بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - با وجود تهدیدات نظامی و درخواست مذاکره از سوی دونالد ترامپ، ایران با بیاعتمادی به آمریکا، مذاکرات غیرمستقیم با این کشور را در عمان آغاز میکند. در حالی که نتانیاهو از توافق به سبک لیبی سخن میگوید، این سوال مطرح است که آیا این مذاکرات میتواند راهی برای حل اختلافات باشد یا سرنوشتی جز شکست ندارد؟!
به گزارش خبرگزاری ایمنا، در صحنه پیچیده سیاست بینالمللی، تهدیدات و مذاکرات به عنوان دو روی یک سکه ظاهر میشوند.
«دونالد ترامپ» رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، با ادعای مذاکرات مستقیم با ایران، در عین حال تهدید به حمله نظامی را نیز مطرح کرده است و گفت که «اگر توافق با ایران حاصل نشود و ضمانتی برای عدم تولید سلاح هستهای دریافت نشود، ایران به شیوهای بیسابقه بمباران خواهد شد»، و از سوی دیگر ادعایی مبنی بر اینکه «ایران تمایل به مذاکره مستقیم با آمریکا دارد» را مطرح کرده است. این رویکرد دوگانه، سوالات زیادی را در مورد ماهیت واقعی سیاست آمریکا در قبال ایران به وجود میآورد. جمهوری اسلامی ایران که خاطره تلخی از سیاست هویج و چماق آمریکا به ویژه ترامپ را در ذهن دارد، حالا به دلیل بیاعتمادی عمیق به آمریکا و تجربه ناموفق مذاکرات مستقیم در دوران برجام، بر مذاکرات غیرمستقیم اصرار دارد. در این شرایط، آمریکا تلاش میکند تا خود را به عنوان طرفداران صلح و مذاکره معرفی کند و تبعات عدم مذاکره را به ایران نسبت دهد.

این بازی پیچیده دیپلماتیک، نشاندهنده تلاش هر دو طرف برای به دست آوردن امتیازات بیشتر است. در نهایت، این سوال باقی میماند که آیا این مذاکرات به توافقی منجر خواهد شد یا نه، و آیا تهدیدات آمریکا واقعاً به عنوان ابزاری برای فشار دیپلماتیک است یا خیر؟
دولت جدید آمریکا احتمالاً سیاست «فشار حداکثری» را احیا میکند که شامل تحریمهای سختگیرانهتر و اقدامات نظامی محدود میشود. این رویکرد نشان میدهد که آمریکا به دنبال محدود کردن برنامه هستهای ایران و مهار نفوذ منطقهای آن است. در این میان، ایران استراتژی دوگانهای از دیپلماسی و بازدارندگی را دنبال میکند و همکاری با چین و روسیه را تقویت کرده است.
این بازی پیچیده سیاسی، نه تنها به روابط دو جانبه آمریکا و ایران محدود نمیشود، بلکه بر کل منطقه غرب آسیا تأثیر میگذارد. در این شرایط، ایران به دنبال تقویت جایگاه خود در منطقه است و از هر فرصتی برای پیشبرد منافع خود استفاده میکند. در طرف دیگر، آمریکا تلاش میکند تا نفوذ خود را در منطقه حفظ کند و از طریق دیپلماسی و فشار، به اهداف خود برسد.

از سویی دیگر نیز «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر اسرائیل، در دیدار با ترامپ اظهار داشت که اگر بتوانند توافقی با ایران به سبک لیبی داشته باشند، این یک توافق خوب خواهد بود. نتانیاهو تأکید کرد که ایران نباید به سلاح هستهای دست پیدا کند. این اظهارات در حالی است که ترامپ از مذاکرات مستقیم با ایران خبر داده و امیدوار به موفقیت آن است.
در این میان، نقش واسطهها در مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا نیز قابل توجه است. کشورهای مانند عمان و قطر به عنوان پل میانجیگری عمل میکنند تا شرایط را برای مذاکرات فراهم کنند و البته قرار است مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا روز شنبه در عمان برگزار شود.
