بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - گزارش اندیشکده معتبر آمریکایی The National Interest مدعی است که در صورت وقوع جنگ میان چین و ایالات متحده، احتمال پیروزی چین تنها 8 درصد خواهد بود.
به گزارش تحریریه، رسانه خصوصی ، متعلق به شرکت فناوری بایتدنس چین تحولات اخیر در توانمندیهای نظامی چین و ایالات متحده را بررسی کرده و بر تغییرات عمده در تعادل قدرت جهانی تأکید دارد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
این گزارش جنجالی از سوی بسیاری از رسانهها بهعنوان یک «تحول تکاندهنده» توصیف شد که بازتابی گسترده در محافل راهبردی داشت.
مطابق این ارزیابی، در صورت بروز درگیری نظامی میان چین و آمریکا، احتمال پیروزی چین تنها 8 درصد خواهد بود. این در حالی است که عبور تعداد جنگندههای رادارگریز جیان-20 از مرز 400 فروند و پیشرفت چشمگیر در فناوری موشکهای بالستیک ضد ناو دونگفنگ-21D، همگی نشان از ارتقای قابلتوجه ظرفیتهای بازدارندگی چین دارند. از همین رو، عدد 8 درصد برای بسیاری از تحلیلگران نه تنها محل تردید، بلکه نشانهای از یک تلاش هدفمند برای شکلدهی به افکار عمومی و بازی روانی تلقی شده است.
محدودیت ذاتی شبیهسازی در تحلیل درگیریهای نظامی
پیش از آنکه بتوان درباره احتمال پیروزی در جنگ سخن گفت، لازم است منطق پنهان در پشت این دادهها را بهدرستی شناخت.
در دوران جنگ سرد، اندیشکدههای آمریکایی ابزاری کمیسازی به نام «شاخص موریاتی» طراحی کردند. این مدل که در ابتدا برای ارزیابی توان نظامی میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی تدوین شد، بر پایه 12 شاخص کلیدی از جمله قابلیتهای تسلیحاتی، پشتیبانی لجستیکی و شبکههای اطلاعاتی بنا شده بود.
در آن مقطع، ساختار ژئوپلیتیک جهانی نسبتاً ساده و مبتنی بر دو قطب اصلی — ایالات متحده و شوروی — بود. از همین رو، طراحی شاخصها اغلب با سوگیری به نفع توانمندیهای فرافکن نیروی دریایی و هوایی آمریکا صورت میگرفت.
در سال 2023، جیمز کارتر با بهرهگیری از این مدل، صدها بار شبیهسازی نظامی انجام داد و در نهایت به این نتیجه رسید که احتمال پیروزی چین تنها 8 درصد است. در این ارزیابی، عواملی همچون یازده ناو هواپیمابر اتمی آمریکا و بیش از 300 فروند جنگنده رادارگریز F-35، با ضریب اهمیت بسیار بالا وارد محاسبه شدند، در حالی که ویژگیهای دفاعی چین تا حد زیادی نادیده گرفته شد.
برای نمونه، میزان موفقیت سامانههای دفاع موشکی مستقر در سواحل چین در رهگیری اهداف، بهشدت پایین برآورد شده و با واقعیت میدانی تفاوتی چشمگیر دارد.
از سوی دیگر، آمادگی عملیاتی جنگندههای F-35A که در دنیای واقعی حدود 51.5 درصد گزارش شده، در شبیهسازیهای کارتر بهعنوان نیرویی تقریباً کامل و در آمادهباش دائمی فرض شده است.
این وضعیت را میتوان به یک بازی ناعادلانه تشبیه کرد؛ جایی که ضعفهای یک طرف تا سطح آرمانی اصلاح میشود، در حالی که نقاط قوت طرف مقابل به بدبینانهترین حالت ممکن تقلیل مییابد.
