سرخیو راموس؛ آخرین اسطوره مادریسیمو، خالق 92:48 و تنها فاتح نبرد با پدرخوانده!
اروپا
بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - اختصاصی طرفداری | دوران حرفهای سرخیو راموس همواره با آتش و شور و هیجان همراه بوده است؛ با این حال او با سادگی تمام و در یک سوئیت با کف مرمرین در سانتیاگو برنابئو، در ظهر یک پنجشنبه، با خانه 16 سالهاش وداع کرد.
پس از او سکوتی سنگین، فضای آنجا را دَر بَر گرفت، در حالی که او و فلورنتینو پرز، در یک کنفرانس مطبوعاتی جملات کلیشهای و مبهمی را بر زبان آوردند که هرگز نمیتوانند حق مطلب را پس از سفری مملو از افتخارات و احساسات ناب ادا کنند.
اگر در یکی دو سال آخر او، از حجم هیاهوی دوران حرفهایاش کاسته شد، دلیلش این بود که راموس دریافته بود، حتی با وجود اینکه رئال مادرید در دوران درخشان حضور او، همه حریفان را مغلوب کرده است، اما «زمان»، شکستناپذیر باقی میماند. در لحظات غم و سکوت، باید عشق و هیاهو را به خاطر سپرد سرخیو راموس در زمان پیوستن به رئال مادرید
راموس، مرد هر دوی اینهاست. او همیشه هیاهو به پا کرده و باعث ایجاد هیاهو شده است. همه به یاد داریم که در یک لحظه خاص، پس از سوت پایان پیروزی در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا، در سال 2014، او در میان تشویق بیامان هواداران پرشور برنابئو، غرق در لذت و هیجان بود که فریاد میزدند:
چگونه میتوانم تو را دوست نداشته باشم؟ چگونه میتوانم تو را دوست نداشته باشم؟ چگونه میتوانم تو را دوست نداشته باشم، وقتی دهمین جام اروپایی را برای ما به ارمغان میآوری؟
البته راموس نیازی هم نداشت که برای تثبیت عشق و علاقه هواداران در قلبهایشان، خود را به زحمت بیندازد. دسیما (دهمین قهرمانی رئال مادرید در لیگ قهرمانان اروپا) چند هفته بعد از آن اتفاق افتاد و سپس، به مرور زمان، سه جام اروپایی دیگر نیز به ویترین افتخارات او اضافه شد.
تنها همین افتخارات کافی است تا او را بالاتر از برخی از بزرگترین بازیکنانی قرار دهد که تا به حال پیراهن سفید و مقدس رئال مادرید را بر تن کردهاند. از نظر کسب موفقیت، او دستنیافتنی است. با این حال، او فراتر از اینهاست.
لحظهای تصور کنید که راموس لال بود و دوران حرفهای خود را صرفاً با انجام همان کارهایی که سرخیو راموس انجام داد، بدون هیچ کلامی، سپری میکرد؛ باز هم کارنامه او از نظر دستاورد و عملکرد، در میان برترین بازیکنان دوران معاصر قرار میگرفت.
آنچه راموس را فراتر از اینها برد، هویت و سخنان اوست. سخنان او گاهی اوقات دردسرساز میشد، گاهی اوقات خشم را برمیانگیخت، اما اغلب اوقات، رئال مادرید را به جلو سوق میداد، هویت او را به گونهای با هویت باشگاه و هوادارانش در هم میآمیخت که تعداد کمی از بازیکنان قادر به انجام آن بودهاند.
سخنان او رئال مادرید را به سوی شکوه و افتخار رهنمون میکرد. او زمانی در مورد قرارداد رو به پایان خود گفته بود:
من حاضرم رایگان بازی کنم.