«عباس عراقچی» وزیر خارجه ایران تأکید کرده که این مذاکرات غیرمستقیم خواهد بود. ایران معتقد است که مذاکرات غیرمستقیم میتواند گفتوگویی واقعی و مؤثر را تضمین کند و تهدیدهای واشنگتن مانع گفتوگوی رو در رو است. بر این اساس، ممکن است مذاکرات ابتدا غیرمستقیم آغاز شود و در صورت پیشرفت، به گفتوگوهای مستقیم تبدیل شود.
این تلاشها نشان میدهد که هر دو طرف به دنبال راهی برای حل اختلافات خود هستند، اما هنوز فاصله زیادی تا رسیدن به یک توافق جامع باقی مانده است. در نهایت، این سوال باقی میماند که آیا این تلاشها به یک توافق پایدار منجر خواهد شد یا خیر.
برای بررسی بیشتر موضوع با مهرداد نجفی، کارشناس مسائل آمریکا به گفتوگو پرداختیم که در ادامه از نظر خواهید گذراند.

ایمنا: با توجه به درخواست مذاکره از یک سو و تهدید به حمله نظامی از سوی دیگر توسط دونالد ترامپ در قبال برنامه هستهای ایران، آیا دلایلی وجود دارد که نشان بدهد تهدیدات ترامپ علیه ایران بیشتر به عنوان ابزاری برای فشار دیپلماتیک است؟
نجفی: کشورهای قدرتمند مانند آمریکا سیاست خارجی و امنیتی خود را به صورت دوجانبه با سایر کشورها تنظیم نمیکنند، بلکه مسائل را از منظر منطقهای میبینند. به عنوان مثال، اگر آمریکا میخواهد سیاستگذاری در قبال جمهوری اسلامی ایران انجام دهد، این سیاستگذاری در واقع بخشی از یک پازل منطقهای در غرب آسیا است. به این معنی که آمریکا یک سیاست منطقهای دارد که بخشی از آن مربوط به ایران میشود.
سیاست آمریکا در قبال منطقه غرب آسیا در سالهای اخیر، علیرغم تغییر دولتها، بر اساس یک چهارچوب مشترک و راهبرد واحد شکل گرفته است. این سیاست بر سه منفعت اصلی متمرکز است: امنیت متحدان به ویژه رژیم صهیونیستی، امنیت انرژی با اطمینان از جریان آزاد انرژی به غرب، و مهار قدرت اخلالگر با کنترل و مهار نفوذ جمهوری اسلامی ایران. این سه منفعت عمده، منطقه غرب آسیا را برای آمریکا به یک منطقه حیاتی، به ویژه پس از فروپاشی شوروی تبدیل کرده است.
عدم تهاجم نظامی آمریکا به ایران هرگز بر اساس خیراندیشی یا بشر دوستی نبوده است. این موضوع همیشه به توانایی و توانمندی مربوط میشده است. به این معنی که آمریکا نمیتوانست ایران را هدف قرار دهد، زیرا هزینه بالایی داشت. در نتیجه، در روبرویی با ایران، ترجیح میدادند که تقابل نظامی شکل نگیرد.
امروز ادبیات آمریکاییها به سمت تنشزایی گراییده و آنها تهدیدهای مستقیم را علنیتر کردهاند. اگرچه همیشه گزینه نظامی در کنار دیپلماسی وجود داشته، اما علنی شدن آن در شرایط کنونی قابل توجه است. این ادبیات دو حالت دارد که یا بهکارگیری تاکتیک چماق و هویج است که هدف آن افزایش فشار برای به دست آوردن امتیازات بیشتر است، و یا مانند رویکرد ترامپ در جنگ تعرفهها، که پس از اعمال تعرفههای سنگین، مذاکرات دوجانبه برای توافقنامههایی منعطفتر به نفع آمریکا انجام میشود. این روش قبلاً در توافقنامه NAFTA بین ایالات متحده، کانادا و مکزیک به کار رفته بود. در دوره ریاستجمهوری ترامپ، او از NAFTA خارج شد و توافقنامه جدیدی را شکل داد که به USMCA معروف است. این توافق جدید باعث بهبود تراز تجاری به نفع آمریکا شد.
