بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - آمریکا در جنگ جهانی دوم توانست سیاست انزوا طلبی خود را کنار گذاشته و به عنوان کمک اروپا در مقابل نازیهای آلمانی حاضر شود و با وارد شدن به جنگ مستقیم در مقابل ژاپن و آلمان نازی و استفاده از بمبهای هستهای در هیروشیما و ناکازاکی و قتل عام انسانهای بی گناه خود را برنده میدان معرفی کند.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
بعد از جنگ جهانی دوم که اروپا ویران شده بود و دیگر نمیتوانستند سیاستهای خود را به درستی اعمال کند، ایالات متحده آمریکا با موقعیت جغرافیایی خود که از جنگ دور بود و فقط به عنوان کمک به این جنگها وارد شده بود دارای قدرت اقتصادی بزرگ و ارتش قدرتمند بود و با کمکهای به نام مارشال به کشورهای اروپایی کمکهای اقتصادی کرده و در مقابل این کمکها توانست برا سیاست داخلی آنها وارد شده و چهره سیاستگذاری داخلی آنها را در راستای منافع خود دیزاین کند.
بریتانیا که بعد از جنگ جهانی اول به عنوان ابر قدرت جهان شناخته میشد بعد از جنگ جهانی دوم با ظهور یک ابرقدرت دیگر (آمریکا) روبه رو شد و، چون چرچیل در آن زمان در راس امور بریتانیا قرار داشت، با توجیه مسئله نژادی که آمریکا هم از نژاد آنگلوساکسونها است بدون هیچ درگیری ابر قدرتی جهان بعد از جنگ جهانی دوم را تقدیم آمریکا کرده و با نظریه "چرچیلی ساکسونی" توانستند بار دیگر حاکمیت آنگلوساکسونها را بر جهان اعمال کنند و در این میان آمریکا به عنوان قدرت سخت و بریتانیا به عنوان قدرت نرم در عرصه جهانی همراه باهم حرکت کردند.
بعد از جنگ سرد
بعد از جنگ جهانی دوم و شروع دوران جنگ سرد بین بلوک شرق (شوروی) و غرب به رهبریت آمریکا، آمریکا شروع به ایجاد پایگاههای متعدد از فیلیپین، ژاپن، کره جنوبی تا ترکیه و اروپایی غربی کرد. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بخشی بزرگی از این پایگاهها (مانند فیلیپین) را بست. آمریکا برای غلبه بر شوروی طبق نظریه کیسینجر عمل کرده و از چین بر علیه شوروی استفاده کرد و به گفته خودشان چین را کمونیست خوب معرفی کرده و شوروی را کمونیست بد نشان میدادند و برای غلبه بر کمونیست بد از کمونیست خوب استفاده کردند.
جهان تک قطبی به رهبریت آمریکا به وجود آمد و تا دو دهه این حکمرانی ادامه داشت که قدرتهای تازهای به وجود آمدند. مانند چین و روسیه که توانسته بود خود را احیا نمایند و با اقدامات سیاسی، نظامی و اقتصادی بار دیگر خود را به عنوان ابر قدرت جهانی معرفی کند. بعد از ظهور چین به عنوان قدرت اقتصادی و روسیه به عنوان قدرت نظامی، آمریکا باردیگر نیروهای خود در پاسفیک را افزایش داده و پایگاههای نظامی بسته را فعال کرد.
اتحاد آنگلوساکسونی
انگلستان که خود را قدرت نرم جهان میدانست و کارایی بیشتری داشت همیشه در کنار قدرت سخت آمریکا در همه جنگهای قرار داشت و این دو قدرت خود را مکمل هم معرفی میکردند. این اتحاد آنگلوساکسونی محدود به این دو دولت نبوده و کشورهای استرالیا، کانادا و نیوزلند را هم شامل میشود. اینها با ایجاد پیمان «پنج چشم» بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1946 متعهد شدند که کارهای اطلاعاتی و امنیتی این پنج کشور در خفا هماهنگ هم بوده و منافع هم را محاظت نمایند و از این به عنوان اتحاد آنگلوساکسونی یاد میشود.
انگلستان بعد از برگزیت با ارائه نظریه CANZUK که از حروف اول کشورهای کانادا، استرالیا، نیوزلند و بریتانیا تشکیل شده است. طبق این نظریه، این چهار کشور اتحاد کرده و یک کشور واحدی را به وجود آورند و اقداماتی درعرصه سیاسی و اقتصادی، نظامی طبق این نظریه در سال 2019 انجام شد.
