انگار که داریم کار بدی انجام میدهیم. خود من واقعاً میخواستم، ببینم سعید سلطانی چطور میخواهد یک درام را به یک موضوع عقیدتی پیوند دهد و اتفاقاً به نظرم خیلی هم ضعیف نبود. درنهایت به نظرم تلویزیون دیدن به لحاظ فرهنگی چیز بدی نیست. تلویزیون دیدن مثل روزنامه خواندن یا هر کار دیگری میتواند بخشی از روزمره همه مردم باشد. ولی چون ما عادت کردهایم که برای پیشبرد انگارههای ذهنیمان همیشه دوگانههایی بسازیم، دوگانه موافق و مخالف و با دوگانهها و تقابلهایمان نسبت به دیگری خودمان را تعریف کنیم. هر قاعدهای را در کشور اینگونه تحلیل میکنیم: تلویزیون یا پلتفرم. من تلویزیون نگاه نمیکنم، پس در این دسته قرار میگیرم. من با ارگان دولتی کار نمیکنم، من با اینها کاری ندارم، من روضه نمی روم و ...
*شاید بیشتر از اینکه به مساله فرهنگی و معضلی از طرف مردم برگردد به متولیان فرهنگی که بد کار کردهاند مربوط شود. یعنی صاحبان تلویزیون و صدا و سیمایی که گاهی به دو قطبیها دامن زده است.
حتماً که متولیان فرهنگی در این کشور خیلی بد کار کردهاند. من به عنوان یک جزء کوچک تا آدمهای کلان، ما عرصه فرهنگ را باختهایم؛ این مسلم است و من میتوانم واقعاً ساعتها در مورد این موضوع حرف بزنم و ساعتها متن نوشتهام در مورد این موضوع که ما چگونه فرهنگ را واگذار کردهایم. دیگر ما در شرایط غربزدگی جلال آل احمد و احمد فردید نیستیم. ما در وضعیت آمیختگی با غرب هستیم و برای آمیختگی با غرب هیچ نسخهای نداریم! ما حتی نمیپذیریم. هنوز بحث بر سر این است که ما لایحه حجاب و عفاف را در مجلس مصوب کنیم. در این شرایط اجتماعی و منطقهای، این دیگر حساسترین زمان است که تجربه میکنیم. در شرایطی که ما این حجم از شکاف اجتماعی داریم، شکافی مثل اینکه طرف بگوید من تلویزیون نگاه نمیکنم تا غیریت خودش را نشان دهد، طرف بگوید من روضه امام حسین (ع) نمیروم تا غیریت خود را با دسته دیگر نشان دهد، اینها شکافهایی هستند که به راحتی ترمیم نمیشوند و محصول مدیریت غلط فرهنگی ماست. ما نفهمیدیم واقعاً ما نفهمیدیم که داریم چه میکنیم. کسانی را هم در عرصه مدیریت فرهنگی قرار دادیم که تصورشان این بود که «ما حقیم و تا پای جان باید بابت حق بجنگیم» خب من این را قبول ندارم. بارها سر این موضوع بحث کردهام. اگرچه حق امر مطلق است، اما ما در واقع زندگی میکنیم. ما به لحاظ فلسفی به سمت حق حرکت میکنیم ولی اینکه در واقع زندگی میکنیم، واقع امری نسبی است. وقتی شما معطوف به چیزی هستید، یعنی واجد آن نیستید، دارید به سمت آن حرکت میکنید. هر کدام از ابنا بشر بهرهای از حق بردهاند. حق برای ما نیست، سند ششدانگ آن برای ما نیست. ما در واقعیت اما متکثریم. ما نیازمند اهمیت دادن به تکثر هستیم.
ادامه دارد ...
کد خبر 6329080