این نوع سوگیری الگوریتمی، در کنار بیتوجهی به تحولات جدیدی همچون ساخت و تجهیز جزایر مصنوعی چین در دریای جنوبی، یا توسعه فناوریهای ارتباطی کوانتومی، شکاف میان نتایج مدلسازی و واقعیت میدانی را بیش از پیش عمیقتر کرده است.
برای مثال، جزایری همچون یونگشو که گاه از آنها بهعنوان «ناوهای هواپیمابر غرقناپذیر چین» یاد میشود، اکنون دارای پوشش راداری گسترده و امکانات پشتیبانی سریع هستند، اما در این گزارش تقریباً هیچ اشارهای به آنها نشده است.

جزیره یونگشو، یکی از مهمترین جزایر مصنوعی دریای جنوبی چین و محل استقرار تأسیسات نظامی است
همچنین نقش انقلابی ارتباطات کوانتومی در رمزنگاری زنجیره فرماندهی، صرفاً بهعنوان دادههای زائد از مدل حذف شده است.
ناگفته نماند که اشتباه در شبیهسازیهای نظامی پدیدهای بیسابقه نیست. برای نمونه، در حالی که موسسه رَند (RAND) توانست پرتاب ماهواره از سوی شوروی را با دقت پیشبینی کند، در جریان بحران تنگه تایوان در سال 1996، واکنش ارتش آزادیبخش خلق چین را بهدرستی درنیافت و این ضعف در پیشبینی شرایط اضطراری را آشکار ساخت.
این واقعیت، بار دیگر تأکید میکند که هیچ ابزار کمیسازی—حتی پیشرفتهترین آنها—قادر به بازنمایی کامل و دقیق پیچیدگی میدان واقعی نبرد نیست؛ بهویژه زمانی که عوامل ژئوپلیتیکی، انسانی و دیپلماتیک میتوانند در یک لحظه، همه مفروضات مدلسازی را دگرگون سازند.
بررسی تطبیقی قدرت سخت: نبرد مفهومی میان ناو هواپیمابر و موشک
در مقایسه نظامی میان چین و ایالات متحده، نخستین تصویر ذهنی بسیاری از ناظران به برتری عددی ناوهای هواپیمابر آمریکا بازمیگردد: «یازده ناو در برابر تنها سه ناو چینی».
این تصویر رایج، در نگاه نخست، بهنوعی اعتباردهی به وزندهی سنگین گزارش کارتر به توان دریایی ایالات متحده تلقی میشود.
اما شمار ناوهای هواپیمابر تنها یکی از ابعاد قدرت سخت است. در سطوحی عمیقتر، مؤلفههایی همچون توان بازدارندگی موشکی، نرخ آمادگی جنگندههای پنهانکار، و ظرفیت شناسایی فضایی، بُعدهای متکثر این رقابت نظامی را شکل میدهند.
ناهمترازی دریایی
مطابق دادههای سال 2025، آمریکا دارای یازده ناو هواپیمابر هستهای فعال است؛ در مقابل، چین سه ناو در اختیار دارد—دو فروند با پیشرانه معمولی و یک فروند (ناو فوجیان) که به سامانه پرتاب الکترومغناطیسی مجهز است.
در زمینه ظرفیت پرتاب هوایی، ناوهای آمریکایی روزانه تا 2200 سورتی پرواز عملیاتی انجام میدهند، در حالی که ناو فوجیان چین به حدود 180 سورتی در روز محدود است—رقمی که در نگاه اول، شکافی چشمگیر بهنظر میرسد.
با این حال، چین با توسعه موشکهای بالستیک ضد ناو از نوع دونگفنگ-21D که تا 2500 کیلومتر برد دارند، توانسته نوعی بازدارندگی پیشدستانه در برابر آرایشهای ناوگان آمریکایی ایجاد کند.
در مقام مقایسه، موشک استاندارد-6 نیروی دریایی آمریکا تنها تا 185 کیلومتر برد دارد و در میدان نبردهای دوردست، از توان تهدیدکنندگی چشمگیری علیه ناوهای دشمن برخوردار نیست.