قطعا حرف او به این دلیل بود که طعم شکوهی را چشیده است که پول به سادگی نمیتواند جایگزین آن شود. با این حال، هیچ پیشنهادی به او ارائه نشد. پس از پیوستن به رئال مادرید در دوران نوجوانی و آنهم با مبلغی رکوردشکن برای یک نوجوان او به عنوان یک مرد باتجربه و بدون دریافت هزینهای از این باشگاه جدا شد. دسیما
فاصله زمانی بین نهمین قهرمانی رئال مادرید در لیگ قهرمانان اروپا، که در دوره اول کهکشانیها با گل والی زینالدین زیدان در همپدن پارک در سال 2002 به دست آمد، و دهمین قهرمانی این تیم، برای باشگاهی که نه فقط به موفقیت، بلکه به پیروزیهای پر زرق و برق و فاخر عادت کرده، به نوعی مایه شرمساری تلقی میشد. در این باشگاه، حتی مربیانی که موفق به کسب عنوان قهرمانی لیگ میشوند نیز ممکن است از سمت خود برکنار شوند. صرفاً کسب پیروزی کافی نیست، بلکه پیروزی باید با سبک و سیاق خاص مادریدی، با شکوه و مقتدرانه حاصل شود.
علیرغم آنکه ممکن است این امر از منظر منطق سطحی غیر قابل توجیه به نظر برسد، اما فوتبال فراتر از صرفاً یک بازی است. پیروزی رئال مادرید نه تنها برای باشگاه، بلکه برای پایتخت، کشور و منطقه کاستیا نیز به منزله یک پیروزی محسوب میشود؛ چرا که هویت این باشگاه چنان با هویت ملی اسپانیا در هم آمیخته است که گویی این دو هویت، واحدی یکپارچه را تشکیل میدهند. سرخیو راموس، آخرین بت مادریدیسمو
در کشوری مدرن که قرنها در تلاش برای اتحاد ملتهای جنگطلب بوده که به مناطق خودمختار تبدیل شدهاند و در مواجهه با جنبشهای استقلالطلبانه مناطقی که خود را بخشی از اسپانیا نمیدانند، «مادریدیسمو» به یک باور بنیادین و محوری تبدیل شده است.
مادریدیسمو، مظهر شور و هیجان هواداری فوتبال، با رگهای متورم و صدای گرفته و میهنپرستی عمیق و کوبیدن بر سینه است و اگر قرار باشد تصویری از انسانی ترسیم شود که نماد مادریدیسمو در قرن 21 باشد، تصویری بهتر از سرخیو راموس یافت نخواهد شد.
یکی از روزنامههای اسپانیایی، سرخیو راموس را «آخرین بت مادریدیسمو» نامید. با گذشت زمان، ممکن است این ادعا غیرمنطقی به نظر برسد، اما تصور بازیکنی که به رئال مادرید بپیوندد و نه تنها بیش از یک دهه در اوج عملکرد خود باقی بماند، بلکه به عنوان یک رهبر معنوی، رابطی میان باشگاه و فرهنگ منحصربهفرد آن باشد، امری خیالی و تقریباً غیرممکن به نظر میرسد.
بیش از هر چیز، آن بازیکن باید در قلب تپنده اسپانیا متولد میشد، همانطور که راموس در کاماسِ سویل به دنیا آمد، و مظهر تمامعیار ملیت اسپانیایی میبود. وقتی از این مدافع پرسیدند اگر فوتبالیست نمیشد چه میکرد، بیدرنگ پاسخ داد:
گاوباز.
این پاسخ، اوج اسپانیایی بودن است، بدون اینکه به ورطه تقلید و مسخرهبازی بیفتد. اگر بخواهیم به راموس از 10 امتیاز، بابت اسپانیایی بودنش نمره بدهیم، باید 11 بدهیم. البته، اسپانیایی بودنِ محض کافی نبود، او باید رهبر هم میبود. ابتدا رهبر خط دفاعی شد، سپس کاپیتان، قهرمان جام جهانی، قهرمان لیگ قهرمانان اروپا، و در نهایت مردی که دو بار پیاپی جام قهرمانی اروپا را بالای سر برد. راموس؛ تنها فاتح نبرد با پدرخوانده!
شاید گاهی بگوییم او بیش از حد رهبر بود؛ با مربیان درگیر میشد، آنهایی را که نمیخواست مجبور به ترک باشگاه میکرد، با رئیس باشگاه هم درگیر میشد؛ اما اینکه توانست از این کشمکشها جان سالم به در ببرد، بیشتر از هر قراردادی، ارزش او را برای باشگاه نشان میدهد.