چالشهای زیادی برای حکمرانی آنگلوساکسونی در جهان جدید به وجود آمده است که نوید تغییرات مثبت برای دیگر ملل است، اتحاد آنگلو ساکسونی و بخصوص ایالات متحده آمریکا در حال افول بوده و برای حفظ قدرت خود به کارهای استثنایی متوسل خواهند شد که ریسک این اقدامات هم خیلی زیاد خواهد بود.
قدرت گیری چین
قدرت گرفتن چین، بزرگترین مشکل ایالات متحده آمریکا در عرصه جهانی محسوب میشود و برای جلوگیری از سقوط خود در عرصه جهانی سعی خواهد کرد که پیشروی چین را کند یا متوقف کند و برای این کار همه اقدامات را انجام خواهد داد.
نگرش چین در عرصه جهانی و روابط بین دولتها بیشتر از آن که سیاسی باشد، اقتصادی میباشد و ورود سرمایه گذاری و فعالان چینی به هر کشوری فقط مختص فعالیتهای اقتصادی بوده و چین در امور داخلی هیچ کشوری مداخله نمیکند و این یکی از مزیتهای خوب چین در عرصه جهانی بوده که باعث اشتیاق دیگر کشورها برای ایجاد فعالیتهای اقتصادی با چین میشود. ولی نفوذ آمریکا در هر کشوری به منزله مداخله در همه امور داخلی آن کشورها محسوب میشود و این ناامنی را در روابط اخیر کشورها با ایالات متحده آمریکا قابل مشاهده است، زیرا آمریکا در هر کشوری باشد یا درآنجا کودتا میشود یا انقلابهای رنگین به وجود میآید.
چین و روسیه با ایجاد یک راه دریایی جدید در دریای قطب شمال و با استفاده از کشتیهای یخ شکن خود توانستند این مسیر را در عرض 21 روز تمام کنند و زودتر از همه گذرگاههای جهانی مانند کانال سوئز به پایان برسانند که نوید ظهور آبهای آزاد بدون کنترل نیروهای دریای آمریکا را میدهد و این کار باعث ایجاد نگرانی آمریکا در مورد حاکمیت دریایی خود در اقیانوسها قلمداد شده است.
چین با تمرکز بر روابط اقتصادی خود در منطقه و جهان و ایجاد کریدورهای منطقهای و جهانی باعث ایجاد تنش در روابط بین المللی آمریکا با دیگر دولتها شده است، زیرا دیگر دولتها گزینه مناسبی نسبت به آمریکا دارند.
چین بانفوذ خود در قاره آمریکا توانسته است که سرمایه گذاریهای بزرگی را انجام دهد و در کشوری مانند مکزیک با سرمایه گذاری بر صنعت مبلمان توانسته است تولیدات خود را با نام ساخت مکزیک و با استفاده از معافیتهای گمرگی آمریکا –مکزیک، کالاهای خود را روانه بازار آمریکا کند. چین با سرمایه گذاری در پاناما توانسته است به راحتی در کانال پاناما صاحب منافع عظیمی شود در حالی که برای احداث این کانال 36 هزار آمریکایی کشته شده است و این باز به مزاج آمریکا خوش نمیآید و سعی در تصاحب کانال پاناما دارد.
موقعیت ضعیف آمریکا
آمریکا دیگر فهمیده است که دیگر نمیتواند مانند گذشته خواستههای خود را در عرصه جهانی به دیگر کشورها تحمیل کند، زیرا آمریکا به شدت از تضعیف زیرساختهای خود و اتمام تاریخ انقضا سدها، نیروگاه ها، پالایشگاهها و جادهها و ... رنج میبرد و با این وضع توان رقابت با چین تازه قدرت گرفته با زیر ساختهای جدید و مدرن را ندارد.
ترس آمریکا از نفوذ چین و رقبا و دشمنانش در منطقه خود به شدت نگران کننده است و برای جلوگیری از این نفوذ درصدد تصاحب همسایههای خود یا حداقل اعمال حاکمیت خود برا این مناطق را دارد.
یکی از این مناطق کشور کانادا میباشد که ترامپ خواستار ضمیمه این کشور به خاک آمریکا میباشد و، چون کانادا یکی از کشورهای تحت نفوذ و مالکیت بریتانیا میباشد و آمریکا با تهدید و تحت فشار قرار دادن انگلستان سعی خواهد کرد کانادا را ضمیمه خود کند. هدف دیگر امریکا از این کار، این است که با چین و روسیهای دارای خاکهای وسیع و منابع فراوان و جمعیت زیاد، رقابت کند و قابل ذکر است که شهرهای مهم کانادا در مرز آمریکا قرار دارد و شمال کانادا قابل سکونت نمیباشد.