ایمنا: آیا میتوان امیدوار بود که آمریکا در محاسبات خود در مورد ایران تغییراتی ایجاد کرده باشد؟
نجفی: در قبال مسائل امنیتی در این خصوص دو تحلیل وجود دارد. اول اینکه تهدیدهای حداکثری و نمایش جدیت برای تهاجم با آمادهسازی تجهیزات جنگی، مانند آوردن جنگندهها و ناوهای هواپیمابر، به منظور تحمیل توافق مورد نظر باشد. دوم اینکه ممکن است آمریکاییها در محاسبات خود در مورد مقابله نظامی با ایران و هزینه-فایده آن تجدید نظر کرده باشند. در این صورت، باید دید که چقدر وعدههای بازدارنده و عملیاتهایی مانند حمله به عین الاسد یا عملیاتهای وعده صادق یک و دو برای آنها بازدارنده بوده است و چقدر از تواناییهای نظامی ایران حساب کردهاند. این تغییر در محاسبات ممکن است منجر به ادبیات تهاجمی اخیر یعنی استفاده از تاکتیک چماق و هویج، همراه با فشار نظامی و پیشنهادات دیپلماتیک، شده باشد.
البته ممکن است ترکیبی از این دو عامل وجود داشته باشد؛ یعنی عدم جدیت ایران در پاسخ به تعرضات اخیر رژیم صهیونیستی و متحدانش در یک سال و نیم گذشته به ایران، همراه با نمایش جدیت نظامی آمریکا برای تحمیل مذاکرات، منجر به اتخاذ ادبیات تهاجمی و مداخلهگرایانه شده است.
به نظر میرسد که ترکیبی از دو عامل وجود داشته باشد. عملیاتهای وعده صادق یک و دو و همچنین عملیات انتقامجویانه پس از ترور حاج قاسم در پایگاه عین الاسد، محاسبات هزینه-فایده آمریکاییها را نسبت به سالهای قبل تغییر داده است. آنها احساس میکنند که هزینههای مداخله در ایران کمتر از منافع آن است. این تغییر در محاسبات از برخی اندیشکدههای راستگرای آمریکایی نیز قابل درک است. در عین حال، گمانهزنی وجود دارد که ترامپ با تهدیدهای صددرصد علنی، تلاش میکند تا با قدرتنمایی و بدون درگیری، به توافق بهتر دیپلماتیک دست یابد و منافع آمریکا را افزایش دهد.
ایمنا: آیا وجود تحرکات نظامی آمریکا در منطقه نشاندهنده جدیت تهدیدات نظامی ترامپ علیه جمهوری اسلامی ایران است؟
نجفی: به نظر میرسد که آمریکا به دنبال یک جنگ گسترده در منطقه نیست، به معنای لشکرکشیهای بزرگ مانند عراق یا افغانستان که منجر به اشغال یک کشور شود. به هر روی جنس جنگها متفاوت شده است و اگر آمریکا احساس کند که میتواند با کمترین هزینه، بیشترین ضربه را به ایران وارد کند، بدون اینکه هزینه زیادی بپردازد یا تلفات زیادی بدهد، احتمالاً اقدام خواهد کرد. حتی اگر هزینهها زیاد باشد، ممکن است گام جلوتر بردارد و منافع نظامی ایران را هدف قرار دهد.