هرچند هر یک از این سامانهها در محیطهای عملیاتی متفاوت مزایا و محدودیتهای خاص خود را دارند، اما تصویرسازی «غلبه یکسویه» که در برخی گزارشها دیده میشود، با واقعیت میدانی فاصله دارد.

موشکهای بالستیک ضد ناو دونگفنگ-21D
تحول در قدرت هوایی
در عرصه هوایی نیز متغیرهای جدیدی به چشم میخورند. چین تاکنون بیش از 400 فروند از جنگنده پنهانکار نسل پنجم J-20 را بهطور رسمی وارد خط عملیاتی کرده—رقمی که بهمراتب فراتر از ناوگان F-22 رپتور آمریکا با تنها 187 فروند است.
گرچه F-22 هنوز در برخی فناوریها برتری نسبی دارد، اما شمار اندک، هزینه بالای نگهداری و دشواری ارتقاء، مزیت عددی و عملیاتی J-20 را برجستهتر میسازد.
از سوی دیگر، جنگنده F-35 آمریکا نیز با چالشهایی در نگهداری پوشش رادارگریز خود مواجه است؛ موضوعی که مستقیماً بر نرخ آمادگی عملیاتی آن اثر منفی گذاشته و کارایی آن را در میدان نبرد کاهش میدهد.
کاهش آمادگی عملیاتی F-35 در شرایط اقلیمی دشوار
در شرایطی با رطوبت بالا، شوری زیاد آب یا استقرار طولانیمدت در محیطهای دریایی، نرخ آمادگی عملیاتی جنگنده F-35 بهطور محسوسی کاهش مییابد.
از همینرو، در نبردهای واقعی هوایی، این مسئله که «کدام طرف میتواند در بازهای کوتاه، بیشترین تعداد پروازهای مسلح را به انجام رساند»، عامل تعیینکننده در برتری هوایی خواهد بود.
اگرچه F-35 از منظر فناوری در سطحی پیشرفته قرار دارد، اما در صورت نبود نگهداری مناسب و پیوسته، کارآمدی آن در شرایط جنگی همچنان محل تردید است.
نبرد پنهان در فضا: رقابت راهبردی در حوزه شناسایی
ایالات متحده با در اختیار داشتن 188 ماهواره نظامی، قادر است در مناطق حساس جهان، هر 30 دقیقه یکبار بازدید اطلاعاتی انجام دهد.
در سوی دیگر، چین با توسعه سری ماهوارههای «گائوفن» و دستیابی به وضوح تصویری در سطح زیر یک متر، موفق به ایجاد شبکهای ترکیبی از ماهوارهها و پهپادهای بدون سرنشین شده است—مجموعاً شامل 119 پرنده شناسایی هماهنگ.
همافزایی فضایی و پهپادی، به چین این امکان را میدهد که اهداف وسیع را بهصورت همزمان و دقیق شناسایی و ردیابی کند.
به این ترتیب، در صورت بروز درگیری، هر دو طرف از توان پیشدستانه شناسایی برخوردار خواهند بود و مزیت پنهانکاری ناوها یا یگانهای دریایی بهشدت کاهش مییابد.
نقطهضعفهای نادیدهگرفتهشده و برگههای برنده چین: عمق دفاعی و ظرفیت صنعتی
از جمله موارد جنجالبرانگیز گزارش کارتر، غفلت از عمق دفاعی گسترده چین است.
در حالیکه گزارش تمرکز خود را بر مزیتهای جهانی آمریکا در زمینه جابهجایی نیرو قرار داده، از لایههای دفاعی فشرده چین در سواحل خود و نیز ظرفیت انفجاری صنایع دفاعی این کشور غفلت کرده است.