طبقه گفته بالا در مورد ایجاد راه جدید دریایی توسط چین و روسیه در دریای شمال با استفاده از کشتیهای یخ شکن که این دو کشور با فاصله از آمریکا، رتبه اول و دومی در دارا بودن کشتیهای یخ شکن میباشند و آمریکا برای رسیدن به این رقابت حداقل 20 سال عقب مانده و قدرت رقابت ندارد. آمریکا برای تسلط بر این راه جدید دریایی و بهرهمند شدن از منابع معدنی و عناصر کمیاب خاکی (که در موبایلها، سلولهای خورشیدی و توربینهای بادی استفاده میشود) و ایجاد پایگاههای جدید در گرینلند برای تهدید روسیه و جلوگیری از سرمایه گذارهای چینی در گرینلند میخواهد بر گرینلند تسلط پیدا کند.
چون با تغییرات آب و هوایی و گرمایش زمین برف و یخچالهای این جزیره ذوب شده و عناصری پدیدار خواهند شد که 20 میلیون سال است که کم نظیر هستند و نوید منطقهای را میدهد که مملو از ذخایر معادن و نفت و کاز (22 درصد منابع نفت و گاز دست نخورده جهانی) در این منطقه بود و یکی از بزرگترین ذخایر اورانیوم در جهان محسوب میشود. این منطقه را میتوانیم خاورمیانه آینده یاد کنیم که بر سر منابع جدید این منطقه درگیریهای به وجود خواهد آمد. این منطقه که زیر حاکمیت دانمارک قرار دارد ولی خودمختار بوده و طبق قانون اساسی اگر این منطقه که حدود 60 هزار نفر جمعیت دارد در همه پرسی اعلام استقلال کنند دولت دانمارک حق اعتراض یا لغو را ندارد. آمریکا برای تسلط بر این منطقه سعی خواهد کرد از طریق ناتو و تحت فشار قرار دادن دانمارک برای مخارج ناتو امتیازاتی را از دانمارک در گرینلند را بدست آورد.
اگر آمریکا از طریق ناتو بخواهد به دانمارک فشار وارد کند تا امتیازات مورد نظر خود را در گرینلند بدست آورد به این معنا خواهد بود اعضای ناتو در مقابل هم قرار گرفتهاند و این یعنی فلسفه وجودی ناتو که اتحاد در مقابل بلوک شرق بود زیر سوال خواهد رفت و این خود یکی از بزرگترین مشکلات داخلی ناتو محسوب خواهد شد که به پایان این پیمان کمک خواهد کرد، در این میان بعید نخواهد بود که دانمارک از روسیه برای حفاظت از گرینلند درخواست کمک کند.
آمریکا برای امن سازی منطقه خود سعی خواهد کرد در کشورهای مخالف خود در آمریکای مرکزی و جنوبی (مکزیک، نیکاراگوئه، پاناما، اکوادور و حتی برزیل) اقدام به ناامن سازی داخلی این کشورها کرده و اقدام به کودتا کند تا منافع و امنیت خود را در منطقه خود ایجاد کند.
آلمان و ژاپن
مغلوبان جنگ جهانی دوم (آلمان و ژاپن)، بعد از جنگ جهانی دوم برای اولین بار مانور مشترک نظامی اجرا کردند، شاید در نگاه اول یک مسئله ساده به نظر بیاید و گفته شود که این کشورها توسط ایالات متحده آمریکا کنترل میشود فقط با یک مثال میتوانیم به عمق این کشورها پی ببریم. در آلمان اقدام به برقراری حکومت رایش چهارم و قدرتمند شدن نئونازیها (ناکام ماندن)، در ژاپن ترور شینزوآبه نخست وزیر ژاپن توسط یک افسر نیروی دریایی (شینزوآبه مبلغ غرب و مسیحیت بود و ترور کننده معتقد به تعالیم سامورایی)، و مهمتر از همه این دو کشور دشمن آمریکا بودند و آمریکا خوب میداند ضعیف شود اینها زیر بار آمریکا نخواهند رفت و الان آمریکا در سر دو راهی قرار دارد اجاره دهد این کشورها مسلح و دارای ارتش قدرتمند بشوند یا نه؟
مرکانتیلیسیم
گسترش چشمگیر مکتب مرکانتیلیسیم (سوداگری)، در بین کشورهای جهان و افزایش دخالت دولتها در اقتصاد داخلی خود و افزایش دارایی ملی و تغییر ذخایر ارزی کشورها از دلار به طلا و نقره نشان میدهد که دولتها از لیبرال و نئولیبرال در حال فاصله گرفتن بوده و برای یک تغییر بنیادین در اندیشه سیاسی و اقتصادی آماده میشوند. کشورهای مانند آلمان، روسیه، برزیل، چین، ترکیه، فرانسه و ایران در ده سال اخیر اقدام به این کار کردهاند.