همه این تحلیلها به ارزیابی هزینه-فایده و توانمندیهای آفندی و پدافندی طرفین بستگی دارد. آنچه در ذهن آمریکاییها شکل میگیرد و در اندیشکدههایشان منتشر میشود، این است که ایران به دلیل تنشها و جنگهای اخیر ضعیف شده است. آنها مدعیاند که ایران و محور مقاومت در این زد و خوردها آسیب دیدهاند و بنابراین زمان مناسب برای اقدام است. اما مهم این است که رهبران و نظامیان آمریکایی چقدر واقعاً باور دارند که ایران آسیبپذیر است و آیا میتوانند با هزینه کم به ایران حمله کنند.
در هر حال، ما باید احتمال بدبینانه را در نظر بگیریم و آماده باشیم تا در صورت تهاجم آمریکا، حداکثر هزینه را به منافع ایران، از جمله سایتهای هستهای، تحمیل کنیم. اگر آمادگی کامل داشته باشیم، میتوانیم خسارات تهاجم احتمالی را به حداقل برسانیم. نباید خوش خیالی کنیم و تصور کنیم که آمریکا هرگز چنین کاری نخواهد کرد یا ترامپ صلحطلب است. اگر چنین تصوراتی داشته باشیم، قطعاً ضربه بزرگتری خواهیم خورد.
ایمنا: تخمین خسارتهای تحمیل شده به آمریکا در صورت حمله نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران به چه میزانی است و چه عواقبی از سوی ایران در انتظار آمریکا است؟
نجفی: به نظر میرسد که آسیبپذیریهای آمریکا در منطقه غرب آسیا شامل پایگاههای نظامی و رژیم صهیونیستی است که از نظر ایدئولوژیک و ادراکی برای آمریکا بسیار مهم است. این ناامنی و تهدید منافع آمریکا هزینه زیادی را برای آنها به همراه خواهد داشت.
بر این اساس، ایران میتواند به صورت غیرمستقیم اهدافی را هدف قرار دهد که هزینه زیادی را بر آمریکا تحمیل کند. همچنین، امنیت انرژی هنوز مهم است و هرگونه بیثباتی در این زمینه نه تنها به اعتبار آمریکا ضربه میزند، بلکه فشار کشورهای اروپایی و سایر کشورها را برای صلح و ثبات در منطقه افزایش میدهد.
بنابراین، اگرچه ممکن است به صورت مستقیم نتوانیم منافع نفتی کشورهای اروپایی را به خطر بیندازیم، اما از طریق کشورهای دیگر و گروههای محور مقاومت، این کار امکانپذیر است و ما میتوانیم از این طریق فشار بیاوریم.
همانطور که در ابتدا بحث کردیم، سه اولویت اصلی آمریکا در این منطقه عبارتند از امنیت رژیم صهیونیستی، امنیت مسیرهای انرژی، و مهار قدرت ایرانی. ما میتوانیم در این دو مورد اول بازی کنیم و منافع آمریکا را به خطر بیندازیم تا برای آنها هزینه تراشی کنیم و جلوی عادی شدن تهاجم به ایران را بگیریم که البته اینگونه اقدامات با آمادگی برای ضربههای احتمالی اولیه همراه باشد.

ایمنا: جمهوری اسلامی ایران بر مذاکرات غیرمستقیم اصرار دارد. دلیل این امر تجربه ناموفق مذاکرات مستقیم در دوران برجام است. ایران به دلیل بیاعتمادی عمیق به آمریکا، ترجیح میدهد از طریق واسطهها مذاکره کند و عمان را به عنوان پل میانجی انتخاب کرده است. نظر شما در مورد ادعاهای آمریکا مبنی بر انجام مذاکرات مستقیم چیست؟ آیا این ادعاها با واقعیت مطابقت دارد؟
نجفی: دو دلیل اصلی وجود دارد که ایران ترجیح میدهد مذاکرات به صورت غیرمستقیم پیش برود. اولاً، دولت ترامپ و خود ترامپ با کشورهای دیگر، چه دوست و چه دشمن، به شیوهای برخورد میکنند که سعی در تحقیر و مواجهه از موضع بالا دارند. این رویه در مواجهه با مقامات کشورهای مختلف مانند بریتانیا، اوکراین و کشورهای عربی دیده شده است. ثانیاً، ایران به عنوان منادی استقلالطلبی و آزادیخواهی در جهان و منطقه، احترام متقابل را در مذاکرات مستقیم با چنین دولتی ضروری میداند که ممکن است در مذاکرات مستقیم به دست نیاید.