وقتی راموس پیش از امضای آخرین قراردادش نزدیک بود به منچستریونایتد برود، با پرز به اتاقی در چین رفت، در حالی که مصمم به جدایی بود، اما در نهایت متقاعد شد بماند؛ اما شگفتآورتر از آن، این بود که راموس میتوانست آن حرفها را به رئیس باشگاه بزند و باز هم در باشگاه بماند. یکی از کارکنان باشگاه در آن تابستان اعتراف کرد:
هیچکس دیگری نمیتوانست چنین وضعیتی را پشت سر بگذارد و همچنان بازیکن رئال مادرید بماند.
اگر این پیوند ناگسستنی نبود، قطعاً بسیار به آن نزدیک بود. در فوتبال، گاهی روابط و قراردادهای کاری معمولی را «ازدواج» مینامیم، اما رابطه راموس و رئال مادرید، واقعاً شبیه یک ازدواج سنتی بود؛ پر از بحث و جدلهای بزرگ، مثل همان ماجرای چین، و لحظات عاشقانه و پر از اشک و لبخند؛ اما شاید مهمتر از همه، هویت درهمتنیدهای بود که برای بیش از یک دهه، باعث میشد این دو، یکی به نظر برسند.
فرزندان آن ازدواج؟ پنج قهرمانی لالیگا، چهار قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا و 22 جام دیگر. میتوانید تمام 22 جام را نام ببرید، اما در مقابل آن دو جام اولی رنگ میبازند. حتی توصیفشان به عنوان چهار قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا، حق مطلب را ادا نمیکند. دسیما (دهمین قهرمانی)، آرزوی دیرینهای که در برابر اتلتیکو مادرید محقق شد، و پس از آن سه قهرمانی پیاپی، دستاوردی خارقالعاده که در رقابتی فشرده و نفسگیر غیرممکن تلقی میشد. خالق 92:48
چشمپوشی از آن دهمین قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا، بار دیگر نهایت بیانصافی در حق راموس خواهد بود. او کسی بود که با گلی در وقتهای تلف شده، بازی را به وقت اضافه کشاند و در لحظات پایانی، تیم را از شکست نجات داد. زمان آن گل، اکنون بر پوستش خالکوبی شده است؛ 92:48.
در مورد برخی بازیکنان، تردید وجود دارد که آیا واقعاً تعصب و احساس دارند یا نه، اما راموس، آن لحظه را با تمام وجود لمس کرد. او خود را به تجسمی زنده از پیوندی عمیق بدل ساخت، پیوندی که در آن مادرید و او بر شیاطین درون غلبه کردند و به قله فوتبال اروپا بازگشتند.
وقتی قهرمانی دیگری کسب کردند، و سپس آن را تکرار کردند، و سه بار پیاپی قهرمان شدند، او کسی بود که جام را با بازوبند کاپیتانی بر بازویش، با افتخار بلند کرد. اما در نهایت به پایان راه میرسیم، پایانی که در پشت میزها، با کت و شلوار، بطریهای آب معدنی و میکروفونهای خاموش رقم میخورد. فوتبال هرگز در خداحافظی خوب نبوده است، و در این مورد، به این دلیل است که این خداحافظی هرگز نمیتواند واقعی باشد.
راموس ممکن است از نظر فیزیکی رئال مادرید را ترک کرده باشد. از نظر فنی، او کنفرانس مطبوعاتی را به پایان رسانده و از نظر جغرافیایی، برنابئو را ترک کرده است. از نظر قراردادی، به این باشگاه وابسته نخواهد بود؛ اما تا زمانی که قلبی اسپانیایی در سینهاش میتپد و مادریدیسمو در رگهایش جاری است، این خداحافظی هرگز واقعی نخواهد بود. تاریخ باشگاه رئال مادرید بدون نام او قابل روایت نیست. نمیتوان از چیزی که در درونتان ریشه دوانده، جدا شد.
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1389324/