آمریکا و غرب آسیا
آمریکا در غرب آسیا دیگر نمیتواند مانند گذشته قدرت مانور بیشتری داشته باشد، زیرا بازیگران دیگری در این منطقه وارد شدهاند مانند چین، روسیه که توانستهاند با کشورهای حاشیه خلیج فارس قراردادهای خوبی را منعقد کنند و در نفت و گازهای این منطقه شریک شوند، چین باز بزرگترین رقیب (دشمن) آمریکا در عرصه قراردادهای نفتی و منابع خام در غرب آسیا است و آمریکا دیگر نمیتواند به راحتی با آن مقابله کند.
آمریکا بعد از جنگ غزه و نسل کشی مردم بیگناه غزه توسط رژیم صیهونیستی با سلاحهای آمریکایی، مشروعیت خود را به عنوان یک ابرقدرت جهانی از دست داده است و حمایت رسمی آمریکا از یک کشوری که از طرف دیوان دادگستری بین المللی متهم به نسل کشی شده است وجهه بین المللی آمریکا را خدشه دار کرده است و، چون آمریکا دیگر قدرت حضورش در غرب آسیا را نمیتواند ساپورت کند و حداکثری خود را برای غرب آسیا خرج کند مجبور شده است از هم پیمانهای خود برای پیشبرد اهداف نظامی خود و حفاظت از رژیم صهیونیستی استفاده کند.
بریکس پلاس تهدید هژمونی اقتصادی به آمریکا
سازمانهای نوظهور و قدرتمند مانند شانگهای و بریکس پلاس، توانستهاند اتحادهای تازهای را در عرصه منطقهای و جهانی به وجود آورند و این اتحاد باعث تضعیف موجودیت آمریکا در عرصه جهانی شده است، قدرت دلار آمریکا در حال افول بوده و جایگزینهای دیگری برای دلار انتخاب خواهد شد به طوری که ترامپ قبل از رسیدن به قدرت اعضای بریکس پلاس را تهدید به بالا بردن تعرفههای گمرگی کرده است تا از ایجاد واحد پولی جایگزین دلار جلوگیری کند.
شکست اندیشه لیبرال و نئو لیبرال
شکست اندیشه لیبرال و نئو لیبرال، یکی از مشکلات موجودیت آمریکا در عرصه بین المللی محسوب میشود، زیرا اگر اندیشهای نباشد کشوری نمیتواند نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی خود را توجیح کند. اندیشه نئولیبرال زخمی را که بر پیکر جهان وارد کرد خیلی دردناک بوده و مسبب این زخم در چشم جهانیان ایالات متحده آمریکا است.
افزایش فاصلههای طبقاتی، گسترش ناعدالتی، مصرف گرایی، جنگ برای منابع، ویرانی کشورهای ضعیف، گرسنگی و سوتغذیه در آفریقا اینها نمونههای از زیانهای اندیشه لیبرال و نئولیبرال بر جهان بود که دیگر تاریخ انقضای این اندیشه فرارسیده است.
در نظم نوین جهانی اندیشهای سنتزی متشکل از چند اندیشه با هسته سوسیالیست بر جهان حاکم شده و این اندیشه سنتزی، جایگزین اندیشه لیبرال و نئو لیبرال خواهد شد و این اندیشه شبیه همان اندیشهای است که بر چین حاکم است یعنی سوسیالیست تعدیل یافته یا به نوعی سوسیالیت شرکتی خواهد بود که اقتصاد را در دست دارند.