لایههای دفاعی ساحلی چین
لایه بیرونی: شعاع عملیاتی گشتزنی جنگندههای J-20 تا 2000 کیلومتر میرسد، که تهدیدی جدی برای هرگونه نفوذ ناوهای هواپیمابر یا بمبافکنهای دشمن به حریم هوایی نزدیک به چین محسوب میشود. لایه میانی: سامانه پدافندی «هونگچی 9B» با برد 200 کیلومتر، قابلیت مقابله با موشکهای کروز و هواگردهای متخاصم را فراهم میآورد. لایه داخلی: توپهای ضدهوایی 1130 با برد 4 کیلومتر، آخرین خط دفاعی در برابر موشکها یا اژدرهای ورودی هستند. چنین شبکه دفاعی چندلایه و مبتنی بر ابزارهای متنوع، احتمال موفقیت در حملات هوایی غافلگیرانه یا عملیات موسوم به «قطع سر» را برای ایالات متحده بهشدت کاهش میدهد.
افزون بر آن، زیردریایی هستهای کلاس 095 چین، با سطح صدای نزدیک به 105 دسیبل، در آستانه دستیابی به سکوت زیرسطحی معادل زیردریاییهای «سیوُلف» آمریکا قرار دارد.
این بدان معناست که در درگیریهای احتمالی در آبهای نزدیک چین، ایالات متحده برای مقابله با تهدیدات زیرسطحی، نیازمند صرف منابع گستردهتری خواهد بود، و کوچکترین خطا میتواند به زیانهای سنگین منجر شود.

سامانه پدافندی «هونگچی-9B»
ظرفیت پنهان در بسیج صنعتی چین
صنعت کشتیسازی چین که حدود 40 درصد از ظرفیت جهانی را در اختیار دارد، این توان بالقوه را داراست که در مواقع بحران، خطوط تولید غیرنظامی را بهسرعت به تولید تجهیزات نظامی از جمله ناوچهها، ناوشکنها و حتی زیردریاییها تبدیل کند.
در سوی دیگر، شبکه پایگاههای نظامی ایالات متحده در منطقه آسیا-اقیانوسیه با بیش از 50 هزار آسیبپذیری ترمیمنشده روبهروست و بخش عمدهای از زنجیره تأمین آن وابسته به اروپا و سایر مناطق دوردست است—وابستگیای که میتواند در صورت درگیری، به نقطهضعفی جدی تبدیل شود و خطوط پشتیبانی واشنگتن را از درون با اختلال مواجه سازد.
در این میان، چین بهعنوان کشوری که در نزدیکی صحنه احتمالی نبرد قرار دارد، از عمق راهبردی در خاک خود برخوردار است. ماشینآلات سنگین، صنایع فولاد، تجهیزات الکترونیکی و دیگر زیرساختهای صنعتی، پشتوانهای قدرتمند برای لجستیک نظامی آن محسوب میشوند—ظرفیتهایی که در تحلیلهای صرفاً عددی غرب جایی ندارند، اما نقشی حیاتی در توانمندی واقعی چین ایفا میکنند.
سامانهی ائتلافی: وزنهای تعیینکننده بر کفهی ترازوی قدرت
تقابل نظامی هرگز پدیدهای تکروانه نبوده و نیست. ایالات متحده طی سالها حضور گسترده در منطقهی آسیا-اقیانوسیه، شبکهای از ائتلافهای چندلایه با کشورهایی چون ژاپن، کره جنوبی و استرالیا ایجاد کرده است. با این حال، همزمان با تحولات ژئوپلیتیکی اخیر، نشانههایی از دگرگونی تدریجی در مواضع این متحدان به چشم میخورد.
چالش هماهنگی میان آمریکا، ژاپن، کره جنوبی و استرالیا
در رزمایش «استالر اقیانوس آرام» در سال 2024، ناوهای هواپیمابر آمریکا، ژاپن و فرانسه، تحت رصد نزدیک ناوشکن 055 چین، مجبور به پایان زودهنگام عملیات مشترک شدند. این رخداد آشکارا شکنندگی «ائتلافهای کاغذی» را در مواجهه با شناساییهای پرشدت نشان داد.