دیدار روز شنبه در عمان که به شدت در رسانهها پوشش داده شده است، صرفاً یک جلسه برای تعیین چارچوب مذاکرات است. این جلسه به معنای آغاز یک فرآیند است که در آن چارچوب کلی مذاکرات، شامل خواستههای دو طرف، چارچوب زمانی، کشورهای و نهادهای بینالمللی درگیر، و سایر موارد مرتبط، مشخص میشود. این کار شبیه به تعیین چارچوب برای یک پژوهش است که قبل از شروع تحقیق، باید چهارچوب کلی آن مشخص شود. در این جلسه، اساساً تلاش میشود تا بنیادی برای مذاکرات آینده ایجاد شود، نه اینکه خود مذاکرات به صورت مستقیم انجام شود.
در واقع هدف جلسه روز شنبه بررسی تطبیق خواستههای دو طرف با ذهنیت پایتختها است. اگر این چارچوب توسط هر دو طرف پذیرفته شود، آنگاه فرآیند مذاکرات آغاز میشود. بنابراین، در جلسه ابتدایی برای تعیین چارچوبها، هیچ ضرورتی برای مذاکرات مستقیم وجود ندارد و میتوان بهصورت کاملاً غیرمستقیم آن را پیش برد. این رویکرد غیرمستقیم در این مرحله کاملاً کافی است.
اگر چارچوبها و خواستههای دو طرف با هم مطابقت داشته باشند و شرایطی را ایجاد کنند که امکان مذاکره وجود داشته باشد، در آن صورت میتوان در آینده تصمیم گرفت که آیا مذاکرات باید مستقیم یا غیرمستقیم باشد. اما اگر در مرحله اول، خواستهها بسیار از هم فاصله داشته باشند و با انتظارات فعلی تطبیق نکنند، در این صورت هیچ دلیلی برای ادامه مذاکرات، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، وجود نخواهد داشت.
ایمنا: با وجودی که ما و طرف مقابل هر دو میدانیم که چه درخواستهایی داریم، به نظر میرسد مذاکرات از پیش محکوم به شکست هستند، زیرا ما حاضر نیستیم مدل لیبی را برای ایران بپذیریم و طرف مقابل نیز تمایلی به لغو تحریمها یا پذیرش صلحآمیز بودن برنامه هستهای ما ندارد. بنابراین، اصرار بر مذاکره و نشستن در عمان چه فایدهای دارد؟
نجفی: آمریکاییها با استفاده از فشار روانی رسانهای بینالمللی، خود را به عنوان طرفداران صلح و مذاکره معرفی میکنند. سپس، تبعات عدم مذاکره را به ایران نسبت میدهند. ایران همواره طرفدار دیپلماسی بوده است، اما آمریکاییها تلاش میکنند تا ایران را به عنوان مخالف مذاکره جلوه دهند. به همین دلیل است که ایران عمان را به عنوان محل تعیین چارچوب مذاکرات انتخاب کرده است و بر سر میز مذاکرات غیرمستقیم حاضر میشود.
ایران در تاریخ روابط دیپلماتیک خود نشان داده است که از میز مذاکره عقبنشینی نکرده است، اما تجربه گذشته از مذاکرات برای ایران سود چندانی نداشته است. آمریکا و رئیس جمهور آن از توافقات طولانیمدت مانند برجام خارج شدهاند و اکنون آمریکاییها میگویند ایران باید در حوزه هستهای مانند لیبی عمل کند و تمام فعالیتهای هستهای را متوقف کند. آنها همچنین خواستار محدودیت در تسلیحات موشکی و مسائل منطقهای از جمله قطع حمایت از گروههای مقاومت هستند که این خواستهها زیادهخواهانه است و ایران آن را نمیپذیرد.