مشکلات داخلی آمریکا و ضعف وحدتی در جامعه آمریکایی
سیاست دوگانه در داخل سیستم سیاستی آمریکا، بیان کننده جدال دو تفکر در مقابل هم است یکی تفکر جهانی شدن و مجبور کردن امریکا برای تبعیت از این روند جهانی و دیگری مقاومت در برابر روند جهانی شدن و تلاش برای حفظ قدرت خود در جهان آینده (ترامپ نماینده این گروه محسوب میشود) است، نظام سیاست گذاری آمریکا خود قربانی سیاست لیبرال و نئو لیبرال شد و خصوصی سازی بلای جان خود آمریکا هم شد و شرکتهای زیادی در آمریکا هستند که از روند جهانی شدن حمایت میکنند و مخالف سیاستهای ناسیونالیست آمریکایی هستند.
شدت این خصوصی سازی به حدی است که به بدنه پنتاگون هم رسیده و ارتش هم پیمانکاری اداره میشود و این نوید خوبی برای آمریکای مستقل نیست و آمریکا با ارتشی اداره میشود که ژنرال هایش، تاجر هستند و این یعنی فروپاشی درونی برای یک کشور محسوب میشود.
ضعف نیروی دریایی آمریکا
طبق گفته آلفرد ماهان افسر نیروی دریایی آمریکایی برای حاکمیت بر جهان باید بتوانید بر موجها، دریاها و اقیانوسها حکومت کنید. آمریکا با بیش از 6000 کشتی جنگی وارد جنگ جهانی دوم شد و توانست پیروز شود این عدد در پایان جنگ سرد تقریبا به 670 کشتی رسید و الان آمریکا تقریبا دارای 250 کشتی جنگی است و به اعلام نیروی دریایی آمریکا چین تعداد کشتی را که در یکسال میسازد آمریکا آن تعداد را در 7 سال میتواند بسازد. این یعنی آمریکا بشدت در حال افول و آسیب پذیر شده است. دیگر نمیتواند بر اقیانوسها و دریاها و گذرگاهها تسلط داشته باشد.
نمونه بارز این ضعف آمریکا تنگه باب المندب است که یمن با تمام تحریمها و ظلمهای که بر آنها روا شده است توانستهاند این تنگه را مختل کند و به ناوها و ناوهواپیمابر آمریکایی حمله کند. دیگر آمریکا قدرت دریایی محسوب نمیشود و برای همین است که آمریکا سیاست لاک پشتی برای منطقه خود اجرا میکند و سعی میکند مناطق مجاور خود را تصاحب کند، زیرا دیگر جنگ به نزدیک و درون خود رسیده است.
آمریکا و آسیای میانه
آمریکا برای مقابله با چین سعی میکند در نزدیکی چین حایل و سد ایجاد کند برای همین آمریکا در آسیای میانه فعال شده و بر روی ازبکستان تمرکز کرده است، زیرا در این کشور قشر یهودی بخارا و سمرقند (خزرها-اشکنازی ها) وجود دارند که با شبکه سازی در دوران شوروی تحت نام مدارس یهودی در شوروی ارتباطات قوی با دیگر یهودیان دارند و این شبکه شامل جمهوری آذربایجان، قزاقستان، قیرقزستان و ازبکستان میشود و این قشریهودیان بخارا و سمرقند در جاهای کلیدی تصمیم سازی و تصمیم گیری اسرائیل، روسیه و آمریکا، اوکراین، جمهوری آذربایجان و کشورهای آسیای میانه حضور دارند. چین در مقابل این اقدام امریکا افغانستان را برای خود اننتخاب کرده و سرمایه گذاری میکند.
سیاست کیسینجری امریکا
سیاست مهم آمریکا برای مهار یا کنترل چین در حال حاضر اتمیزه کردن چین خواهد بود، آمریکا برای این کار از سیاست کیسینجری بر علیه چین استفاده خواهد کرد و با مذاکره با روسیه را آغاز کرده و امتیازات مناسبی را برای روسیه در نظر خواهد گرفت یکی از این امتیازات اوکراین خواهد بود؛ و سعی خواهد کرد یادآور سیاست چین در قبال شوروی در زمان جنگ سرد باشد و فرصت انتقام را بر روی سینی طلا تقدیم روسیه خواهد کرد. آیا روسیه پیشنهاد آمریکا را قبول خواهد کرد یا نه؟ باید جواب داد این را زمان نشان خواهد داد ولی قابل ذکر است که روسیه خوب میداند اگر آمریکا از عرصه جهانی عقب نشینی نکند روسیه بزرگ دوام نخواهد آورد.