از سوی دیگر، در «گزارش دفاعی رسمی» ژاپن نیز تصریح شده که زنجیرهی اول جزایر دیگر توانایی مسدودسازی تردد نیروهای چین به اقیانوس آرام را ندارد، که این خود گویای نوعی تردید نسبت به تعهدات دفاعی آمریکا است.
در صورتی که هماهنگی میان این متحدان به مشکل بخورد، نه تنها استراتژیهای آمریکایی در شرق آسیا با دشواری مواجه خواهد شد، بلکه ایالات متحده قادر نخواهد بود چین را بهطور مؤثر محاصره کند.
استراتژی چین برای شکستن محاصره
رزمایش «اتحاد شمالی» در سال 2024، که با مشارکت چین و روسیه در شمال اقیانوس آرام برگزار شد، الگوی هماهنگشدهای از توانمندی «ضد دسترسی/منع منطقهای» را به نمایش گذاشت. این امر موجب شد تا دیگر نتوان برتری ناوگروههای تهاجمی آمریکا را مسلّم فرض کرد.
در همین حال، چین با گسترش زیرساختهای بندری در مسیر «یک کمربند-یک جاده»، گزینههای تدارکاتی خود را در اقیانوس هند و خاورمیانه افزایش داده است؛ و در صورت تشدید تنش در غرب اقیانوس آرام، مسیرهای جایگزین برای تأمین انرژی و حملونقل نیز مهیا خواهد بود.
به عبارتی دیگر، چین هم در شمال با بازدارندگی نظامی همراه با روسیه و هم در جنوبغرب با پشتیبانی اقتصادی-امنیتی شرکای راهبردی، شبکهای از پیوندهای فراتر از ائتلافهای نظامی سنتی را پیریزی کرده است؛ شبکهای که ابعاد ژئوپلیتیکی، اقتصادی و امنیتی را بهصورت همزمان در بر میگیرد.
سرنوشت جنگ را استراتژی رقم میزند، نه آمار!
رقم 8 درصد شاید در ظاهر آماری خشک و ساده به نظر آید، اما در عمق خود حکایت از نبردی چندجانبه میان چین و آمریکا در زمینههای فناوری، صنعت و دیپلماسی دارد.
با نمایش عمومی موفق پرتاب الکترومغناطیسی در ناو هواپیمابر «فوجیان» و پیشرفت چشمگیر چین در حوزهی ارتباطات کوانتومی، دیگر نمیتوان پیروزی یا شکست را با احتمالهای ساده سنجید.
تجربهی تاریخی نشان میدهد که بررسی منطقی جنگ، نه برای ترساندن افکار عمومی، بلکه برای یادآوری اهمیت صلح و بازدارندگی به جامعهی جهانی است.
در عصری که سلاحهای هایپرسونیک و فناوری هوش مصنوعی با سرعتی بیسابقه در حال توسعهاند، آنچه سرنوشتساز خواهد بود، نه صرفاً تجهیزات پیشرفته، بلکه تدبیر و خویشتنداری یک ملت است.
اگر بهجای جستوجوی راههای صلح، صرفاً بر پیشبینیهای عددی تکیه شود، آنگاه همین آمارها میتوانند به هشدارهایی برای فاجعه بدل گردند.
امید میرود گزارش «8 درصد»، نه عامل تحریک، بلکه جرقهای برای بازاندیشی در مورد مفهوم واقعی تقابل و همکاری باشد؛ تا جهانیان دریابند، در دوران پرآشوب کنونی، آنچه بیش از هر چیز ضروری است، عقلانیت و هوشیاری در مواجهه با تغییرات است—نه خودفریبی ناشی از توهم قدرت.
پایان/