حسن جلسه شنبه در عمان این است که برای تعیین چارچوب مذاکرات برگزار میشود. ایران اعلام کرده که در چارچوب برجام و مسائل هستهای مذاکره خواهد کرد. این جلسه مشخص میکند که مواضع اعلامی چقدر جدی و چقدر بلوف رسانهای است. اگر آمریکاییها قانع شوند که مذاکرات فقط در حوزه هستهای باشد، احتمالاً چارچوب مذاکرات شکل میگیرد و روند آن آغاز میشود. اما اگر زیادهخواهی کنند و بخواهند به حوزههای دیگر مانند دفاعی و منطقهای تسری دهند، احتمالاً چارچوب مذاکرات شکل نخواهد گرفت و مذاکرات آغاز نخواهد شد.
ایمنا: استیو ویتکاف نه دیپلمات است و نه استراتژیست، بلکه یک دوست نزدیک دونالد ترامپ است. در عین حال ما وزیر امور خارجه خود را به مذاکره با وی میفرستیم، که به نوعی غیر همسطح او است. نظر شما در مورد حال روحی ویتکاف چیست؟ آیا او به عنوان یک تاجر در این مذاکرات موفق خواهد بود؟
نجفی: در دولت فعلی آمریکا، بسیاری از مقامات به انتظار کارشناسان، تخصص لازم برای جایگاه خود را ندارند. این موضوع ریشه در رویکرد گفتمانی دونالد ترامپ دارد که بر مسائل داخلی آمریکا متمرکز است. به عنوان مثال، وزیر دفاع فعلی آمریکا، پیت هگست، پیش از این مجری تلویزیونی بود و در مصاحبههایش نشان داده است که آگاهی کافی در مورد مسائل بینالمللی ندارد. در دولت ترامپ، وفاداری به دولت بر تخصص اولویت دارد و بنابراین نباید انتظار تخصصگرایی زیادی داشت.
بحث اینکه ایران چرا مسئول غیر همسطح را فرستاده است، این است که همسطح بودن مسئول مذاکرات زمانی مهم است که اولاً فرآیند مذاکرات آغاز شده باشد و ثانیاً دیدارهای مستقیم وجود داشته باشد. در حال حاضر که فقط در مرحله تعیین چارچوب هستیم، این موضوع چندان مهم نیست.
ممکن است جمهوری اسلامی تشخیص دهد که فردی خاص صلاحیت لازم برای رایزنی در این موضوع را دارد و به او اعتماد کند. از طرف دیگر، ممکن است وزیر خارجه آمریکا در این بحث دخیل نباشد یا اینکه رویکرد دیپلماتیک با ایران را به شدت مخالف باشد، زیرا او به عنوان یک سیاستمدار تندرو شناخته میشود.
این عوامل میتوانند دلیل انتخاب این دو فرد از دو طرف باشد که البته هیچ ایرادی در این انتخاب وجود ندارد، زیرا مذاکرات هنوز آغاز نشده است و این جلسه مشخص میکند که آیا فرآیند مذاکرات آغاز میشود یا خیر. اما در رسانهها به گونهای بازتاب داده شده که گویا مذاکرات آغاز شده و ما در آستانه توافق هستیم.
مانور بیش از حد در رسانهها در مورد جلسه روز شنبه، تبعات اقتصادی دارد. یکی از دلایل شرطی شدن اقتصاد، خوشبینی بیش از حد و بیجهت نسبت به مذاکرات است، در حالی که هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است و حتی چارچوب کلی مذاکرات نیز تعیین نشده است. این چارچوب باید مشخص شود تا ببینیم آیا فرآیند مذاکره آغاز میشود یا خیر. ممکن است در ابتدای کار، خواستههای دو طرف به نحوی باشد که هیچ مذاکرهای آغاز نشود.
کد خبر 856347