دیگر سیاست آمریکا برای اتمیزه کردن چین، مذاکره با جمهوری اسلامی ایران است، آمریکا به خوبی میداند که جمهوری اسلامی یک قدرت منطقهای بوده و توان تاثیرگزاری به مراتب بالای را در عرصه بین المللی دارد و برای اینکار چندین اقدام انجام داده است یکی مسئله سوریه و دیگری محور مقاومت است. آمریکا توان رویاروی نظامی را با جمهوری اسلامی ایران را در غرب آسیا ندارد و تحریمهای آمریکا با گذشت زمان و افول قدرت آمریکا کم اثر خواهد بود و آمریکا، چون این را درک میکند خود پیش قدم مذاکره با جمهوری اسلامی ایران خواهد بود و هست.
سعی خواهد کرد با دادن وعدههای بزرگ و پیش بینی نشده نظر ایران را جلب کند. آیا جمهوری اسلامی ایران وعدههای آمریکا را قبول خواهد کرد یا نه؟ جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی خود با شعار نه شرقی و نه غربی تعریف شده است و سیاست جمهوری اسلامی قوی و متکی بر اراده درونی است و تحت تاثیر خارج قرار نمیگیرد و باید منتظر گذشت زمان باشیم تا مشخص شود.
«اتحاد در سایه» در ته ماند اندیشه آمریکایی
هدف اصلی آمریکا برای مذاکره با روسیه و جمهوری اسلامی ایران، برای مقابله با گسترش اقتصادی و سیاسی چین، ایجاد یک اتحاد در سایه یا پنهانی است و اتمیزه کردن چین هدف اصلی ایالات متحده آمریکا محسوب میشود. آمریکا از سال 2012 چین را به عنوان رقیب شناسایی کرد و در سال 2020 رسما چین را دشمن خود تلقی کرده است و چین در صدر دشمنان آمریکا قرار دارد و آمریکا دیگر معتقد است که باید با چین رویارو شود و جلوی گسترش او را بگیرد و برای این کار از هر ابزاری استفاده خواهد کرد.
ایالات متحده آمریکا در جنگ جهانی دوم وارد شد و نیروی دریای عظیم و اقتصاد قدرتمندی داشت، و برای اولین بار در پاسفیک حضور پیدا کرد و ژاپن را شکست داد. قابل ذکر است که در آن زمان 70 درصد نیروی آمریکا در پاسفیک ماندند و 30 درصد نیروهای آمریکایی به اروپا منتقل شدند و اروپا را شوروی از دست نازیها نجات داد، ابرقدرتی جهان بعد جهانی دوم برای آمریکا در پاسفیک به وجود آمد و مهر شده است و الان هم دشمن آمریکا از پاسفیک است اینبار چین میخواهد ابرقدرتی را تصاحب کند و باز این مسئله در پاسفیک پایان خواهد یافت.
نتیجه
آمریکا یا باید قبول کند که در عرصه جهانی شکست خورده است و عقب نشینی کند و به سیاست انزواطلبی دوران یک قرن قبل خود برگردد و خود را از لحاظ اخلاقی و سیاسی و اقتصادی مورد تغییر قرار دهد و و از رژیم صیهونیستی فاصله گرفته و حمایت خود را قطع کند و به جهانیان برای اولین بار پیام صلح بدهد و حقوق ملتها را به رسمیت بشناسد و از مداخله در امور دیگر کشورها خودداری کند.
با در نظر گرفتن وضعیت موجود در جهان و اقدامات کشورهای دنیا برای آمادگی خود برای نظم نوین جهانی و با فاصله گرفتن از اندیشه لیبرال و نئولیبرال، از اقتصاد آمریکا فاصله خواهند گرفت و تعاملات خود را با آمریکا کاهش خواهند داد و تغییر ذخایر ارزی خود به طلا و نقره نشان دهنده آمادگی برای یک جنگ در ابعاد جهانی است.
اعتقاد ایالات متحده آمریکا این است که بدون یک جنگ ابر قدرتی را انتقال نخواهد داد در جنگ جهانی دوم انگلیس و آمریکا، هر دو آنگلوساکسون بودند و برای همین انتقال قدرت بدون جنگ صورت گرفت ولی اینبار انتقال قدرت از آتلانتیک -غرب به پاسفیک - شرق خواهد بود و این بار این انتقال قدرت بدون جنگ صورت نخواهد گرفت و به زبان ساده جنگ جهانی سوم محتمل بوده و جنگ بین آمریکا و چین حتمی است.
در جنگ بین چین و آمریکا، به احتمال زیاد ایالات متحده شکست سنگینی خواهد خورد و بعد از این شکست، آمریکا در منطقه خود محصور خواهد ماند و بهای سنگینی برای زیاده خواهیهای خود خواهد پرداخت.
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1352252/